تايتانيک،
مدل مجاهدين
مهدی
خوشحال
احتمالا
فيلم زيبای
تايتانيک را
همه ديده باشند.
فيلمی جذاب و
عاشقانه.
فيلمی که از
همان ابتدا،
رنج و سادگی
طبقات پايين و
نخوت و خوش گذرانی
طبقات بالا را
در طبقات
مختلف کشتی
نشان می داد.
سپس، از ميان
طبقات بالا و
پايين، روابط
عاشقانه ای
صورت می گيرد
و آتش عشق آن
چنان زبانه می
کشد که
سرانجام به
تصادم کشتی
بزرگ
تايتانيک با
کوه يخ، منجر
می شود. وقتی
هم کشتی در
حال غرق شدن
است، طبقات
بالا که جانشان
عزيزتر و در
بالای کشتی
زندگی می کردند،
شانس بيشتری
برای فرار
پيدا می کنند.
ولی سرنشينان
کشتی در مجموع
اين جوانمردی
را از خود
نشان دادند تا
قبل از فرار،
زنان و کودکان
را تا حد
امکان نجات
دهند.
تايتانيک
مجاهدين در
طوفان عراق،
تنها از بعضی
جنبه ها با
تايتانيک
تاريخی شبيه و
در بسياری
جهات معکوس
است. مثلا،
کشتی اينان بر
مبنای
جداکردن زنان
و مردان و مرگ
عشق، ساخته
شد. روز غرق
شدن، بالايی
ها قبل از همه
فرار کردند،
در حالی که
همه زنان،
نوجوانان،
ناراضيان و
زندانيان را
درون کشتی
باقی گذاشتند.
جالب تر از همه،
در تايتانيک
اصلی، ناخدا
کشتی را
نساخته و در
شب حادثه بی
تقصير بود. با
اين وجود، بی
هيچ تلاش و
تقلا برای
فرار، بر عرشه
کشتی باقی
ماند و جزو
اولين
قربانيان
حادثه بود. در
حالی که
تايتانيک
مجاهدين را
ناخدايش ساخته
و هدايت می
کرد، اما او
اين هنر را
داشت تا غرق
شدن کشتی را
به گونه ای
ترتيب دهد، تا
خود به يمن
غرق شدن کشتی،
به ساحل امن
رسيده و
داستان
تايتانيکش را
برای اذهان
ساده به گونه
ای که خودش می
خواهد تعريف
کند!
۱۲ سال
قبل، اواسط
خردادماه سال
۱۳۷۰ در خاک عراق،
مسعود رجوی به
مثابه ناخدای
مجاهدين، در
راستای
استمرار
انقلاب
ايدئولوژيک و
جداکردن زنان
و مردان،
توجيه کرد که
من دارم کشتی می
سازم، مثل
کشتی نوح. او
اضافه کرد،
نوح پيامبر نيز
وقتی پيش بينی
طوفان را کرد،
با سياست و درايتی
که به خرج
داد، کشتی
بزرگی ساخت و
در همين نقطه
از جغرافيا در
همين صحرای
عراق، منتظر وقوع
طوفان باقی
ماند که
بالاخره پس از
سال ها که
طوفان بزرگ از
راه رسيد و
همه جهان را
آب فراگرفت و
غرق کرد، کشتی
نوح با همه سرنشينانش
بر روی آب
رفته و نجات
پيدا کردند.
بنابراين
وی از اعضايش
که در آن نشست
حضور داشتند
بهاء گزافی را
برای ساختن
کشتی و انتظار
تا رسيدن
طوفان را طلب
کرد. جملگی
اعضاء ناچار و
مجبور به
پرداخت آن
بهاء شدند.
اگرچه او لحظه
رسيدن طوفان
را کوتاه مدت
ارزيابی کرده
بود، ولی به
هر حال پس از
۱۲ سال از آن
تاريخ
يادشده،
طوفان از راه
رسيد و نه
تنها هيچ کجای
جهان را غرق
نکرد بلکه
اتفاقا امواج
شکننده اش به
زير کشتی
مجاهدين سر
برون آورد و
تايتانيک
مجاهدين را که
به کشتی نوح
ملقب بود و شباهت
داشت، با خود
به قعر تاريخ
و عبرت برد...!
از اين
نوع داستان ها
و شباهت ها در
مورد شرح حال
مجاهدين
بسيار می توان
گفت و نوشت.
