چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۱ - ۲۲ اکتبر ۲۰۰۳

هنر مبارزه مسالمت آميز کردن و زنده ماندن!

در واقع خانم عبادی نه خادم غرب و نه ناقص العقل! و نه قهرمان است و نه ناجی می تواند باشد و تاکنون در ميدان سياست هم ادعای ناجی و قهرمان بودن را نکرده است. ايشان بنا به گفته خودشان مدافع حقوق بشر هستند نه کم و نه بيش. اگر هم ميخواهند تضادی بين حقوق بشر و قوانين اسلامی را نبينند، من آن را بحساب هنر زيستن در يک جو اختناق، در جوی که ملا حسنی ها حاکمند، ميگذارم.

 

گلمراد مرادی

 

در جهان شلوغ و درهم برهم سياسی، اگرکسی توان مبارزه برای کسب حقوق پايمال شده انسانها و ملتها در هر گوشه ا ی از اين کره خاکی را داشته باشد و با هر شرايطی قادر به ادامه زندگی گردد، می توان گفت: هنرمند است، اما قهرمان نيست و نبايد تصور ناجی بودن را از چنين شخصی در مغز پروراند، آنگونه که ما ايرانی ها هميشه به دنبال ناجی ميگرديم. در عوض آن کسانی که با افتخار جان را در راه خدمت به خلقها و در راه کسب حقوق انسانی از دست می دهند و يا با زور و قلدری و بناحق جانشان را می ستانند، قهرمان اند ولی متاسفانه هنرمند نيستند، يعنی هنر زندگی کردن را از اول ياد نگرفته اند، ما در تاريخ صد سال گذشته مبارزات سرزمينمان ايران از اين قهرمانان ناکام فراوان داشته ايم و چه بسا در آينده هم داشته باشيم.

در اين روزها که يکی از زنان فعال و در زمينه حقوقی برجسته ايران، به دليل هنر مبارزه صلح آميز حقوقی و تا حدی سياسی و در عين حال زنده ماندن، موفق بدريافت جايزه نوبل گرديده، از چپ و راست و ميانه مطالب فراوانی در باره ايشان نگاشته اند. بعضی از ما خاور زمينی ها که در قلم فرسائی اغراق آميز، يعنی در نوشته ها موافق را به کهکشان بردن و مخالف را کوبيدن و خوار کردن، يد بيضائی داريم و واقعا می توان گفت که در اين خصوص هنرمنديم. در مطالب نوشته شده و سخنرانيهای تاکنونی، خانم شيرين عبادی را به آن اندازه بالا برده و يا پائين آورده اند که يک انسان عادی و کم اطلاع مانند بنده از خواندن مطالب شان سر در گم و حيران می ماند که بکدام ساز بايد رقصيد و چگونه در اين باره به قضاوت نشست؟! آيا خانم شيرين عبادی، آنگونه که پيش نمازان جمعه مانند ملا حسنی و هم قطارانش قضاوت کرده اند، می باشد؟ يعنی خوشخدمتی برای غرب می کند؟ هوادار شاه ديکتاتور بوده و زنی ناقص العقل است! و يا شخصيتش را واقعا بايد بسطح سادات و بيگين و کيسينجر تنزل داد؟! و يا آنگونه که هواداران او و برخی از اپوزيسيون خارج نشين نوشته و از ايشان يک قهرمان و ناجی ساخته اند، بحساب آورد و پذيرفت؟!

