ترور نخست وزير
بمناسبت سالروز ۲۸ فوريه ۱۹۸۶
احمد نوين
الف پالمه نخست وزير وقت کشور سوئد، زمانی که از
سينمائی در مرکز شهر خارج شده، با همسرش قدم زنان رهسپار منزل مسکونيشان بود، در
۲۸ فوريه سال ۱۹۸۶ ميلادی، بضرب يک گلوله هفت تير مهاجمی ناشناس، از پای در آمد .
اولف پالمه سياستمداری پرانرژی بود.غالبا در مواری
که در صحنه سياست داخلی و يا در صحنه سياست بين المللی، ابتکار عملی را عرضه
مينمود، از جانب دوستدارانش با استقبالی گرم و از جانب دشمنانش با نفرتی عميق و با
واکنش های گسترده و پرالتهابی روبرو ميشد.
اولف پالمه، بويژه در سالهای پايانی جنگ ارتجاعی
دولتين ايران و عراق - که در راس هيئت صلح، جهت پايان دادن به آن جنگ و برقراری
آرامش در منطقه به ايران سفر نمود، در ميان ايرانيان چهره ای برجسته شد.
اولف پالمه در سالهای آغازين دهه هفتاد قرن بيستم،
و در سالهای پايانی جنگ ويتنام، با سخنرانی های انسان دوستانه و پرهيجان، با محکوم
نمودن تهاجم و جنايات ارتش امريکا در ويتنام، از جانبی قلب بسياری از سوئدی ها و
ديگر شهروندان کشورهای غربی را تسخير مينمود، و از جانب ديگر خود را در نظر رهبران
ايالات متحده امريکا، بشدت منفور کرد. تا جائی که بارها مورد غضب محافل وابسته
بقدرت امريکا قرار گرفت و دولت سوئد نيز تحت فشار قرار داده شد. از آن پس علاوه بر
اينکه هيچ رئيس جمهور امريکا، اولف پالمه را بحضور نپذيرفت، بلکه تا سالهای پايانی
قرن بيستم نيز، هيچ رئيس جمهور امريکا، قدم بخاک کشور سوئد نگذاشت.
در سالهای اول دهه ۷۰ ميلادی، در حالی که سوئد در
حال ساختن يک بيمارستان مجهز در هانوي جنگ زده بود، هواپيماهای غول پيکر بمب افکن
ب۵۲ امريکائی، مشغول بمباران ساختمانها و اهالی شهر هانوی (ويتنام شمالی) بودند.
در همان زمانها، الف پالمه نخست وزير وقت سوئد، در يک اقدام بی سابقه، به همراه
سفير ويتنام شمالی، در صف اول تظاهرات عظيم مردم سوئد، در مخالفت با بمبارانها و
همبستگی با مردم جنگ زده ويتنام، شرکت نمود و در يک سخنرانی متهورانه، با کلماتی
خوردکننده، ضمن محکوم نمودن بمباران مردم هانوی، آن جنايات را با جنايات فاشيسم در
جنگ بين الملل دوم مقايسه کرد.
جنگ ويتنام در اواسط سال ۱۹۷۵ با شکست مفتضحانه
ارتش امريکا و هم پيمان هايش، به پايان رسيد. دهه هفتاد قرن بيستم هم به پايان
رسيد. و جهان با زمامداری رونالد ريگان در ايالات متحده امريکا مواجه شد. سالهائی
که بشدت خطر جنگ اتمي ابرقدرتها (امريکا و شوروری)، همچون شمشير داموکلس، برفراز
روابط بين المللی آويزان بود.
استراتژی هيئت حاکمه امريکا و در راس آن رونالد
ريگان، در مقابله با شوروی سابق براين اساس پايه ريزی شده بود، که با کوبيدن بر
هيستری خطر کمونيسم، از جانبی با مسلح نمودن بيش از پيش ايالات متحده امريکا در
زمينه سلاحهای متعارف و بويژه تسليحات هسته ای (اتمی، هيدروژنی...) و صرف بودجه
های نجومی، سودهای کلان تری را نصيب انحصارات توليدات صنعتی نظامی بنمايد، و از
جانب ديگر شوروی سابق را به مسابقه ای بکشاند، که در انتها، اقتصاد آن کشور درهم
شکسته شود، و در اين مسير ايالات متحده امريکا با پيروزی بدون جنگ، برآن کشور مسلط
شده و سرنوشت آنرا بدست بگيرد.
