سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۱ - ۲۱ اکتبر ۲۰۰۳

داريوش شايگان :

نتوانستهايم تمدن جديد را هضم کنيم،

هرگز هم نمیتوانيم به عقب برگرديم

تعطيلات تاريخی کشور ما را در محاصره جهانی مدرن قرار داد که نسبتی با آن نداشتيم

تفکيک قوای سياسی، حقوق بشر و تفکر انتقادی ميراث تجدد است

 

دايوش شايگان با موضوع "هويتهای چندگانه" در نشست بينالمللی و ميانرشتهيی هويت، تنوع فرهنگی و حقوق بشر، عصر ديروز در دانشگاه شهيد بهشتی به سخنرانی پرداخت.

دکتر امير نيکپی - مجری برنامه و عضو کرسی حقوق بشر - داريوش شايگان را از معدود انديشمندان ايرانی دانست که در عرصه جهانی مطرح است و گفت: شايگان از پرکارترين و درخشانترين فيلسوفان دوران معاصر ماست؛ افسوس که برخی نوشتههای او به علت شرايط خاص به زبانهای غير از فارسی ازجمله فرانسوی نوشته شده و همه مخاطبان ايرانی و فارسیزبان به آن دسترسی ندارند.

اين مدرس دانشگاه با تاکيد بر تاثيرگذاری شايگان بر شرايط کنونی جامعه ما يادآور شد: در سالهای ۶۱ ، ۶۲ در فرانسه از طريق کتاب " انقلاب مذهبی چيست" با شايگان آشنا شدم و اگر کسی تنها بخش " ايدئولوژيزه کردن سنت" اين کتاب را خوانده باشد متوجه میشود که کليه ادبياتی که در اين زمينه در ۱۲،۱۳ سال اخير در ايران منتشر شده، مستقيم و غير مستقيم تحت تاثير افکار شايگان است.

در ادامه داريوش شايگان سخنرانی خود را با عنوان هويتهای چندگانه شروع کرد و گفت: تا آنجا که میدانيم تمدنها همواره چه از طريق جنگلها و فتوحات و چه از طريق مکاتب ترجمه با هم در ارتباط بودهاند، مهمترين مکتب ترجمه، ترجمه متون يونانی به سريانی و عربی است که در قرن ۹ ميلادی شروع شد و اولين بار تفکر يونانی را وارد عرصه فرهنگ اسلامی کرد.

وی ادامه داد: اين تفکر خود دو شعبه داشت، يکی سرنوشت ابن رشدی در غرب و ديگری سرنوشت ابن سينايی در شرق. نفوذ اين رشد در دنيای اسلام تقريبا صفر بود، اما در پاريس قرن ۱۳ فلاسفهای هستند که پيرو اين مکتب شدند و حقيقت دوگانه را قبول کردند. يعنی پذيرفتند مسالهای ممکن است از لحاظ فلسفی درست باشد؛ ولی از لحاظ دينی درست نباشد و برعکس، و اين دو عرصه، بايد از هم جدا شوند. اين سرآغاز گسستی است که بين ايمان و تفکر و عقل و اسطوره به وجود میآيد که خيلی هم زود است. اما مکتبی که در جهان اسلام گل کرد، فلسفه شرقی ابن سينا بود که خود سهروردی میگويد از آنجا شروع کرده که ابن سينا تمام کرده و ادامه اين تفکر منجر به تفکر ملاصدرا شد که بزرگترين سنتز بين مشاء اشراق و تشيع بود.

وی با تاکيد بر اينکه ترجمهها نشانگر ارتباط عميق فرهنگها با هم است، گفت: يک مکتب ديگر ترجمه، ترجمه متون عربی به لاتينی است که در قرن ۱۳ ميلادی در اسپانيا شروع شد و از آنجا آثار ابن رشد به غرب نفوذ کرد.

