نيم نگاه بي شما
نگاه نميشود، با هم «نگاه»اش کنيم!
". . . ز هيچ آموزگار"!
شهباز نخعي ـ دفتر شهروند ـ مونتريال
www.shahrvand.com
تنها در كشور بلاديده و آخوندزده ماست،
كه حقوق بدو استخدام يك آموزگار (كمتر از 10000 تومان در ماه معادل، 1450 دلار در
سال) چهار و نيم بار كمتر از درآمد سرانه كشور (6400 دلار در سال) است
تنها در دو سال گذشته، فرهنگيان هفت
بار دست به اعتراض جمعي، تحصن و اعتصاب زده اند، در برابر كاخ رياست جمهوري جمع
شده اند و در برابر مجلس تحصن كرده اند
در پلاكارت هايشان نوشتند: "معلم
نان ندارد، معلم مسكن ندارد، معلم قرض دارد" در برابر اين همه متانت
شرافتمندانه و مسالمت جويانه، نيروهاي سركوبگر نظام آخوندي، هر بار به آنان حمله
برده، مضروب و مجروحشان كردند و حتي دو تن از آنان را كشتند!
ميدانيد اشكال
كار در كجاست؟ به نظر نگارنده در اين كه بيشتر اين «آقايان» كه دري به تخته خورده
و حاكم شده اند، ميانه اي با مدرسه و كلاس درس نداشته و به همين خاطر هم به حوزه
هاي «علميه» رفته و آخوند شده اند! بنابر اين، طبيعي است كه قدر كار آموزگار را
ندانند و به آن ارج نگذارند
در همه كشورهاي دنيا، اعم از توسعه يافته، در حال
توسعه و توسعه نيافته، يكي از عمده ترين شاخص هاي رشد جامعه، وضعيت آموزش و پرورش
است. اين اهميت سبب ميشود كه كشورها بخش عمده اي ــ اگر نه مهمترين بخش ــ از
منابع مالي خود را به آموزش و پرورش اختصاص دهند، زيرا به خوبي ميدانند هزينه هايي
كه در اين راه ميشود، در واقع بهترين سرمايه گذاري براي تربيت نيروي انساني
كارآمد، كه سازندگان آينده كشورند، است. روشن است كه چنين سرمايه گذاري مفيدي ممكن
نيست، مگر آنكه آموزگاران و معلمان از بين با استعدادترين افراد انتخاب يا در واقع
دست چين شوند. چنين كاري، تنها در صورتي امكان دارد كه اين قشر از نظر مالي دغدغه
نداشته باشند، تا بتوانند تمام قواي فكري و ذهني و دانش خود را صرف آموزش و پرورش
كنند.
به عنوان نمونه: در كشور كوچك لوكزامبورگ، در قلب
اروپا، كه بالاترين رقم درآمد سرانه دنيا (43400 دلار آمريكا در سال) را دارد،
حقوق پايه يك آموزگار ساده، در بدو استخدام حدود 60000 دلار در سال، يعني 35 درصد
بيش از درآمد سرانه است. در همين كانادا، كه درآمد سرانه 27700 دلار (آمريكا) در
سال است، يك آموزگار در شروع كار بيش از 35000 دلار حقوق ميگيرد. حتي در كشورهاي
فقير و توسعه نيافته اي چون سومالي، سيرالئون، نيجريه، مالي، ماداگاسكار،
موزامبيك، روآندا و كنيا، كه همگي 1000 دلار يا كمتر درآمد سرانه سالانه دارند،
حقوق پايه آموزگاران بيشتر از درآمد سرانه كشور است، زيرا حتي اين كشورهاي فقير
نيز ميدانند كه براي بيرون آمدن از دايره فقر و توسعه نيافتگي، چاره اي جز سرمايه
گذاري در آموزش و پرورش ندارند.
تنها در كشور بلاديده و آخوندزده ماست، كه حقوق بدو
استخدام يك آموزگار (كمتر از 10000 تومان در ماه معادل، 1450 دلار در سال) چهار و
نيم بار كمتر از درآمد سرانه كشور (6400 دلار در سال) است. نتيجه اين ظلم آشكار و
تبعيض فاحش، اين شده است كه شاغلان اين شريف ترين پيشه ي دنيا، حتي با معيارهاي
رسمي اعلام شده بانك مركزي حكومت آخوندي، كه خط فقر مطلق براي خانوار شهري را حدود
250000 تومان درآمد ماهانه تعيين كرده، زير خط مطلق فقر زندگي كنند و ناگزير باشند
براي تامين حداقل معيشت خانواده خود، به كارهاي جانبي از جمله مسافركشي يا
دستفروشي بپردازند!