استرتژی مسابقه تسليحاتی، و آزمايش سلاحهای مخوف
تر هسته ای، صلح و امنيت جهان را به مخاطره انداخته بود. تداوم و تشديد جنگ سرد
مابين دو ابرقدرت شوروی و امريکا، جهان را بر لبه پرتگاه بسيار خطرناکی قرار داده
بود.
در چنين شرايطی، نخست وزير وقت سوئد اولف پالمه،
ابتکار عملی را عرضه نمود که بنا بر آن، جهت تخفيف تشنجات بين المللی، دو ابر قدرت
ميبايست بر سر ميز مذاکره نشسته و بعوض تشديد مسابقه تسليحاتی و ايجاد سلاح های
مخوف تر، زمينه های جدی و پيگير خلع سلاح بين المللی را فراهم آورند.
تماس های گسترده الف پالمه، با تعدادی از شخصيت
های پر سابقه و مسلط به امور بين المللی و متمايل به چپ، از کشورهای گوناگون جهان،
عاقبت نتيجه داد و پس از برگزاری جلساتی، «کميسيون پالمه»، در خدمت اهداف فوق
الذکر، بوجود آمد. اما، اين ابتکار عمل انساندوستانه اولف پالمه، مقامات بلند پايه
ايالات متحده امريکا را خشمگين و بشدت نگران نمود.
پس از قتل اولف پالمه، مشاور امنيتی رونالد ريگان
در يک مصاحبه تلويزيونی اعلام نمود: «اولف پالمه پدپده ای ناراحت بود، و کسی برای
رفع اين ناراحتی کاری نميکرد. درسوئد کسی تلاش نميکرد که او را متوقف نمايد! و
هيئت حاکمه امريکا نيز از ملاقات پالمه و ريگان جلوگيری بعمل می آورد. و بعلاوه
دولت امريکا تمايلی نداشت که در جهت پيشبرد سياست پالمه، کمکی بنمايد».
اولف پالمه قبل از آنکه بقتل برسد گفت: «انسان نمی
تواند با ادامه مسابقه تسليحاتی به امنيت دست يابد. سياستی که بر اين پايه استوار
است که تسليحات هر چه بيشتری را بوجود آورد، قادر نيست که امنيت را بوجود آورد. انسان
بايد تلاش نمايد که همراه طرف های متخاصم به امنيت دست يابد. و در اين مسير پروسه
خلع سلاح را آغاز نمايد. ما اميدواريم که در مسير اين پروسه، کميسيون (پالمه)
بتواند خدماتی را عرضه نمايد».
«ريچارد برت »، وزير اسبق امور خارجه ايالات متحده
امريکا بعدها اين چنين اظهار نظر کرد: «شوروی موشک های اتمی خود را به جانب اروپا
جهت گيری نموده بود. ما سعی ميکرديم که در اين رابطه، بالانس قدرت را بتوسط موشک
های قاره پيما و ديگر موشک هايمان، تنظيم نمائيم و در عين حال زمينه های يک
قرارداد خلع سلاح خوب را فراهم آوريم. بر پايه اين استراتژی، اولف پالمه يک عنصر
(دقايق) التهاب بود. زيرا او استراتژی ايالات متحده امريکا را باور نداشت. به آن
انتقاد ميکرد. اين باعث شده بود که کسانی او را آشوبگر بدانند».
يکی از اعضاء «کميسيون پالمه» «جئورجی آرباتو» نام
داشت. «آرباتو» در زمان قدرتمداری برژنف، نزديکی هائی به دستگاه رهبری شوروی داشت.
