دانش آموزان خطاب به خاتمی:
نمی خواهيم آيندگان ما را به
سکوت در برابر «جمهوريت پوشالی» متهم کنند
متن نامه ۱۰۲ فعال دانش آموزی به رئيس
جمهوری و پاسخ خاتمی
متن نامه ۱۰۲ فعال دانش آموزی به رئيس جمهوری و
پاسخ خاتمی
سيدمحمد خاتمی رئيس جمهوری در پاسخ به نامه جمعی
از فعالان دانش آموزی کشور تأکيد کرد که اگر قدر فرصتها را میدانستيم
راه اصلاحات کمهزينهتر پيموده میشد.
متن کامل پاسخ به دانشآموزان بدين
شرح است:
به نام آنکه هستی نام از او يافت
فرزندان عزيز و گرانقدرم:
شور و شعور شما و اراده نسلی آگاه و مصمم علیرغم
همه ناهمواریهای راه و موانع موجود همه ما را به آيندهای
بهتر اميدوار میکند. حرکت بهسوی
آزادی و سربلندی برای جامعهای که قرنها تحت سلطه استبداد و دههها در چنگال
استبداد وابسته به استعمار بوده است حرکت آسانی نيست، ولی اين راهی است که بايد با
همت و تدبير پيمود و نسل نوپای ما شايستهتر از همه
برای پيمودن اين راه است و من در ورای همه سختیها و تنگنظریها و سوءتفاهمها آينده را
روشن میبينم. هرچند که اگر قدر فرصتها را میدانستيم، مسير
را آسانتر و کمهزينهتر
میپيموديم. برای مجلس دانشآموزی
و همه دانشآموزان متعهد، هوشمند، آرمانخواه
و مصمم آرزوی موفقيت میکنم. از هديه
ارزندهتان سپاسگزارم.
گفتنی است که جمعی از فعالان دانشآموزی
(برخی از اعضای مجلس دانشآموزی، دانشآموزان
فعال در احزاب و NGOها) چندی قبل نامهای را به صورت
سرگشاده خطاب به رئيس جمهور نوشتند، در اين نامه که به امضای ۱۰۲ نفر از دانشآموزان
رسيده آمده بود:
اين صدای نسل نوست که از پس ديوارهای بلند اميد و
اعتماد به گوش محرم تو میرسد. گوش
محرمی که اگر هم حتی پاسخی به درد دل ما ندهد، دردی به دلمان نمیافزايد.
صدای نسلی که درد آشناست. نسلی با اين تصور رويايی
که میتوان قطرهها بود و به
دريا پيوست و جلوههای بیاعتمادی،
فساد، بیتفاوتی و ... را از چهره ناموزون زمين شست.
نسلی که از حرفها، اعتراضها، بغضها و عشق خود
میگويد. نسلی که از درد يأس و بیاعتمادی،
از درد شنوا نبودن برای شنيدن، از درد سرد شدن، از درد سکوت، از درد پوسيدن در
منجلاب بیتفاوتی مینالد و دوای
درد میخواهد.
بله اين صدای آشنايی است که به گوش تو میرسد؛
صدايی نه از جنس سکوت، نه از جنس دلسردی و بیتفاوتی، صدايی
از جنس مخالفت، صدايی رسا و دموکراسیخواه. صدايی
که دموکراسی، آزادی، عدالت و نان را نه با شعار و نه با لهجهای
که هنوز استبداد تاريخی را در خود دارد؛ بلکه با شعور، صداقت، صراحت کلام و در
گستره عمل میخواهد.
اين صدای نسل نوست که نمیخواهد آيندگان
به سکوت و بیتفاوتی در برابر استبداد تاريخی و دلبستن
به جمهوريت پوشالی محکومش کنند. نسلی که پيش از محکوم کردن نسل تو و نسلهای
قبل از تو نسل خود را محکوم میکند؛ محکوم به
نينديشيدن، محکوم به نااميد شدن، محکوم به ديدن و راحتگذر کردن،
محکوم به فراموش کردن، فراموش کردن مصداقهای بزرگ
تاريخی، از يادبردن افسانه دهقان فداکار يا قصه آن نوجوانی که نارنجک به خود بست و
به زير تانک رفت.
امروز جای پرسش «حسنک کجاست؟» و «حسنک چگونه با
گاو و گوسفندانش رفتار میکند؟» در ذهن
دانشآموزان اين نسل نو خالی است. جای آن، پرسش
نسل ما اين است که چگونه میتوان با يک
انسان انديشمند برخورد کرد؟ چگونه میتوان در عرصه
تاخت و تازهای بیحساب و کتاب سياسی و
اجتماعی مدارا کرد؟
امروز اينگونه میخوانيم:
که کاش میباريد باران
با ترانه با گوهرهای فراوان بردر و ديوار خانه
چون پندارمان اين است که همگان فراموش کردهاند
هر نعمتی را شکرانهای است و اين جزای
قدرنشناسی ماست از آنچه گران به دست آورديم و مفت باختيم.
