سومين موج اعتصاب غذا و واكنش ها
رضا سپيدرودي
به سومين موج اعتصاب سياسي در حالي نزديك مي شويم
كه در ميان بخشي از نيروهاي اپوزيسيون ديدگاه روشني در مورد نحوه واكنش به اين
مساله وجود ندارد. بخشي از جرياناتي كه به
سياست از موضع ايدئولوژي و به ايدئولوژي از موضع بيشنيه گرايي و روشنگري
غيرتاريخي نگاه مي كنند، ظاهرا واكنش در
برابر موج سوم اعتصاب سياسي را چندان مهم نمي دانند. مقدمات اين بي نظري را شايد
بتوان در محورهاي زير خلاصه كرد:
-
فراخوان اصلي به اعتصاب غذا با نمايندگان مجلس از جناح اصلاح طلب حكومتي است كه
زير تيغ دستگاه ولايت افتاده اند. اين نمايندگان پيش از اين كه به فكر زندانيان
سياسي باشند، دنبال حفظ كرسي هاي خود در دور آينده هستند و چون هيچ راهي
براي حفظ موقعيت خود از طريق سازش با تصميم گيرندگان اصلي نظام نيافته اند، و يقين
كرده اند كه تيغ نظارت استصوابي شوراي نگهبان آنها را از رسيدن به نمايندگي در دور
آينده بازخواهد داشت به ناچار و براي سواستفاده از نارضايتي مردم در جهت حفظ
موقعيت خود اقدام به اعتصاب سياسي كرده اند
-
بخش اصلي اعتصابيون كساني هستند كه به آزادي بي قيد و شرط زندانيان سياسي باور
ندارند. حتي اگر از اين بگذريم كه اين نيروها زماني خود سهم شاياني در توليد
زنداني سياسي در حكومت مذهبي داشته اند، حتي وقتي هم كه اعتصاب مي كنند، براي
آزادي زندانيان خودشان اقدام مي كنند.
مثلا اصلاح طلبان حكومتي به هيچ وجه حاضر نيستند براي يك زنداني عقيدتي يا يك
مجاهد يا كمونيست زنداني دست به اعتصاب غذا بزنند. آنها زندانيان را به خودي و
غيرخودي تقسيم مي كنند و به جاي انتقاد از اساس نظامي كه حياتش پرورش دهنده زنداني
سياسي است و به جاي مبارزه براي آزادي همه زندانيان سياسي، دنبال بهره برداري از پتانسيل اعتراضي
مردم براي رهاندن ابواب جمعي خودشان از سلول هاي انفرادي باند موتلفه و شركا هستند.
-
حتي شيوه اقدام شان هم نويد بدي مي دهد. چه معنا دارد كه به جاي اعتصاب غذا عبارت
مذهبي روزه سياسي را به كار مي برند؟ تكليف لائيك ها كه اصلا به روزه باور ندارند
چه مي شود؟ همين جابجايي هاي كلامي زماني
به ملاخور شدن يك انقلاب بزرگ كمك كرد و
حالا هم باز دست برنمي دارند
-
روزه سياسي بازي بي فرجام است. از خود آقاياني كه فراخوان اصلي آن را داده اند اگر
بپرسيد خواهند گفت نمي دانيم گام بعدي چيست. آنها كه ظاهرا دورانديش تر هستند، مثل
دبيركل حزب مشاركت در كنگره پنجم خود صراحت داده اند كه نميخواهند با اصل حكومت
مذهبي دربيفتند، بلكه مي خواهند همين حاكمان فعلي را به پذيرش يك حداقل هايي
ناگزير كنند. آنها خط كشيده اند، كه حركت در چهارچوب نظام باشد؛ عده ديگري خط
كشيده اند كه حتما بايد مسالمت آميز باشد. پس وقتي صاحبان عزا خط كشي سياسي مي
كنند چرا مخالفينشان نبايد خط كشي سياسي داشته باشند.