او از دوستان اولف پالمه در اين کميسيون محسوب ميشد. «جئورجی آرباتو» ميگويد:
«پالمه ميديد که جنگ سرد به بن بست رسيده است. لذا
او تلاش ميکرد که ديدگاه جديدی در رابطه با صلح و امنيت بوجود آورد. صلح و امنيتی
با همياری طرفين مخاصمه در جنگ سرد. دکترينی پالمه روشن بود و اعتقاد داشت که نمی
توان امنيت را با تحميل بهای آن به طرف متخاصم، بدست آورد».
سالها پس از قتل پالمه، تلاش هائی صورت گرفت که
وانمود نمايد که ابتکارات پالمه منتج از ديدگاه او نسبت به روابط بين المللی نبود،
بلکه اين ديگران بودند که آن افکار را به او تلقين مينمودند. از جمله اين اشخاص
«ادوارد لوت واک» مشاور امنيتی واشنگتن بود. او ميگفت:
«درک آدمينيستراسيون ريگان اين بود که پالمه بتوسط
«جئورجی آرباتو» مانی پوله ميشود».
و در توضيح اين مانی پوله شدن، اظهار ميداشت که:
«پالمه ميگفت که شما بايد با طرف های مقابل ديلوگ داشته باشيد و سعی کنيد که به
توافق برسيد».
اين مشاور امنيتی واشنگتن ميگويد که پاسخ دستگاه
رهبری رونالد ريگان اين بود که: ما بهيچ وجه احتياج نداريم که با طرف مقابل ديالوگ
داشته باشيم. ما می بايست فرش را از زير پای آنان بکشيم. ما به اين طريق شوروی را
درهم می شکنيم. اگر با شوروی وارد مذاکره شويم، شوروی به حيات خويش ادامه ميدهد.
«لوت واک»، نتيجه ميگيرد که از اينجا بود که تخاصم
مابين «کميسيون پالمه» و ريگان بوجود آمد.
در اين رابطه، «جئورجی آرباتو»، عضو «کميسيون
پالمه» معتقد است که: « امريکائيان سياست شان بر اين پايه بود که با شدت بخشيدن به
سياست تسليحاتی، شوروی را وادار نمايند که بيش از امکانات مالی خويش، به مسابقه
تسليحاتی کشيده شود و از اين طريق اقتصاد شوروی درهم شکسته شود. و در اين مسير
شهروندان شوروی را از ترس تحقق اين سناريو، بحالت مرگ در آورند».
اما آنچه که بنظر ميرسد که بيش از هر چيز گروه های
وابسته به محافل قدرت در واشنگتن را، عصبی مينمود، از جانبی پافشاری «کميسيون
پالمه» در پايان بخشيدن به مسابقه تسليحاتی، و از جانب ديگر عجز واشنگتن در متوقف
نمودن اين کميسيون بود. «ادوارد لوت واک» مشاور امنيتی واشنگتن، ميگويد: «سياست
های خلع سلاح پالمه، کسانی را در واشنگتن ناراحت و ملتهب مينمود. اما اين التهابات
و ناراحتی ها نمی توانست باعث توقف کار پالمه شده و او را از ميدان خارج نمايد.
اما پالمه قادر بود که به واشنگتن صدمه بزند».
اين اظهار نظرها، بعنوان مشت نمونه خروار بطور
سمبليک برملا ميکند که ماههای قبل از خارج شدن پالمه از دور سياست بين المللی (قتل
او در پايتخت سوئد)، او در چه جو خطرناکی، به فعاليت های بين المللی اش، ادامه
ميداده است. اما شايد که مفيد باشد که به برخی از اظهار نظرهای بازيگران در صحنه
سياست داخلی سوئد نيز، اشاره شود.
* دبيرکل جمعيت مدافع ناتو در سوئد، «توروالد
آرويدسون» ميگويد:
«الف پالمه سياست ملايمی در رابطه با شوروی داشت.
زيرا مايل بود که در آينده، شغل مهم بين المللی ای بدست آورد. ضمنا فراموش نکنيد
که در سوئد کسانی بودند که او را خائن به کشور و جاسوس شوروی می شناختند. من نمی
توانم بگويم که کسانی وجود نداشتند که راه حل شان، کشتن پالمه بوده است».