در واقع خانم عبادی نه خادم غرب و نه ناقص العقل! و نه قهرمان است و نه ناجی می تواند باشد و تاکنون در ميدان سياست هم ادعای ناجی و قهرمان بودن را نکرده است. ايشان بنا به گفته خودشان مدافع حقوق بشر هستند نه کم و نه بيش. اگر هم ميخواهند تضادی بين حقوق بشر و قوانين اسلامی را نبينند، من آن را بحساب هنر زيستن در يک جو اختناق، در جوی که ملا حسنی ها حاکمند، ميگذارم. ايشان به نظر من فن زنده ماندن و زندگی کردن را تا اين پايه خوب می دانسته و موفق هم بوده است، از اين ببعد چگونه باشد معلوم نيست. عده ای نيز کوشيده اند شخصيت ايشان را از پشت عينک دودی ايدئولوژی و خط سياسيش بر رسی نمايند و هنر زنده ماندن و مبارزه مسالمت آميز خانم عبادی را برای کسب حد اقل حقوق انسانی در آن دايره تنگ و امکانات محدود، هواداری از اسلام معرفی نمايند و تمام فعاليتهای حقوقی ايشان را با گردش يک قلم به هيچ بگيرند. اين نوع قضاوت و پيشداوری کمی بی انصافانه و عجولانه است. فراموش نکنيم خانم عبادی يک فرد حقوقی است و گرچه در اين کوران به گود سياست نيز کشيده شده، ولی سياسی نيست. شما در يک جمله از مصاحبه ايشان می توانيد تشخيص دهيد که از سياست بهره زيادی نبرده است، مثلا در مصاحبه تلفنی که با روزنامه الشرق الاوسط نموده است جملات زير را بيان داشته: "ملت ايران از انقلاب اسلامی احساس نا اميدی دارد. بر اثر انقلاب و سپس جنگ با عراق خانواده های بی شماری هستند که فرزندان خود را از دست دادند. دراين ميان ملت ايران بهترين جوانان خود را ازدست داد." کسی که ايرانی و همدانی هم باشد و نداند که مليتهای مختلف در اين سرزمين زندگی ميکنند و ايران در انحصار يک ملت نيست بلکه مليتها و خلقهای گوناگون در آن بسر می برند و در جنگ نا خواسته بين ايران و عراق هم فرزندان فارس و هم آذربايجانی و کرد و بلوچ و عرب و ترکمن و غيره کشته شده نه فقط يک ملت، پس نمی تواند سياستمدار باشد و اگر سياستمدار هم باشد پس از به قدرت رسيدن کارش نتيجه ی دلبخواه برای همه خلقهای ايران نخواهد داشت، زيرا پايبنديش به اين شيوه بيان و قضاوت مشکل بر انگيز خواهد بود و بنابراين ناجی هم نمی تواند باشد. اگر واقع بين باشيم می توان ايشان را که قادر شده بعنوان اولين زن در تاريخ ايران کرسی قضاوت را در زمان يک ديکتاتور اشغال کند و ۲۴ سال هم در يک حکومت واقعا ضد زن در شغل بسيار حساس وکالت فعاليت نمايد و حرفش را بزند، يک هنرمند دانست.

مسئله مذهبی بودن يا تظاهر به مذهبی کردن دو مقوله کاملا متفاوتند. اگر يک سياستمدار نه يک حقوق دان، بستگی به آگاهی آن شخص دارد، تظاهر به مذهبی بودن نمايد از دو حالت خارج نيست يا واقعا معتقد است و اين اعتقاد را بنا به عادت از پيشينيان به ارث برده و احتمالا هيچ علاقه ای به تحقيق در باره مذهب و اعتقادش نشان نداده است و هيچگاه هم عميقا دست به مطالعه در اين زمينه را نزده است. يعنی پاک و پوست کنده بايد گفت هيچگاه لای کتب مقدس را بمنظور بيشتر فهميدن باز نکرده است. اين نوع افراد طبيعتا مذهبی می مانند ولی هيچگاه هم دستورات دينی را مو بمو اجرا نمی کنند. افراد ديگری هستند که کتب مقدس را خوانده و فهميده اند، اما بنا به اقتضای زمان با آن بر خورد می کنند. که نمونه های فراوانی داريم و در اينجا نياز به معرفی آنان نيست. کسانيکه اين شيوه برخورد آخری را دارند، متظاهر بمذهبی بودن هستند و مذهب را وسيله ی بسيار خوبی برای سوار شدن بر گرده مردم می دانند. اينان مايلند مذهب باشد و از مروجين آن هم حمايت می کنند، ولی مذهب را آنگونه که خودشان می خواهند نه آنگونه که بنيانگذاران مذاهب آورده و مقرر داشته اند، رواج دهند. نمونه کلاسيک اين نوع مذهبی بودن، نظير محمد رضاشاه و اطرافيانش بوده و هستند. اينان پيش خود می انديشند: اکثر مردم جامعه اعتقاد به دين دارند و اگر منهم ظاهرا داشته باشم زيانی به من نمی رساند، تا آنجا که گردانندگان مذهب زير فرمان من باشند، مذهبی بودن چرا نه؟