نتيجه:
حركتي كه نه مبتكرانش شايسته اند، نه آينده اش روشن است، نه روش آن قرابتي با
ابتدايي ترين موازين سكولار دارد، نه از انحصارطلبي و محدودنگري مبراست، شايسته
است كه مورد بي اعتنايي مطلق قرار گيرد و
بهتر ان كه دامن خود آلوده نكرد و در بساط ديگران بازي نكرد.
حقيقت
اين است كه بخش اصلي اين انتقادات درست
است، اما بعيد است بتوان بر بستر چنين انتقاداتي پاسيفيسم را، و يا بدتر از آن
مخالفت فعال با اين حركت را به عنوان يك برخورد سياسي درست پذيرفت.
چنين
برخوردي ايدئولوژيك و بشدت غيرسياسي است. اول: مدافع آزادي بي قيد و شرط همه
زندانيان سياسي باشيد، دوم، مذهبي نباشيد، سوم، جاه طلب و قدرت طلب نباشيد، چهارم
موازين لائيك ها را بپذيريد، پنجم براي اعتصاب سياسي آن چشم اندازي را كه ما درست
مي دانيم، يعني سرنگوني بلاقيد و شرط كليت نظام را بپذيريد و صريح و شفاف به آن
اعتراف كنيد، تا بعد ما بگوئيم موضع مان چيست و هستيم يا نيستيم. به عبارت ديگر مثل آن است كه كساني با
خورجيني از ارزش هاي عالي در برج عاج نشسته باشند و به عموم فراخوان دهند كه اول به اين ارزش ها سجده كنيد و رستگار
شويد تا بعد ما به شما بگوئيم كه چه بايد كرد و چگونه.
مساله
اصلي اين است كه با انزواجويي ايدئولوژيك ميدان فقط براي نيروهاي منحرف و كوته نگر
خالي مي ماند و انزواجويان "راديكال" هميشه ناتواني ذاتي خود در حوزه
نبرد براي كسب ابتكار عمل در مبارزه سياسي زنده و جاري را از طريق ارجاع به همين
محدوديت ها توجيه كرده اند.
اولا:
ميان اعتقاد به آزادي بي قيد و شرط همه زندانيان سياسي و عقيدتي و شركت در حركت
اعتراضي اي كه بخشي از آن به خصلت بي قيد و شرط اين رهايي باور ندارند، لزوما تضاد
عبورناپذيري وجود ندارد. مي توان هم وسيعا در اعتراض شركت كرد، هم با همه نيرو
محدوديت هاي آن را مورد انتقاد قرار داد و
از اين طريق عرصه بر ميراث خواران حرفه اي اعتراضات مردم تنگ كرد. من از اين هم
فراتر مي روم و معتقدم كه اصولا جستجوي خلوص ايدئولوژيك و انطباق هاي تام در حركت
هاي اعتراضي داراي مختصات عمومي، يكي از موانع مهم بسط و گسترش اين حركت ها ست.
هيچ اصل ايدئولوژيكي نبايد مانع حركت مستقل اعتراضي مردم در برابر استبداد فقاهتي
شود. قطعه قطعه كردن يك حركت با تبر ايدئولوژي غيرسياسي ترين برخورد با يك پديده
ذاتا سياسي است. ثانيا مختصات عمومي وضعيتي كه اين موج در متن آن صورت مي گيرد،
بسيار شايان توجه است: ما اكنون با يك جنبش عظيم اما سازمان نيافته مطالباتي در
ميان مردم روبرو هستيم كه با وجود سركوب شديد و مداوم تازه دارد سر برمي دارد.(
مطالبات پرستاران، معلمان، كارگران، دانشجويان، زنان و جوانان تازه به سوي طرح
شفاف تر مي روند ) در تمام شش سال گذشته هيچ يك از بخش هاي اين جنبش به تنهايي
نتوانسته است از عهده رژيم برايد و كارش را يكسره كند و برعكس هر بار كه با چنين
دورنمايي وارد عرصه پيكار شد، بشدت سركوب شد و در خود فرو رفت و اسير دوره بازسازي