* از چند ماه قبل از ترور اولف پالمه، گروهی از
افسران شهربانی در استکهلم، در جلساتی هفتگی در زير زمين يکی از رستورانهای مرکز
شهر، به بحث و تبادل نظر در رابطه با طرح هائی جهت از ميان برداشتن نخست وزير وقت
سوئد ميپرداختند. در اين باره برخی از روزنامه های سوئدی مقالاتی نيز منتشر نموده
بودند. اما پليس سوئد تمايل داشت که در اين رابطه تحقيقاتی را آغاز ننمايد.
* در آن دوران شايعات و اخباری، عمدتا از جانب
ضدکمونيست ها، ليبرالها و طرفداران جدی امريکا، در باره تجاوزات مستمر زيردريائی
های شوروی به حريم دريائی سوئد منتشر ميشد. (امری
که در دهه ۹۰ ميلادی _ پس از مرگ پالمه _ از طرف
«کارل بيلد» نخست وزير وقت سوئد، نادرست و اغراق آميز خوانده شد).
* در نوامبر ۱۹۸۵ (چهار ماه قبل از مسافرت اولف
پالمه به مسکو _ سفری که هرگز تحقق نيافت.) برخی از افسران نيروی دريائی، نخست
وزير_ پالمه _ را علنا خائن به کشور و غير قابل اعتماد خواندند. تا جائی که پالمه
در يک مصاحبه مطبوعاتی، در جواب به سئوال خبرنگاری که با اشاره به اين مطلب، نظر
او را جويا شده بود به طعنه پاسخ داد: مهم اين نيست که آنها به من اعتماد ندارند.
مسئله اساسی اينست که من بتوانم به آنها اعتماد داشته باشم.
مدتی بعد اولف پالمه اعلام داشت: در مسکو خواهم
گفت که سوئد خواهان روابط دوستانه با شوروی است.
و اين ده هفته قبل از سوقصد بود. قرار بود که در
بهار ۱۹۸۶، نخست وزير سوئد، يک بازديد رسمی از شوروی بعمل آورد.
«بيورن الم براندت» نويسنده و خبرنگار سوئدی در
رابطه با قتل پالمه ميگويد: تدارک سفر نخست وزير سوئد به مسکو، همانند ابری سياه،
برفراز ديدگاه کسانی در حرکت بود. در چنين اتمسفری در خيابان استکهلم، قلب پالمه
را گلوله ای از هم دريد.
* «لارش آنتون سونسون» (از کادرهای کلوب جوانان
سوئد _ گروهی با تمايلات نژادپرستانه و نازيستی) کارمند شهرداری استکهلم، ميگويد:
من با قتل پالمه احساس کردم که خوشحال و سبک بال گرديده ام. بنظر من قتل پالمه، يک
آزاد سازی بود. او ادامه ميدهد؛ من نيمه شب (يعنی هم زمان با قتل پالمه) خبر را
شنيدم. صبح وقتيکه از مقابل ساختمان شهرداری گذشتم، از دربان پرسيدم آيا مايل است
که پرچم را (که به علامت عزا، بحالت نيمه افراشته بود) به حالت تمام افراشته
(بحالت جشن عمومی) در آورد؟ زيرا سوئد از دست يک جانی مخوف رهائی يافته بود. و سپس
ادامه ميدهد که در شهرداری مردی را ديدم که علامت حزب مدرات (محافظه کار) سوئد را
بر سينه داشت و به من اظهار داشت که حادثه خوبی اتفاق افتاده است.
«لارش آنتوان سونسون» ميگويد که دربان مذکور اظهار
نظرهای مرا به رئيس خويش اطلاع داد. و آنان بدون آنکه فرصت داشته باشم گالش و چترم
را بردارم، مرا با عجله از ساختمان شهرداری اخراج نمودند.
* سه ساعت پس از قتل پالمه، يک کميسر پليس، به
افسرنگهبان در مرکز پليس استکهلم تلفن ميکند و شادمانی خويش از مرگ پالمه را به او
اطلاع ميدهد. اين عمل بعدا به گروه تعقيب پرونده قتل (گروه هانس هلمر) گزارش
ميشود. اما هيچ عملی يا تحقيقی در اين رابطه انجام نميگيرد.