پس اگر سياستمداران و يا رهبرانی در سطح جهان و بويژه در کشورهای ديکتاتور زده تظاهر به مذهبی بودن را می کنند، از حالات فوق خارج نيست و زمان و مکان آنگونه از آنها می خواهد. در واقع اين افکار مذهبی را در خدمت خويش در آوردن است که امکان چند صباهی بيشتر زيستن در جو اختناق و خفقان بوجود می آورد. خود همين توجيه گران مذهبی بخوبی می دانند، "کلام خدا در کتب مقدس" لاتغيير است و آنچه خدا گفته است بايد اجراء شود، در غير آنصورت آدم با آتش مهيب دوزخ سر و کار دارد!!

گروه ديگر متعصبين خشک مغزی هستند که خودرا در دنيای اعتقاد غرق نموده و به آن حد پيش ميروند که از افسانه ها و خرافات، "واقعيتی" برای خود می سازند و نه اينکه با تمام وجود به آن باور دارند، بلکه مبلغ سر سخت آنهم ميشوند و اغلب مردم نا آگاه را مجبور ميکنند که دستورات دينی را مو بمو اجراء نمايند. نمونه آن، نظير برخی از ملاهای وطنی. اينان هستند که خون کافر را مباح ميدانند و دست و پا بريدن و چشم در آوردن و سنگسار کردن را قانونی می کنند. در واقع دستورات کتب مقدس را در مورد انسانها عملی می سازند. بعضی ها از خانم عبادی ايراد گرفته اند که چرا در ايران بر مسلمان بودن خود تاکيد ورزيده و گفته است: "تمام اصول و مبانی دين مبين اسلام در جهت ارتقای ارزشهای انسانی و منافع حقوق بشر است. من همواره سعی کرده ام نشان دهم که بين اسلام و حقوق بشر تضادی نيست." البته بهتر بود که ايشان اين را نمی گفتند، زيرا واقعيت ندارد، اما بيائيم و برای چند لحظه هم شده خودرا بجای خانم عبادی در ايران بگذاريم و از خود بپرسيم: اگر ما قصد قهرمان بازی نمی داشتيم و مايل بوديم برای خدمت هرچند ناچيزمان به توده ها، چند صباحی بيشتر زنده بمانيم، آيا در آن شرايط نامطمئن و وحشت زا چه می گفتيم؟! مگر در کشوری که شريعتمداريها و اماميها و فلاحيانها را مامور شکنجه می کنند و فيلسوفان وتئوريسينهای مارکسيستی مانند احسان طبری را به "دين مبين اسلام" بر ميگردانند! غير اعتراف به مسلمان بودن، چه انتظاری از خانم شيرين عبادی می توانيد داشته باشيد؟

بهر حال من نه گفته های تحقير آميز آيت الله ها و امامان جمعه گيلان و اروميه و چهاردانگه و نوشهر و غيره را به پشيزی ميخرم و نه با تعريف و تمجيد های اغراق آميز بعضی از اپوزيسيون خارج نشين همخوانی دارم. خانم عبادی بعنوان يک مدافع حقوق بشر و حامی حقوق کودکان مورد احترام است و لايق پشتيبانی و من بسيار شادمانم که يک زن از تبار رابعه عدويه و طاهره قرۀ العين و ديگر زنان نامدار ايران، اين جايزه را برده است. اگر ايشان در موقعيت کنونی که دارای جايزه نوبل هستند و دارند به يک وزنه سياسی مورد اعتماد توده های ناراضی در ايران تبديل می شوند، تمايل به پا به عرصه سياست گذاشتن را نشان دهند، بايد خط مشی و راه سياسی خود را هرچه زود تر مشخص نمايند، آنگاه مطمئنا مورد حمايت اکثريت توده های زحمتکش خلقهای ايران خواهند بود. به اميد پيروزی.

دکتر گلمراد مرادی هايدلبرگ آلمان فدرال ۲۰ اکتبر ۲۰۰۳

Dr.GolmoradMoradi@t-onlne.de