شايگان افزود: ديگر مکتب ترجمه، تفکر بودايی در تمام آسيای بزرگ است، يعنی ترجمههای متون سانسکريت به زبان تبتی که نفوذ هند را به شمال آسيا برد و از آن طريق ترجمه متون هندی - سانسکريت به چينی و ژاپنی است.

شايگان متذکر شد: اين است که تمدنها از طريق ترجمهها با هم ارتباط دارند، ولی هنوز اين ارتباطات در حوزه خاصی میماند، يعنی تفکر بودايی وارد تمدن چين میشود و با اديانی که آنجا وجود دارد همزيستی مسالمتآميز میکند و درگير نمیشود.

وی افزود: در آسيا اصلا درگيری نمیبينيم، بهخصوص تمدنهايی که تحت تاثير تمدن هند بودند، نوعی مسامحه در عمق خود دارند و بهترين دليلش اين است که در قرن ۶ قبل از ميلاد مسيح، وقتی که دين بودا در مقابل دين برهمايی ظهور میکند، هيچ عکسالعملی در مقابلش نشان داده نمیشود و دين برهمن سعی میکند با گسترش دايم، اديان ديگری را که در متن خودش به وجود میآيد و غير متشرع است در دام خود هضم کند تا بعدها مثلا دين بودا را هم جزئی از خود بکند.

او در ادامه تصريح کرد: منتها در غرب اين اتفاق نمیافتد و در اديان ابراهيمی اين شکافها اغلب موجب جنگهای دينی میشود و جنگهای صليبی از اين دست است.

شايگان گفت: در دوران جديد، موقعی که اين تمدنهای قديم را با هم مقايسه کنيم، میبينيم بهرغم اختلافات از لحاظ فرم و اعتقادات در يک اقليم و منظومه فکری هستند، يعنی درست است که هويتها متفاوت است، ولی در فضايی با هم همزبان و هم داستان هستند.

وی همچنين با تاکيد بر وجود گسست در دنيای جديد گفت: به عنوان مثال اگر به ايرانیها سه هويت قبل از اسلام، هويت اسلامی و هويت جديد را نسبت دهيم میبينيم بين دو مورد اول چندان اختلافی نيست، برای اينکه مفهوم محدوديت که در دين زرتشت بود با مهفوم محدوديت که در تشيع هست کاملا سازگار است، ولی به محض اينکه وارد تمدن جديد میشويم متوجه گسست میشويم.

شايگان ادامه داد: چرا امروز دائما در نوشتههايمان صحبت از تقابل تجدد و سنت است، اما در تمدنهای قديم اين گسستها وجود ندارد، درواقع از قرن ۱۶ ، ۱۷ به بعد با به وجود آمدن تجدد در غرب، دنيای غرب وارد عرصه جديدی از تفکر میشود. رابطه انسان با دنيا فرق میکند، روابط اجتماعی تغيير میکند و از آنجاست که کشورهای آسيايی تقريبا در آخر قرن ۱۹ متوجه میشوند که محاصره و وارد دنيايی شدهاند که با آن هيچ ارتباطی ندارند.

شايگان تاکيد کرد: يعنی از قرن ۱۷، ۱۸ است که تمدنهای بزرگ چه جهان اسلام چه هند، چين به تعطيلات تاريخی میروند تا آخر قرن ۱۹ که يک دفعه متوجه میشوند ستونهای تلگراف از سرزمين آن ها رد میشود و غربیها آمدهاند. تازه شوک از اينجا شروع میشود و هنوز هم ادامه دارد. بحثهای سيدجمالالدين اسدآبادی، شريعتی و سروش ادامه همين مطالب است و موضوع عوض شده است.

داريوش شايگان گفت: در آثارم خواستم ببينم تمدنهای سنتی و کهن مثل هند، چين و ايران، امروز در چه وضعی هستند و آيا باتجدد عجين شدهاند يا نه. نتيجهای که به آن رسيدم اين است که ما در بنيابين هستيم. يعنی هنوز نتوانستهايم تمدن جديد را هضم کنيم و از طرف ديگر هرگز نمیتوانيم به عقب برگرديم.