* در پارکينگ مقابل يکی از پاسگاه های شهربانی در
جنوب استکهلم، بصرف قهوه و شيرينی، قتل پالمه، بتوسط تعدادی از افسران پليس جشن
گرفته ميشود.
* اولف آدلسون (رهبر اسبق حزب مدرات سوئد
_بزرگترين حزب رسمی بورژوازی سوئد) و فرماندار سابق استکهلم، ميگويد: زمانی که الف
پالمه نخست وزير بود، بخش بزرگی از هيئت حاکمه و صاحبان سرمايه، مشکل داشتند که
دولت او را بپذيرند.
در اينجا توجه شما را به يکی از اظهار نظرهای خود
اولف پالمه، ۸_۷ ساعت قبل از آنکه سوقصد جانش را بگيرد، جلب مينمايم. «يان وال
بری» عکاس و خبرنگار، در روز جمعه ۲۸ فوريه ۱۹۸۶، به همراه يک خبرنگار در دفتر کار
پالمه حضور داشته است. پس از پايان مصاحبه، عکاس از پالمه ميخواهد که کنار پنجره
بايستد تا او عکس اش را بگيرد. نخست وزير به او در حضور خبرنگار ديگر ميگويد: هر
چند که اين پنجره ها ضد گلوله هستند. اما انسان نبايد ريسک نمايد. معلوم نيست که
در بيرون، چه چيزی در انتظار انسان است.
و اين آخرين اظهار نظرهای علنی پالمه در مورد
وضعيت اش (چند هفته مانده به سفر مسکو) بود، که پس مرگ او منتشر شد.
اما در خارج از دفتر کار اولف پالمه، گذشته از
خطراتی که او را تهديد مينمود، عکس العمل مردم و برخی از محافل وابسته به قدرتهای
کشورهای غربی بويژه اروپائی نيز، از اهميت ويژه ای برخوردار بود.
برخی از نيروهای کشورهای غربی نيز در مقابل تشديد
مسابقه تسليحاتی ابرقدرتها و بويژ دولت امريکا، احساس نگرانی مينمودند، اما، تمايل
چندانی به بيان اين نگرانی از خود بروز نميدادند. اما افکار عمومی تا آنجا که به
شهروندان اين جوامع مربوط ميشد، در مقابله با تشديد مسابقه تسليحاتی و بويژه سلاح
های کشتار جمعی از جمله سلاح های هسته ای دولت امريکا، عکس العمل های علنی و
گسترده ای سازمان ميدادند.
موج تظاهرات ها در مخالفت با سياست های مليتاريستی
ايالات متحده امريکا، بويژه در اروپا، سياست های عظمت طلبانه دولت رونالد ريگان
را، به مصاف می طلبيدند. اولف پالمه نيز مواردی در اينگونه تحرکات شرکت مينمود.
پالمه ميگفت :«اگر انسان ميخواهد از فاجعه ای که تسليحات جهانی پديدار خواهد آورد،
رها شود، ميبايست با بسيج افکار عمومی، سد های لازم را فراهم آورد.».
الف پالمه ميگفت: از مردم نمی ترسم، من از بمب ها
ميترسم.
در چنين اوضاع و احوالی نزديک به نيمه شب ۲۸ فوريه
۱۹۸۶، در حالی که در پايتخت سوئد، نخست وزير قدم زنان به همراه همسرش ليزبت، بطرف
منزل مسکونيشان روان بود، مردی از پشت به او نزديک شد. دست بر شانه او گذاشت و با
هفت تيری که دست ديگر داشت، از پشت، قلب پالمه را با شليک گلوله ای از هم دريد.
اولف پالمه بر زمين غلطيد. مرد مهاجم در حالی که بسرعت از محل جنايت ميگريخت، يک
گلوله نيز بطرف ليزبت شليک کرد که به هدف اصابت ننمود.