ولی آن چه که
دردآور است،
عدم باورشان
به واقعيت غرق
شدن و تجديد
نظر به پيشينه
دردناک شان
است، که هنوز
با فرافکنی،
خود را ناجی و
مردم جهان را در
عالم جهالت و
در حال غرق
شدن می
پندارند که
چرا توجه ای
به احوال آنان
ندارند،
آنانی که خود
را به خاطر
نجات ديگران
به آب و آتش
زده و به خطر
انداخته اند!
مجاهدين، با
اين چنين
توهمات مفرط،
غرق شدن و
زندگی در
اعماق توام با
طلبکاری عادت
کرده اند. ناخدای
کشتی، هميشه
قدرت و عظمت
نيروی فکری،
ايدئولوژيکی،
نظامی و بن
بست شکنی اش را
به رخ
نيروهايش می
کشيد و با
طعنه به همه
گوشزد می کرد،
شما بزرگ ترين
شانس و اقبال
را داشته ايد
که اول از همه
سوار کشتی شده
و جزو اولين
ناجيان و
صالحان راه
خدا در بين
همه مردم جهان
خواهيد بود.
وی ياد می کرد
اگر مردم دنيا
به اين چنين
راز و رموز و
جنگاوری ما پی
ببرند، به ما
ايمان آورده،
ملحق شده و
نجات خواهند
يافت. او
کرارا ارتش
چندهزار نفره
اش را قوی
ترين ارتش
ايدئولوژيک
جهان می
پنداشت که در
آستانه فتح
نظامی تهران و
فتح ايدئولوژيکی
جهان قرار
دارد و هر
لشگر ۲۰۰ نفره
اش با ۸ لشگر
چندهزار نفره
ارتش ايران
توان جنگاوری
دارد. او آن
چنان مشتاق
جمع آوری
سلاح، از
انواع سلاح
های ايرانی و
مدرن عراقی ها
بود و به اين
بهانه که
حکومت عراق را
در سال ۱۹۹۱ ما
از چنگ
مخالفين شان
نجات داده
ايم؛ تا اين که
روزی يک سرهنگ
عراقی که
مسئول تحويل
سلاح و قطعات
نظامی به يکی
از مسئولين
سازمان بود،
با تمسخر و
مذمت به
همتايش گفت،
آخر اين همه
سلاح که شما
از ما دريافت
کرديد و هم چنان
سلاح مدرن مثل
تانک T-۷۲ را از ما
طلب می کنيد،
آيا قادريد از
اين سلاح ها
استفاده
کنيد؟ اين
سلاح ها، اين
تانک و هليکوپترهای
مدرن نياز به
تخصص و نفر
دارد وگرنه
خود به خود که
نخواهند
جنگيد؟! ولی
مسعود رجوی هم
چنان توان
ايدئولوژيکش
را به رخ
نيروها و
ديگران می
کشيد و روزی
در يکی از
نشست هايش با
حسرت گفت، اگر
من يک ناو
هواپيمابر
داشتم، تهران
را فتح می
کردم!
ارتش
های
ايدئولوژيک و
کاغذی در
عراق، با آن
همه هارت و
پورت و مانورهای
نمايشی و
دروغين، بدون
جنگ و در زمين
خودشان شکست
خوردند که اين
شکست های
مفتضحانه حتی حيرت
و تعجب آيت
الله خامنه ای
را هم
برانگيخت و او
چند روز قبل،
اظهار داشت،
چرا ارتش عراق
در مقابل ارتش
آمريکا
نجنگيد و بالاخره
نتيجه گيری
کرد، اگر ارتش
عراق به سلاح
ايمان مسلح
بود، مقاومت
می کرد!
در حالی
که بايد به
واقعيت امر
اعتراف کرد،
اين تنها ارتش
عراق و ارتش
رجوی نبود که
بدون جنگ و
مقاومت شکست
خورد، سال ها
قبل ارتش های
ايدئولوژيک
بزرگتری چون
ارتش سرخ
شوروی، آنان نيز
بدون جنگ شکست
خوردند.
اتفاقا، شکست
شان نه به خاطر
نداشتن ايمان
بلکه به خاطر
داشتن همين
سلاح کهنه و
ايدئولوژی
بود، وگرنه
اگر آن ارتش
ها از جوامع
دموکراتيک سر
برون آورده و
از دموکراسی
حراست می
کردند، هرگز
در مقابل حريف
شکست نمی
خوردند.