شد تا دوباره بتواند بر سر پا بايستد. اعتراضات گسترده 20 روزه معلمان در سال 80،
خيزش 18 تير و شورش هاي خرداد ماه گذشته نمونه هايي مثال زدني هستند. اگر بي
غرضانه و بدون چشم پوشي بر ضعف هاي جنبش عمومي ضداستبدادي مردم به صحنه سياسي كشور
نگاه كنيم در اين صورت بلافاصله درخواهيم يافت كه در وضع حاضر مناسب ترين و منعطف ترين ظرف اعتراض آن است كه
ويژگي هاي زير را داشته باشد:
يكم:
هزينه بالايي از نظر تعهدات نظري يا سهم سركوب متوجه بخش هاي مختلف جنبش اعتراضي
نسازد. (سرانه سركوب پائين باشد)
دوم:
بدون كمرنگ سازي محور اصلي اعتراض، راه بر طرح مطالبات مستقل هر بخش از معترضان در
قالب شعارها و پلاكاردهاي مستقل آنان نبندد
سوم:
بدون درهم آميختن پرچم ها و رنگ ها، بدون معدل گيري از مطالبات اخص طبقاتي و صنفي،
زمينه همسويي گسترده اي را در ميان مردم فراهم آورد
چهارم:
آتشبار تبليغاتي قوي داشته باشد و امكان دهد كه در گام اول شركت كنندگان به اهميت
حضور مستقل خويش در آن پي برند و پژواك صداي اعتراض خود را بشنوند
پنجم:
عملا و بدور از نيت خاص هر گروه و تشكل سياسي، يك فصل مشترك واقعي و عيني براي هم
پيوندي جنبش هاي مختلف اعتراضي فراهم آورد.
ششم:
اعتراض را متوجه سنگر اصلي دشمن و آن حلقه اي نمايد كه درهم شكستن آن راه پيشروي
بعدي مردم را باز مي كند
هفتم:
ريلي براي استفاده بي خطر و كم ضرر از فشارهاي بين المللي عليه رژيم فراهم سازد.
اعتصاب
غذاي سياسي حول محور آزادي زندانيان سياسي بالقوه ازهمه اين مختصات بهره مند است. فعليت
دادن به اين ظرفيت هاست كه مشاركت فعال در چنين حركت هايي را ضروري مي سازد.
ثالثا: اگر چه ابتكار اوليه اين حركت با نمايندگان
مجلس همين رژيم است و اگر چه دورنماي آنان چيزي بيشتر از امتيازگيري از دستگاه
ولايت و كاستن از فشار بر روي "خودي" هايشان نيست، اما پرهيز از مشاركت
مستقل در حركتي با قابليت بالقوه عمومي
تنها به معناي اغراق در اهميت قدرت مجلس و بي توجهي مطلق به قدرت و ظرفيت گسترش
جنبش هاي اعتراضي مردم است. ما از همان دوم خرداد به اين سو بارها شاهد بوده ايم
كه چگونه حركت هاي اعتراضي سازمان داده شده از سوي جناح هاي رژيم براي امتيازگيري
از هم به سوي هر دو جناح برگشت و كنترل از دست شان خارج شد. در شرايطي كه رژيم در
بحران عميق مشروعيت دست و پا مي زند، هر فرصتي براي به ميدان آمدن جنبش هاي مختلف
اعتراضي در يك بستر عمومي و واحد، به سرعت اصلاح طلبان حكومتي را از گردونه حركت
به حاشيه پرتاب مي كند. فرجام اعتصاب غذاي سياسي را نه مشاركتي ها تعيين مي كنند،
نه نمايندگان مجلس. بگذار آنها تا دلشان مي خواهد
با سرنگوني طلبان خط و مرز بكشند. در تعيين فرجام اين حركت عملا همه نيروهايي كه در آن شركت مي كنند، مي
توانند موثر باشند. واقعيت اين است كه حتي براي ممانعت از اين كه آنان با جنبش هاي
اعتراضي مانند زيپ شلوار رفتار كنند، (رفتاري كه خصلت نماي نيروهاي مورد اشاره
است) مشاركت گسترده و حركت هاي اعتراضي موازي در كل كشور لازم است.