«هانس هلمر» رئيس پليس استکهلم در راس هيئتی،
مامور رسيدگی به پرونده قتل گرديد. او تمامی تئوری هائی که در رابطه با اين قتل
مطرح بود، ناديده گرفت. و اعلام نمود که بنظر او با ضريب ۹۵ در صد، پ.ک.ک (حزب
کارگران کردستان ترکيه) برنامه قتل پالمه را طرح و بمورد اجرا گذاشته است.
پنج روز بعد از قتل پالمه (پنجم مارس ۱۹۸۶)، رئيس
پليس (هانس هلمر) در يک مصاحبه مطبوعاتی اعلام داشت، زنی تصويرکش، که در زمان وقوع
جنايت در آن نزديکی ها بوده است، تصويری از قاتل را کشيده است .از آن پس با انتشار
عکسی که نقاشی شده بود (و چهره ای خارجی داشت)
تمامی فعاليتهای پليس سوئد، برای يافتن صاحب آن
چهره متمرکز شد. چهره ای که نقاشی شده بود، صورت مرد جوانی را نشان ميداد، که هيچ
ويژه گی خاصی نداشت. و بقول روزنامه نگاران، تقريبا ميتوانست شيبه هر کسی باشد.
بعدها فاش شد که اين نقاشی را زنی کشيده بود، که
يک کيلومتر دورتر از محل وقوع جنايت، در تاريکی شب، مردی را در حال دويدن ديده
بود. و هيچ چيزی آن مرد را به محل جنايت وصل نميکرد.
گرباچوف در زمان قتل پالمه، رئيس دولت اتحاد
جماهير شوروی بود. او بعدها در يک مصاحبه تلويزونی گفت:
«من معتقدم که مرگ پالمه، يک قتل سياسی بود. يک
قتل از پيش دستور داده شده. چنين قتلی نمی تواند به علت معمولی اتفاق بيفتد. زيرا
که اگر پيشنهادات پالمه به واقعيت می پيوست، آنگاه منافع بزرگ و قدرتمند گروه هائی
که نمی خواهند که جهان بهتری داشته باشيم، صدمه ميخورد. بايد بدانيم که در پس
مسابقه تسليحاتی و هيجانات آن، منافع و سودهای کلانی است، که اين گروه ها از آن
متمتع می شوند».
پس از مرگ الف پالمه، وزير اسبق امور خارجه
امريکا، «ريچار برت» گفت:
«سوئد پس از پالمه، کشوری معمولی شد. بدين معنا که
دولت بعدی سوئد، نخواهد خواست که جهان از بنياد عوض شود. دولت سوئد پس از مرگ
پالمه، همانند دولت های ديگر، دلمشغولی اش، به داخل کشور و مناطق نزديک بخودش
محدود خواهد شد. بعد از پالمه، ديگر سياست جهانی سوئد وجود نخواهد داشت. اصولا
چنين ضرورتی موجود نيست. تمامی آن سياست ها، به پالمه و اينتلکت او وابسته بود».
پس از قتل اولف پالمه، اکثريت شهروندان سوئد، از
دريافت اين خبر بسيار متاثر شدند. در هفته های اول پس از قتل پالمه، نمايش چهره
های غمگين و اشک الود، در صفحات تلويزيون ها، به امری نسبتا عادی تبديل شده بود.
در مراسم يابود اولف پالمه، در سالن بزرگ شهرداری استکهلم، صدها تن از شخصيتهای
بلند پايه کشورهای جهان، گرد آمده بودند.
در تعقيب قاتل پالمه، تمامی امکانات پلسی و امنيتی
سوئد، حول وهوش تصوير برگرفته از فانتزی
زنی که در تاريکی نيمه شب زمستان، در فاصله يگ
کيلومتری محل قتل، مردی را در حال دويدن مشاهده کرده بود .اين بسيج بی پايه به مدت
يک سال، پيش رفت کار را متوقف نمود. مردی که بر طبل اين بسيج بيهوده می کوبيد،
هانس هلمر رئيس پليس استکهلم بود. مردی که تا آن تاريخ، هر چند که دوره دادستانی
را گذرانيده بود، اما، بشهادت پرونده خدمت اش، هيچگاه پرونده قتلی را مورد تعقيب و
بررسی قرار نداده بود. يک سال بعد، زمانی که او را از راس هيئت بررسی پرونده قتل
برداشتند. هيئت تحقيق ترميم شده، ناچار شد که کار را، از ابتدا مورد بررسی قرار
دهد.