گفتني است كه اين مردمان شريف ــ كه به راستي بايد
در برابرشان سر تعظيم فرود آورد ــ با وجود همه مشكلات كمرشكن مالي و دست
اندازهاي ايدئولوژيك كه حكومت آخوندي بر آنها تحميل ميكند، نه تنها در انجام وظيفه
دشوار خود كوتاهي نكرده اند، بلكه نسلي آگاه و پويا را پرورش داده اند كه نه فقط
در منطقه خاورميانه، بلكه در تمام دنيا، با بهترين نسلهاي جوان برابري ميكند و
گواه اين مدعا، شمار مدالهايي است كه جوانان ايران در المپيادهاي رياضي و علمي
دنيا به دست آورده اند، كه البته 92 درصد گيرندگان مدال نيز بنابر آمار منتشر شده،
از كشور مهاجرت كرده اند.
نتيجه اينكه، از چند سال پيش، بويژه پس از در باغ
سبزهايي كه آقاي خاتمي نشان داد، فرهنگيان به سازماندهي خويش پرداختند و خواستار
رفع تبعيض و برابري حقوق خود با ساير كاركنان دولت شدند. تنها در دو سال گذشته،
فرهنگيان هفت بار دست به اعتراض جمعي، تحصن و اعتصاب زده اند، در برابر كاخ رياست
جمهوري جمع شده اند و در برابر مجلس تحصن كرده اند. در آذرماه گذشته با آقاي كروبي
رئيس مجلس ديدار كرده و از او قول گرفتند كه مطالبات گذشته و طرح نظام پرداخت
هماهنگ، در لايحه بودجه سال 83 گنجانده شود. همه اين تظاهرات، اعتصابات و تحصن ها
در منتهاي متانت و حد اعلاي آنچه برازنده شخصيت اين عزيزان بوده برگزار شده و از
جمله در پلاكارت هايشان نوشتند: "معلم نان ندارد، معلم مسكن ندارد، معلم قرض
دارد" در برابر اين همه متانت شرافتمندانه و مسالمت جويانه، نيروهاي سركوبگر
نظام آخوندي، هر بار به آنان حمله برده، مضروب و مجروحشان كردند و حتي دو تن از
آنان را كشتند!
متاسفانه، از همه اين تلاشها، هيچ نتيجه ملموسي به
دست نيامد. با بي اعتنايي، اهانت، وعده هاي سرخرمن و . . . مواجه شدند. از اينرو
تصميم گرفتند كه از روز شنبه گذشته، به مدت يك هفته در دفاتر مدارس تحصن و از رفتن
به كلاس خودداري كنند. اين سطور در زماني نگاشته ميشوند كه پنج روز از اين مدت
سپري شده و دامنه اعتراض فرهنگيان در سراسر كشور در حال گسترش است و بسياري از
فرهنگيان به حمايت از اين حركت برخاسته اند. در همين حال، نه آقاي خاتمي رئيس
جمهور (كدام جمهور؟!) و نه حتي وزير آموزش و پرورش ، حاضر به ديدار و گفت و گو با
نمايندگان فرهنگيان نشده اند! با تصويب لايحه بودجه سال 83 در مجلس، روشن شد كه
وعده هاي آقاي كروبي هم توخالي و بي پشتوانه بوده و ديناري براي تامين حداقل خواست
ها و مطالبات فرهنگيان تخصيص نيافته است! اين در حالي است كه همين لايحه بودجه، به
دولت اجازه داده تا علاوه بر فروش نفت و ساير منابع درآمد، بيش از 5/6 ميليارد دلار از صندوق ذخيره ارزي كشور برداشت كند!
در مقابل اينها، عمليات ايذايي و سركوبگرانه و حتي
جعل و تقلب، به هيچ وجه كم و كسري نداشته است. اوباش چماقدار به مدارس گسيل شدند
تا معلمان متحصن را تهديد و در مواردي مضروب كنند. دبيركل كانون صنعتي معلمان و
سخنگو و مسئول روابط عمومي آن به هيأت رسيدگي به تخلفات اداري آموزش و پرورش تهران
احضار شدند و بالاخره با جعل مهر و امضاء كانون صنفي معلمان، بيانيه جعلي انتشار
دادند و تحصن را پايان يافته اعلام كردند.