وی اضافه کرد: اين بينابين بودن يک حالت ميان معرفتی را برای ما ايجاد میکند و اگر به اين موقعيت ميان فرهنگی آگاه باشيم، بايد بدانيم که میتوانيم از دو قالب معرفتی استفاده کنيم و اين يک نوع مزيت به ما میدهد. نويسنده افسونزدگی جديد تاکيد کرد : فرق ما با غربیها اين است که حساسيتهايی هنوز در ما زنده است که شايد غربیها آنها را از دست دادهاند. و علت اينکه تا اين حد به تمدنهای کهن و تمدنهای شرق علاقه نشان میدهند همين است که بتوانند حفرههايی را که در تمدنشان باز شده و تجدد ودنيای امروز نمیتواند پاسخگوی آن باشد پر کنند.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: ما هم از طرف ديگر مشکل داريم و حفرهای در تمدنمان داريم ما ديگر آدم يک هويتی نيستيم و چند هويتی شدهايم. يکی از اين هويتها (که مورن هم اشاره کرد) تمام ميراثی است که تجدد به ما داده است. اگر آن را خلاصه کنيم از لحاظ سياسی میشود تفکيک سه قوا که مونتسکيو در کتاب روحالقوانين درقرن ۱۸ به آن اشاره کرده است. يعنی تنها قدرت است که میتواند جلوی قدرت را بگيرد و اين تفکيک قوا که ضامن آزادیهای ماست، اولين بار در قانون اساسی آمريکا صورت نگرفت.

شايگان ديگر ميراث تجدد را حقوق بشر و تفکر انتقادی دانست و گفت: برای داشتن تفکر انتقادی بايد از دور نگاه کرد. به سيدجلال آشتيانی که از استادان من است و به او ارادت دارم، گفتم چرا تاريخ فلسفه اسلامی را نمینويسند، گفت: بلد نيستم، من خودم فسلفه اسلامیام. يعنی نوشتن مستلزم اين است که از گذشته فاصله بگيريم تا بتوانيم تفکر انتقادی داشته باشيم.

شايگان يادآور شد: تمدنهای قديم همه خود مدار بودند و نافی غير، فقط در دوران عصر جديد است که انسانها به اين نتيجه رسيدهاند که انسان قدرتی به نام خرد و عقل دارد وهم قطع نظر از قوميتها، مذهب و ... ازآن بهرهمند هستند و اگر امروز از حقوق بشر صحبت میکنيم فقط به خرد توجه میکنيم. چراکه خواه ناخواه دنيای امروز دنيای پراکندگی و چندهويتی است.

شايگان گفت: فرهنگهای چندگانه، هويتهای چندگانه و شبکههای ارتباطی و مجاری سازی، فرهنگها و زمانهای محلی را ديگر در زمان تاريخ جهانی حل کرده است و امروز برای اولين بار است که تاريخ جهانی است.

ديگر زمان دنياهای مدار بسته گذشته است و امروز بايد جايگاه خود را در تاريخ جهانی پيدا کنيم.

شايگان سپس تصريح کرد: تمدنهای خاورميانه دور و تمدنهايی که سنت کنفوسيوسی و بودايی دارند کمتر با تجدد مشکل دارند؛ تا کشورهای اسلامی. اين سوال هميشه برايم مطرح بوده و شايد علت اين باشد که اسلام و مسيحيت از قديم رقيب بودند و برای ما مدرنيته يک مقدار توام با مسيحيت است و شايد دليل اين باشد.

وی در پايان با اشاره به شخصيت منحصر به فرد گوته گفت: او با کمک مفهوم دگرديسی عناصر ناهمگونی را به هم پيوند زده است و چيزی که در تفکر او میتواند سرمشق ما باشد همين دگرديسی، دوباره خلاق و جوان شدن و شرکت کردن در تحولات بزرگ دنياست