از همان ابتدا، کار «هلمر» و عملکرد پليس ها، حيرت
انگيز بود. در روزهای اول کار جستجوی قاتل، برملا شد، که پليس، در ۱۲ ساعت اول
تجسس (که بسيار تعيين کننده است)، منطقه وقوع جنايت را، بطور جدی تحت نظر قرار
نگرفته است. و مثلا قاتل ميتوانسته به ايستگاه راه آهن مرکزی رفته و از استکهلم
خارج شود. و يا به فرودگاه رفته و از سوئد خارج شود. «هلمر» در پاسخ به خبرنگاران،
که علت را جويا ميشدند، تکرار ميکرد: پليس آنگونه عمل کرد که صحيح تشخيص ميداده
است!
در سوئد روتين کار پليس اينست که در مواقعی که
عمليات فجيع جنايتکارانه ای به وقوع می پيوندد، سريعا به همه پليس ها علامت خطر
«آلارم» فرستاده ميشود. تا بهوش باشند و در رابطه با فاجعه، در محيط های ماموريت
خويش، آمادگی داشته باشند. عملی که در شب قتل پالمه اتفاقا! انجام نشد.
صبح روز قتل، يک گروه متخصص پليس به محل جنايت
اعزام شدند، تا گلوله ای که بطرف ليزبت پالمه شليک شده و به وی اصابت ننموده بود،
پيدا کنند. اين ماموران، دستگاه فلزياب نيز با خود بهمراه داشتند. اما دست خالی بازگشتند.
روز بعد، يک عابر پياده در فاصله ۷ متری جائی که پالمه از پای در آمده بود، گلوله
را يافت و تحويل مقامات مربوطه داد. گلوله نشان ميداد که اسلحه استفاده شده، سلاح
مخصوصی است، تهيه آن تنها با صدور اجازه رسمی امکان پذير است. خود «هلمر» گفت که
گلوله و عمليات انجام شده نشان ميدهد که قاتل، يک آدم کش حرفه ای است.
در همان زمان اطلاعات ديگری در نشريات منتشر شد که
نشان ميداد کسانی از اطرافيان رئيس پليس «هلمر» نيز از قتل پالمه ابراز خشنودی
نموده بودند.
«آندرش هلين» يکی از دادستان های مسئول رسيدگی
پرونده پالمه، در سال ۱۹۹۴ (هشت سال پس از قتل پالمه) در يک مصاحبه تلويزيونی
اقرار کرد که: «در ميان ۱۰ اشتباه بزرگ تعقيب قاتل پالمه، انتشار آن تصوير مجعول،
بزرگترين اشتباه محسوب ميشد.» و سپس اضافه نمود که «اينکه آن عکس را منتشر کنند و
بگويند که اين قاتل است، يعنی مردم را سرگردان کردن».
بسياری از مردم سوئد در رابطه با اولف پالمه معتقد
بودند که او سياست را بگونه ای روشن برای مخاطبين اش عرضه مينمود. و با سخنرانی
های او، سياست پرهيجان و تبديل به مقوله ای ميشد که تمايل به شرکت در آن، در ميان
مردم گسترش می يافت. برخی از سخنرانی های او به دمکراسی محتوا ميداد. هنوز هم،
هرگاه تلويزيون، لحظاتی تصوير اولف پالمه را نشان ميدهد که او خطاب به
تظاهرکنندگان ميگفت:
«منافع مردم، ميبايست بر منافع صاحبان سرمايه
ارجعيت داشته باشد».