رابعا:
در دنياي سياست مرزكشي هاي سياسي مصنوعي دوامي ندارند، ميدان عمل و جنس عمل تعيين
كننده تر هستند. مشاركتي ها و اصلاح طلبان حكومتي هر قدر هم كه صادقانه بر لزوم
باقي ماندن اين حركت در چهارچوب نظام و تبيين آن به عنوان امكاني در جهت بر سر عقل
آوردن ولايت فقيه تاكيد كنند، عملا با تن دادن به اعتصاب غذاي سياسي از سر ناچاري
وارد زمين بازي اي شده اند كه نمي تواند كليت نظام را تقويت كند. اعتصاب سياسي
نوعي نافرماني مدني است؛ (هر چند كه در سطح فعلي و با وجود انواع محدوديت هاي حاكم
بر آن نوعي رقيق از آن است)، و نافرماني در مقابل حكومتي كه با بحران چاره ناپذير
مشروعيت و فشار فزاينده بين المللي روبروست، عامل تضعيف آن است نه تقويت اش. جنس
عمل نيز ساختارشكنانه است. تصور كنيد كه در 27 مهر يا در موج بعدي اعتصاب غذا،
معلمان كلاس هاي درس را تعطيل كنند، كارگران از رفتن به سر كار خودداري كنند،
اقليت هاي مذهبي در مقابل مجلس تحصن كنند، دانشجويان اجتماعات اعتراضي برپا كنند،
بيكاران در محلات جمع شوند و.. الي آخر. جمهوري اسلامي از همه جنبش هاي اعتراضي
گروگان هايي در سياهچال هاي خود دارد و بنابراين خواست آزادي زندانيان سياسي، يك
خواست واقعي و مشترك همه اين جنبش هاست؛ ضمن اين كه اعتراض به رژيم در زمينه
زندانيان سياسي مباينتي هم با طرح مستقل و هم زمان ساير مطالبات جنبش هاي اعتراضي
ندارد.
خامسا:
جمهوري اسلامي اكنون زير فشار سياسي سنگين بين المللي در زمينه فعاليت هاي هسته اي
قرار گرفته است. دستگاه ولايت از يك سو انتخابات مجلس هفتم را وسيله اي در تكميل
يك دست سازي نظام و تعميق حركت به سوي "حكومت ناب اسلامي" مي خواهد و تيغ نظارت استصوابي را با ايجاد
تشكيلات عظيم دفاتر نظارتي در تهران و شهرستان ها صيقل داده است تا "غيرخودي
ها" را تماما گردن بزند، از سوي ديگر براي عقب راندن فشارهاي بين المللي از
زبان سخنگويان ريز و درشت خود مردم را به حضور گله وار در انتخابات و بيعت با
"رهبر" فرا مي خواند. بخشي از اصلاح طلبان حكومتي مشغول اندرز دهي
به دستگاه ولايت اند تا آنها را متقاعد
كنند كه شرط حضور مردم در انتخابات، كنار گذاشتن سياست تصفيه اصلاح طلبان حكومتي
است. مردم اما همانطور كه انتخابات شوراهاي شهر و روستا نشان داد، ديگر دليلي براي
شركت در انتخابات نمي بينند. در متن اين وضعيت دو نوع كانوني شدن بحران محتمل است:
نخست كانوني شدن بحران حول فعاليت هسته اي جمهوري اسلامي و دوم كانوني شدن
اعتراضات بر محور مطالباتي نظير آزادي زندانيان سياسي براي سرنگوني نظام. ناگفته
روشن است كه ازاين دو دورنما، تنها دورنماي دوم مي تواند در عين فراهم سازي امكان
بهره برداري هوشمندانه از فشارهاي بين المللي، بستر مناسبي براي آينده جنبش ضد
استبدادي مردم ايران فراهم سازد و دورنماي نخست باتلاقي مشابه عراق است. نگاه به
اين مجموعه است كه جاي ترديدي باقي نمي نهد كه شركت هر چه گسترده تر در سومين موج
اعتصاب غذا از اهميت شاياني برخوردار است.