معلمان چه ميخواهند كه بايد با آنان بدينگونه
رفتار شود؟
آيا زياده خواه و زياده طلب هستند؟
خواستار زندگي در كاخ هايي مشابه كاخ هاي
"آقايان" و "آقازاده ها" هستند؟!
خواستار آنند كه يك يا چند اسكله از 62 اسكله اي
كه به گفته ي رئيس گمركات كشور، از آنها بيش از سالي 5 ميليارد دلار كالاي قاچاق
به كشور وارد ميشود به آنان واگذار شود؟
آيا از 15 ميليون دلار كميسيوني كه، يك قلم، آقاي
محسن هاشمي رفسنجاني از شركت استات اويل نروژ گرفته سهم ميخواهند؟! آيا . . .
هيچيك از اينها نيست. تمام آنچه كه معلمان
ميخواهند در بيانيه سازمان معلمان ايران چنين آمده است: "اينكه دولت لايحه دو
فوريتي برداشت از صندوق ذخيره ارزي (6 ميليارد و 523 ميليون دلار) را ارائه نموده
است، بر نمايندگان ملت فرض است با راي مثبت خويش به لايحه و اختصاص قسمتي از آن به
مطالبات فرهنگيان، گوشه اي از خواسته هاي فرهنگيان را پاسخ گويند." آيا اين
خواسته اي نامعقول و مستوجب سركوب و ضرب و شتم است؟!
ـــــ
به عنوان زنگ تفريح و براي كاستن از تلخي گزنده
اين نوشتار، احتمالا اين ضرب المثل عاميانه را شنيده ايد: "يكي ميمرد ز درد
بي نوايي، يكي ميگفت خانم ــ يا آقا ــ زردك ميخواهي؟"
به اين خبر بهجت اثر از
تارنماي بازتاب، كه بي ارتباط با وضعيت و مشكلات معلمان نيست توجه
فرماييد:«مديرعامل صندوق ذخيره فرهنگيان گفت: به فرهنگيان وام سفر در قالب تورهاي
شركت«نسيم فرهنگ» وابسته به صندوق ذخيره فرهنگيان تعلق ميگيرد. براساس نوع سفر،
سقف وام حداقل 40 هزار و حداكثر 650 هزار تومان است كه به صورت اقساط از حقوق
فرهنگيان كسر ميشود. به گفته وي سفرهاي پيش بيني شده در ايام نوروز شامل سفر
زيارتي به سوريه، تور سياحتي ايتاليا، فرانسه، هندوستان، دبي و كيش است»!!
راستي را، به اين آقاي
مديرعامل چه ميشود گفت؟!
ــــ
ميدانيد اشكال كار در كجاست؟
به نظر نگارنده در اين كه بيشتر اين «آقايان» كه دري به تخته خورده و حاكم شده
اند، ميانه اي با مدرسه و كلاس درس نداشته و به همين خاطر هم به حوزه هاي «علميه»
رفته و آخوند شده اند! بنابر اين، طبيعي است كه قدر كار آموزگار را ندانند و به آن
ارج نگذارند. «علم» براي اين «آقايان» چيزهايي است كه در «بحارالانوار»، «حليه
المتقين»، «مفاتيح الجنان» و... نوشته شده و تازه از محتويات اينها هم نه استفاده
منطقي و اصولي، بلكه استفاده ابزاري و برحسب مقتضاي زمان و مكان ميكنند. لحظه اي به سردمداران حكومت
آخوندي ــ از رهبر گرفته تا رئيس مجمع تشخيص مصلحت و رئيس شوراي نگهبان تا رئيس
مجلس خبرگان ــ بينديشيد، آيا در 25 سال گذشته ذره اي آموخته و تحول يافته اند؟!
از چنين كساني چگونه ميتوان انتظار داشت ارزش كار آموزگار را بدانند؟! اينان كه از
گردش چرخ روزگار نمي آموزند قدر آموزگار چه ميدانند؟!
«هر كه ناموزد ز رسم
روزگار هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار»!