اکثر مردم ميگويند که جای او خالی است. به واقع
نيز پس از او، هيچکدام از رهبران سوسيال دمکرات ها و ديگر نمايندگان صاحبان زر و
زور، که زمام امور را بدست گرفتند، صراحت لهجه و شفافيت او را نداشته اند. در
مواردی، صراحت او در بيان، قلب مزدبگيران را مملو از شادی و قلب صاحبان قدرت را
مملو از درد ميکرد.
در رابطه با قتل اولف پالمه، مسئله اساسی در رابطه
با جريحه دار شدن احساسات عمومی، اين نبود که او تا چه اندازه مردمی و يا تا چه حد
غير مردمی بوده است. بسياری از مردم از اظهار نظرهای انساندوستانه پالمه در مقابل
تهاجمات ابرقدرت امريکا در جهان و مخالفت او با تشديد مسابقه تسليحاتی در جهان،
لذت ميبردند و حق را به او ميداند. بويژه، در مقايسه پالمه با انبوهی از رهبران
فاسد کشورهای جهان _که دست شان به خون مردمشان نيز آغشته بود _ پالمه را مستحق
چنين سرنوشتی نميدانستند. بعلاوه شواهد و قرائنی نيز ميديدند که حکايت از اين
ميکرد که احتمالا بندهای ناگسستنی، قتل پالمه را به مسئله تلاش های او در رابطه با
تخفيف تشنجات بين المللی (خلع سلاح بين المللی) مرتبت کرده است.
اکثر مردم احساس ميکردند (و همچنان ميکنند) که
اولف پالمه، توسط يک آدمکش حرفه ای اجير شده از پای در آمده است. و در پشت سر اين
جنايتکار، دست ها نامرئی صاحبان زر و زور پنهان است. مردم احساس ميکنند که در جهان
سرمايه داری بی رحم، مردم و کشورهای کوچک، هرگاه حقی را می طلبند، و يا نظريه ای
را عرضه مينمايند، پنجه های خونريز صاحبان ماليه عظيم، به ميدان می آيند و نفس شان
را ميگيرد.
مردم ميخواهند که زوايای تاريک اين جنايت روشن
شود. به اين علت ساده که هر چند روشن شدن اين زوايا، ضمانتی ايجاد نميکند که در
آينده چنين نشود. اما، با بالا رفتن هزينه برای آمرين و عاملين اين جنايات، ميتوان
اميدوار بود که لااقل، از تعدد اين جنايات کاسته شود. تا روزی که نظمی انسانی بر
جامعه بشری حکم فرما شود.
بگفته «جئورجی آرباتو»: «بی عملی در اين گونه
موارد، تشويق آنان است به تروريسم».
سوئدی ها در کشورشان نظامی معطوف به دمکراسی
حاکميت دارد. اما در ارتباط با سياست های بين المللی (بعضا همنظری برخی محافل
وابسته به قدرتهای داخلی با آن سياست های بين المللی) بنظرشان ميرسد که، در سال
۱۹۶۱ داگ هامرلد شولد (دبير کل سازمان ملل متحد) و سپس در سال ۱۹۸۶ اولف پالمه
نخست وزير، و آنگاه در سال ۲۰۰۳ «آنا ليند» وزير امور خارجه کشورشان را از دست
داده اند.
اما ايرانيان نيز، تلخی حقايقی را که در گفتار
کوتاه «آرباتو» نهفته است دريافته اند. مردم ستمديده ايران، در دو نظام شاهنشاهی
(آريامهری!) و جمهوری اسلامی، بکرات درستی نظريه «آرباتو» را، با گوشت و پوست خويش
تجربه نموده اند.
اجازه دهيد اين نوشته را که بياد بود اولف پالمه
تهيه شده است، با نقل قولی از گرباچف که قرار بود با پالمه در مسکو ملاقات داشته
باشد، (ملاقاتی که هرگز به وقوع نپيوست) به پايان ببريم:
«پالمه سياستمداری بود که در تمام جهان شناخته شده
بود. سياستمداری که قبل از تمام سياستمداران جهان، توانسته بود که بسياری از
خطراتی را که جهان را تهديد ميکرد، تشخيص دهد».
فوريه سال ۲۰۰۴ ميلادی