چيزی از جنس وحدت، غرور ملی، گنجينههای
ادبی، فرهنگی و هنری، ميراث انديشه. بله اين جزای قدرناسپاسی ماست از صاحبان
انديشه و پيونددهندگان تجربههای ديروز به
امروز برای رسيدن به فردا، ناسپاسی از قرائتکنندگان حکومت
مردمی و نه مردم حکومتی، ناسپاسی از لبخند حتی تلخ و بیپاسخ، ناسپاسی
از پرسشگری که بیمهابا از نسل ما پرسيد:
«شما بگوييد چرا ايران که روزی سرآمد فرهنگ و تمدن بشريت بود، امروز اينگونه عقب
افتاده است؟»
و اين بزرگترين راهکار تو بود به هنگام بروز
بزرگترين بحرانها، بحران انگيزش، بحران عقلانيت، بحران
اقتصادی و شايد هم بحران مشروعيت.
بحران انگيزش و مردم و نسل جوانی که ديگر آنچه را
از تريبونهای رسمی به عنوان ارزش تبليغ میشود،
نمیخواهند. بحران عقلانيت و دستگاه اداری فاسد
و ناکارآمدی که مردم سردرگم آنند. بحران اقتصادی و فرياد غم نان اگر بگذرد، بحرانی
که لشکری از تهیدستان و ارتشی از بيکاران
نشانههای آنند. و بحران مشروعيت، بحرانی که چون
جذام، زيبايی جمهوريت را به زشتی سلطنت تبديل میکند. نسلی که
نظام را چون ارث پدری خود میداند که در آن
هيچگونه مشارکتی ندارد.
و اما پس از بزرگترين راهکار تو يعنی پذيرفتن عقبماندگی،
اولين پرسش ما اين است: «چرا اصلاحساختارهای
بحرانآفرين را از بالا به پايين شروع کرديم؟ چرا
تنها به قصد دوساله، گندم و جو کاشتيم؟ چرا به قصد ۲۰۰ ساله، از انسانسازی
و تربيت نيروهای انسانی شروع نکرديم؟ چرا تا به «امروز» میرسيم،
دغدغههای «ديروز» را فراموش میکنيم؟
چرا به راحتی از کنار اصلاح ساختار سنتی آموزش و
پرورش که مبنای سنجش کارآيی، مشروعيت و ماندگاری هردولت و حکومتی است عبور کرديم؟»
اينبار به بهانه
مهرماه و بزرگداشت يکساله شدن پرسشهای
تأملبرانگيز تو، از تمام نخبگان، انديشمندان،
صاحبنظران، منتقدان، مسؤولان در دولت پاسخگو و از تمام آنان که دغدغه انقلاب،
اصلاحات و ايران فردا را دارند، میخواهيم که
دغدغه اصلاحات درون ساختار سنتی آموزش و پرورش را نيز به دلمشغولیهای
خود بيفزايند که بسياری از آنچه تاکنون به اصلاح بقايای تغييرناپذير و البته
ناکارآمد انقلاب پرداختند، به نتيجه خواهد رسيد.
بعد از بيان تمام اين دردها و اعتقاد به اين که
عصر قهرمانی گذشته است، مثل سی مرغ که روزی سيمرغ را درون خود میيابد،
میگويد:
در عاشقی گريز نباشد زسوز و ساز
ايستادهام چو شمع
مترسان زآتشم
و بهعنوان فعالان
جامعه دانشآموزی با شعار «دانشآموزان
ايران متحد شويد» میگوييم که ما آمادهايم
«دستبهدست هم دهيم
به مهر ميهن خويش را کنيم آباد» ما دانشآموزان چارهای
نداريم. جز (اتحاد، حضور، آزادی) و اين اعلام موجوديت جامعه دانشآموزی
است در راه اصلاحات.
