جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۸۲ - ۲۰ ژوئن ۲۰۰۳

ادبيات آمريکا

 امپرياليسم فرهنگی يا انتقاد اجتمايی ؟

 

آرام بختياری

 

قبلا آدم هرگاه در باره نتايج فرهنگی آمريکايی می شنيد ، فکر ميکرد ، بزرگترين دست آورد آمريکايی ، فيلمهای بزن و بکش هاليوودی و جان وينی و يا رمانهای قطور جنايی و عشقی جيبی دکه های روزنامه فروشی سرچهار راهها هستند ، تا اينکه روزی در اوايل قرن حاضر ، کارشناسان ادبيات آمريکا اعلان نمودند که ادبيات آمريکا بعد از طی يک دوره فعاليت سی ساله در زمينه پست مدرن ، مدتی است که وارد دوره  پساپست مدرن ، شده ، بياد ضرب المثلی از ايالت همسايه ولايت خود افتادم که ميگويد : ما تا آمديم کلمه  متشکرم  را ياد بگيريم ، جمله  خواهش می کنم ، باب روز شد . يعنی در حاليکه هنوز در بعضی از جوامع کشورهای جهان سوم ، مشغول تعريف و بحث پيرامون مفهوم  پست مدرن ، هستند ، آمريکائيها پايان و مرگ آنرا اعلان کردند . در اينجا ميتوان بياد مفهوم ، اگزيستنسياليسم چند دهه پيش افتاد که بدون اينکه کاملا روشن ، تعريف شود و جا بيفتد ، جوانمرگ شد و امروزه مورخين سير انديشه نميدانند آنرا جزء مفاهيم فلسفی يا بحث های ادبی بحساب بياورند

در آمريکا ادبيات به معنای امروزی از اوايل قرن نوزدهم بوجود آمد و بعد از حدود يک قرن ، در سال ۱۹۱۵ ، فان ويک بروک ، منقد ادبی ، اعلان نمود که ادبيات آمريکا سرانجام به سن بلوغ رسيده و توانايی ترک خانه پدری و پرواز به خارج را دارد . چند سالی بعد يکی از برنامه ريزان سياست استراتژيک آمريکا ، پيشنهاد کرد که چون اقتصاد و صنعت آمريکا در حال جهانی شدن هستند ، ادبيات آمريکا نيز بايد بزودی پا با پای آندو ، به بازارهای جهانی يا به جو فرهنگی ساير کشورها راه يابد . در اين رابطه ميتوان پيش بينی کرد که بعيد نيست بعد از حمله انتحاری به آسمان خراشهای شهر نيويورک ، نام مکتب ادبی آغاز قرن حاضر را ، مکتب ادبی پروار بدون فرود ، يا مکتب ادبی آخر الزمانی بگذارند .

آنچه امروزه در باره تاريخ ادبيات آمريکا ميتوان گفت ، اين است که ادبيات اين کشور از صنعت چاپ جوانتر است .حتا ادبيات قبل از انقلاب آمريکا ، شاخه ای از ادبيات کشور مادر ، يعنی انگليس بود . ادبيات آمريکا حدود دو قرن وفادار و وابسته به ادبيات انگليس باقی ماند . گرچه مردم تا سال ۱۷۷۶ يعنی سال اعلان استقلال آمريکا ، با استعمارگران انگليس مخالف بودند ، ولی ادبيات آنها توانايی استقلال و جدايی نداشت . زمانی ادبيات آمريکا استقلال يافت که آمريکا به استقلال سياسی و اقتصادی رسيده بود. مشکل ديگر ، فقدان قانون چاپ و حق مؤلف تا سال ۱۸۹۱ بود ، چون ناشرين آمريکايی ، کتب و آثار خارجی را بدون اجازه و پرداخت حق تاليف ، بطور ارزان چاپ ميکردند و به بازار عرضه می کردند . اين دستبرد فرهنگی مانع شکوفايی ادبيات ملی و بومی خودی ميگرديد . يکی از اولين آثار پرفروش اين دوره کتاب  کلبه عمو تام ، نوشته حريت بشر استون است که نه تنها کتابی سرگرم کننده و لذت بخش بود بلکه سهمی آزاديخواهانه در مبارزه برای لغو برده داری داشت ، يعنی پيرامون موضوع يک مسئله ملی بود