در
راستای اين
چنين شکست های
بدون جنگ بود،
هواداران
مجاهدين خلق
ديروز شنبه ۱۹
آوريل، در
شهرهای مختلف
کشورهای غربی
به مانور
سياسی، سر
دادن شعارهای
قديمی و تظاهرات
پرداخته تا آن
مانور سياسی،
روحيه ای برای
نيروهای شکست
خورده شان در
خاک عراق باشد
و ايضا توجه
اروپا و
آمريکا را به
قدرت سياسی
شان جلب کنند
و غربی ها به
بازوی سياسی آنان
کم بهاء
ندهند. اگر هم
غربی ها در
مقابل جمهوری
اسلامی نياز
به نيروی
نظامی
مجاهدين ندارند،
حداقل نيروی
سياسی آنان را
به کار گيرند.
متقابلا،
روز قبل تر،
جمعه ۱۸
آوريل،
مخالفين شان
در بزرگترين
آکسيون
اعتراضی طی دوران
حيات مجاهدين
در پاريس
گردهم آمده و
در جمع
خبرنگاران،
ميهمانان
خارجی و
دوربين تلويزيون
هايی چون arte، به سياست
های غلط
رهبران
مجاهدين
اعتراض کردند.
معترضين که
شامل بر دهها
تن از
فرماندهان
سازمان همراه
با بستگان و
دوستان شان از
کشورهای
مختلف اروپا و
کشورهای ديگر
گرد هم آمده
بودند، ۱۲
سخنران و سخنرانی
داشتند که آن
سخنرانان
تمام روز جمعه
را به ابعاد و
کيفيت جنايات
مجاهدين در
حيطه های
مختلف،
پرداختند.
آنان جملگی
باور داشتند، بدنه
جامانده
مجاهدين در
عراق بی تقصير
بوده و فريب
تبليغات
رهبران شان را
خورده و از
سازمان های
حقوق بشری و
بين المللی،
تقاضای کمک
برای نجات
آنان را
کردند!
از جمع
سخنرانان
خارجی، خانم
اما نيکلسون،
از پارلمان
اروپا حضور
داشت و طی
سخنان قاطعی، آخرين
مواضع
نيروهای
ائتلاف و
پارلمان اروپا
را در قبال
مجاهدين به
سمع شنوندگان
رساند. خانم
نيکلسون، در
ابتدا خاطره
ای را از
ديپلماسی
دروغين و جعلی
مجاهدين در
انگلستان،
برای جمع آوری
آراء
پارلمانترها،
که شاهدش بود،
برای حضار نقل
کرد و سپس با
لحن تند سران
مجاهدين را
خطاب قرار داد
تا هر چه سريع
تر سلاح های
شان را بر زمين
گذاشته و
تسليم شوند.
او اضافه کرد،
مجاهدين در
عراق به
هواپيمای
انگليسی شليک
کردند و ما دو
راه حل بيشتر
برای آنان
نداريم، يا
سرکوب و يا
تسليم. خانم
نيکلسون، با
ذکر اين
واقعيت که
نيروهای
پايين
مجاهدين فريب
خوردگانی
هستند که به
سن قانونی
رسيده و سلاح
در دست دارند
و در مقابل
امر انجام شده
ای قرار گرفته
اند، اعتقاد
داشت،
مجاهدين قبل
از اين که
دشمن جمهوری
اسلامی
باشند، با
تمدن و دموکراسی
سر عناد دارند
و ما سعی بر
اين داريم تا
آنان به عنوان
يک نيروی
سياسی، مجددا
در اروپا
فعاليت سياسی
را از سر
نگيرند، چون
که آنان قبل
از همه دشمن
دموکراسی
هستند.
درنتيجه،
آنان که با
کارت های کهنه
در بازی قمار
باختند، روح
انقلابيگری،
آرمانگرايی،
تروريستی و
ايدئولوژی
شان را
باختند، می
خواهند با
حربه فرار به
پيش، نتيجه و
باخت بازی را
به حساب مردم
گذاشته و خود
هم چنان با
همان کارت های
سوخته، حمايت
های روشنفکری
و پوپوليستی،
جادو و جنبل
ها و افسون
های سياسی و
ايدئولوژيکی،
بدون پرداخت
بهاء، وارد
بازی های جديد
شده و به حيات
شان ادامه
دهند که اينها
در مجموع،
ادامه همان
تراژدی قديمی
خواهد بود.
"پايان"