ما زنده به آنيم که آرام نگيريم موجيم که آسودگی
ما عدم ماست
و از تو که با تکيه برهمان عهد و پيمان پيشين خدمت
به مردم و تلاش برای آبادانی ايران برمبنای صداقت کلام پيشآمدی،
میخواهيم که با فراخوان همانديشی
و همفکری و همراهی برای تمام آنان که دغدغههای انقلاب،
اصلاحات و خصوصا دغدغههای سياسی و
اجتماعی دارند؛ دعوت کنی که بر مسند تأمل و ارائه راهکار دوباره بستر اين قصد ۲۰۰
ساله و حتی. ۲۰۰ ساله بنشينند. ما نيز با تمرين انديشيدن و در ابتدا با فراگيری
فنون مراودات شهروندی و قوانين زندگی مسالمتآميز يا بهتر
بگوييم، پس از يافتن سيمرغ درونی خود و البته به ياد سپردن دغدغههای
امروزمان که روزهای دانشاندوزی ماست؛
خيلی زود به اين عزيزان میپيونديم.
گرزانکه در اين خاک بمانم همه عمر
يا رخت اقامت ببرم از وطن خويش
تقدير من اين است که آرام نگيرم
جز درين تابوت و در کفن خويش
شهريور ۱۳۸۲
۱-
محمد کريم آسايش ۲- وحيد آقامحمدی ۳- مونا احمدلو ۴- بابک ارشادی ۵- عليرضا ارشادیفرد
۶- محمد سروش اسکندری ۷- مهتاب اطيانی ۸- زينب افتاده ۹- مهديه انوشه ۱۰- وحيد
ايمانی ۱۱- رضا بابايی ۱۲- محمد باباپور ۱۳- وحيد باغورزان ۱۴-
سميرا براتی ۱۵- سيد عماد برقعی ۱۶- رسول بستانی ۱۷- زهرا بنینعيم
۱۸- زهرا بهجتپناه ۱۹- وحيد بهروان ۲۰- نسيم بيتسياح
۲۱- آرمين پور آذر حق ۲۲- شيرين تاروردینژاد ۲۳- حامد
ترابی ۲۴- کامران جاماسيان ۲۵- پريسا جانی ۲۶- کوروش جاويد ۲۷- ميترا جباری ۲۸-
مرضيه جعفرزاده ۲۹- ياسر جلالیزاده ۳۰- شعله
جهانپناه ۳۱- نسيم چالاکی ۳۲- جعفر چمنی ۳۳-
طيبه حسينی ۳۴- الناز خجوله ۳۵- شهناز خفری ۳۶- ساره درخشنده ۳۷- کاوه درويش ۳۸-
سميرا دريايی ۳۹- داوود دشتبانی ۴۰- ضحا دلدار ۴۱- سحر دولتآبادی
۴۲- نريمان ديدهدار ۴۳- مرتضی ديناروند
۴۴- محمد ذاکری ۴۵- سيامک رجبی ۴۶- حميدرضا رزاقی ۴۷- بهنام رضاوندی ۴۸- کاوه
رضوانی ۴۹- راضيه رفيعی ۵۰- سميه رفيعی ۵۱- زری رنجبر ۵۲- فريده رنجبر ۵۳- سميرا
زارعی ۵۴- مهدی زينلی ۵۵- شيرين سرلک ۵۶- محمد علی سليمانخانی ۵۷- حبيبالله
سليمی ۵۸- هانيه سهرابی ۵۹- مهدی شربتی ۶۰- فائزهالسادات صديقی
۶۱- آيلار صفاده ۶۲- ليلا طاهری ۶۳- فاطمه طايفه کربلايی ۶۴- پريسا عبداللهی ۶۵-
احمد عسگری ۶۶- الهام فارسی ۶۷- جواد فرشيدی ۶۸- مجيد فرجی ۶۹- فاطمه فلاح رفيع
۷۰- محمد فکری ۷۱- احمد قرهگوز ۷۲- آمنه
قنبری ۷۳- مريم کامرانی ۷۴- محمد کاويانی ۷۵- اعظم کريمی ۷۶- نسترن کميجانی ۷۷-
آيدا کوهکش ۷۸- رامين کيا ۷۹- منصوره گائينی ۸۰-
راضيه محمدی ۸۱- سيروس محمدی ۸۲- عليرضا محمدی ۸۳- علی محمديون ۸۴- ثريا محمودی
۸۵- احسان مختار ۸۶- راضيه مختارپور ۸۷- حديث مرادی ۸۸- سيد جعفر مرتضوی ۸۹- فاطمه
مطلبینژاد ۹۰- محمد مظفری ۹۱- ارژنگ مهاجان ۹۲-
مرضيه مهران ۹۳- زهرا مهربانی ۹۴- مارال مهمدی ۹۵- مسعود ميرزايی ۹۶- محمد حسين
نادعلی ۹۷- مريم نظری ۹۸- سعيد نورمحمدی ۹۹- صفا نويد آذربايجانی ۱۰۰- رقيه وظيفه
عيسیلو ۱۰۱- ليلا هارونی ۱۰۲- مهرداد يوسفی.