عده ای ادبيات آمريکا را از جهاتی بدون ريشه تاريخی به حساب می آورند ، چون برخلاف ساير جوامع ، در آغاز شکوفايی اين ادبيات ، نه ورد و دعا و کلمات جادويی دوران جاهليت ! زمزمه شد ، نه معما و اسطوره و حماسه پهلوانی و سرودهای مذهبی و يا ترانه های عاشقانه چوپانی عموميت يافت . از قصه گو و نقال دوره گرد و معرکه گير و روضه خوان و مديحه سرای دربار هم خبری نبود.

در ميان مهاجرين به قاره آمريکا ، پوريتانی ها ، گروهی که خود تحت تعقيب مذهبی بودند و از اروپا به قاره جديد گريختند ، نه تنها حامل اخلاق مذهبی و فرهنگ اروپايی بودند ، بلکه صفاتی منفی مانند تعصب گرايی کور و مقدس نمايی حيله گرانه را نيز همراه خود به آنجا بردند و در آنجا ساير اقوام از جمله سرخپوستان بومی را تحت فشار و اذيت و آزار و کشتار قرار دادند.ادبيات مهاجرين را ميتوان بخشی از فرهنگ طبقه متوسط آنزمان اروپا دانست . برخلاف ادبيات ساير کشورها ، ادبيات درباری و فئودالی نيز در آمريکا ريشه ای ملی نداشت

بعد از استقلال و آغاز شهرنشينی و مرحله صنعتی شدن ، اولين حاشيه نشينان و بينوايان شهری بوجود آمدند . فقر و جنايت و بی خانمانی از جمله دلايل رشد ادبيات ناتوراليستی و واقعگرايانه ، مخصوصا ژانر رمان شد چند دهه بعد گرچه تئوريهای روانشناسانه فرويد عمل گرايی و تجربه گرايی آغازين را بکنار زد ، ولی خود قربانی مکتب رئاليسم اجتمايی و انتقادی شد . بحران اقتصادی سال ۱۹۲۵ و نتايج ناشی از آن ، جنبه مردمی و اجتماعی بودن ادبيات را روشنتر ساخت . اولين فعاليت جهانی شدن ادبيات با کمک نويسندگان نسل بر باد رفته صورت گرفت که به پاريس و لندن مهاجرت نموده بودند و اروپا را با ادبيات آمريکا آشنا ساختند .در قرن بيستم ادبيات آمريکا در نيمه اول تحت تاثير پديده شناخت و در نيمه دوم تحت تاثير فلسفه زبان قرار گرفت . تاريخ رمان در قرن بيستم ، انعکاس استتيک و زيبايی شناسی تغييرات فرهنگی را نشان ميدهد . به علت پديده های اجتمايی مانند ، شعار مصرف کذايی ، عادت مفرط به تلويزيون ، فردگرايی طبقه متوسط سفيد پوست ، عوارض ناشی از جنگ ويتنام ، و رشد اخلاق آنارشيستی هيپی گری ، روشنفکران ملی گرا و سنتی به اعتراض دست زدند و با کمک شعار ، رويای آمريکايی ، و آمريکا سرزمين امکانات نامحدود ، همبستگی ميهنی را در برابر هجوم ياس و سرخوردگی توصيه نمودند . معروف ترين جمله آنها شعار ، ميهن پرست باش و به سياست فکر نکن ! بود . ادبيات نسل جوان گروههای حاشيه ای و محروم ، ادبيات ژنده پوشان نام گرفت . آلن گينزبرگ به تقليد از خيام خودمان شعار حالی خوش باش و فکر بر باد مکن ، را در ميان نسل افسرده ، و نسل شکست خورده و گروه هيپی ها مطرح کرد . گروههای ديگری بجای ادبيات بی خيالی و ادبيات ، دمت گرم و لبت خندان ، به خلق ادبيات رئاليستی اجتمايی و انتقادی پرداختند ، ادبيات سياهان ، ادبيات زنان ، ادبيات مهاجرين ، ادبيات يهوديان ، و ادبيات اسپانيايی ها ، از اين جمله اند . استادان نقد ادبی ، مخصوصا در دانشگاهها ، مکاتب و ژانرهای زير را در ادبيات آمريکا برجسته تر کردند ، مکتب ناتوراليسم به رهبری جک لندن ، در مکتب رئاليسم انتقادی، چهره های آشنای جان اشتاين بک و همينگوی جهانگرد ، در مکتب سوررئاليسم ، نويسنده تکرو ، هنری ميلر ، و در رئاليسم سمبوليک ، فالکنر ، برنده جايزه نوبل ادبی . در نمايشنامه نويسی غير رئاليستی از ، درام اکسپرسيونيستی ، درام استعاری ، درام حماسی روايتی ، و درام پوچگرا ذکر ميشود . موضوع اينگونه نمايشنامه ها ميتواند ، انسان شناسانه ، روانشناسانه ، اجتمايی ، يا قومی و فولکلوريک باشد . از معروف ترين نمايشنامه نويسان به ايگون انايل اشاره شده . استاد داستان نويسی در ابتدای قرن گذشته ، شرود آندرسن است . پايه گذار شعر مدرن عذرا پوند می باشد . اليوت و آلن گينز برگ هر کدام در نوع خود از شاعران پيشگام بودند ، گرچه در سالهای اخير ، وضعيت شعر همچون ديگر کشورها رو به افول گذاشته . از جمله نويسندگانی که در خارج از آمريکا شهرت جهانی يافتند ، ميتوان از ، ريچارد رايت ، فيتز گرالد ، توماس ولف ، ساول بلو ، جيمز بالدوين ، و کورت فونگوت نام برد

صاحب نظران و پيشگويان سير ادبيات علاقمندان را دلجويی ميدهند و ميگويند ، برخلاف پيش بينی های قبلی مرگ رمان در اواخر قرن بيستم اتفاق نيفتاد ، بلکه دو مکتب عمده آن يعنی رئاليسم اجتمايی و رئاليسم روانشناسانه در مکتب پست مدرن تلاقی کردند و بعد از سالها فعاليت هنری و خلق آثاری ، مکتب پست مدرن گورکن گور خود شد و نطفه مکتب بعدی را در خود پروراند و آغاز مرحله ، پسا پست مدرن ، شروع شده . بهتر است در انتظار ماند و اين قضاوت را به عهده تاريخ گذاشت ، هو الباقی !ا

اين مطلب را با توصيف دو عکسی که در پيش روی خود دارم به انجام ميرسانم . در يکی از اين عکس ها ، آلن گينزبرگ ، شاعر محبوب هيپی ها با پای برهنه روی زمين در کنار سنگ قبر ، جک کروزه ، شاعر هم ره خود نشسته و در حال پيچاندن سيگاری است ، در حاليکه جوانی ژوليده موی در کنار او در حال نواختن گيتار است . روی سنگ قبر ، برگهای پاييزی بلوط و نارون و شابلوط و چنار فرو ريخته اند . در عکس ديگری پليس در حال دستگيری و حمل نويسنده اجتمايی بنام ، دس پاسوس ، است ، در حاليکه او کراوات زده و کت و شلواری زهوار دررفته به تن دارد . در کنار خيابان ، جيپ پليس حالت نيمه ارابه ای دارد و آدم را بياد وسايل نقليه آلمانها در جنگ جهانی اول می اندازد . با نگاهی مجدد به اين دو عکس ميتوان گفت که انسانها در هر کجا که باشند ميتوانند خالق ادبيات انتقادی معترض و مقاوم و انسانی باشند . کلاهمان را به احترام اينگونه استادان سخن ، لحظه ای از سر بر ميگيريم .ا