شنبه ٢٣ اسفند ١٣٨٢ – ١٣ مارس ٢٠٠۴

گفت و گوی شهروند با فاروق باباميری عضو دفتر سياسی کومه له

فضای سياسی در منطقه در حال دگرديسی است

کومه له در کنفرانس هشتم خود، که تابستان گذشته برگزار کرد، در قطعنامه ای به نام اتحاد برای دمکراسی رئوس اساسی سيستم حکومتی و مطالبات سياسی و اجتماعی فردا را، با توجه به ويژگيهای جامعه اين چنين خواستار شده است:

فدراليسم ، پلوراليسم ، سکولاريسم، آزادی بيان و انديشه، برابری زنان با مردان، آزادی تشکل و تحزب و ..... معيارهايی هستند که مناسبات حقوقی بين انسانها را نه بر نظامات تاکنونی در ايران بلکه بر پايه يک نظام دموکراتيک و مدرن امروزی تنظيم خواهد کرد. کومه له آماده است تا در کمال مسئوليت به اين وظيفه عاجل عمل کند.

 

 

ايرج عماد

 

-----------------------------

کوه های زاگرس شاهد به وجود آمدن و تباه شدن تبارهای گوناگون بوده اند. اسکندر مقدونی از اين کوهها گذشت و سرزمين ما را ويران کرد، اما کردها نه برای ويرانی که برای زندگی و ساختن پا به اين خطه گذاردند و صبورانه و شجاعانه ايستادند، مبارزه کردند و مهر تبار خودرا بر اين سرزمين زدند.

کردها شايد اصيل ترين قوم از تبار مادها باشند که در ايران، ترکيه، عراق و سوريه ساکن شده اند.

سخت کوشی از خصوصيات بارز کردهاست. آنها طی شرايط سخت مبارزه نيز دست از آموختن نکشيدند و درصد روشنفکران و تحصيل کرده هاشان به نسبت جمعيت، درصد بالايی را شامل ميشود.

کريستين امانپور گزارشگر ايرانی CNN در گزارش خود از سليمانيه به دانشگاههای آن جا اشاره کرد که مورد پذيرش و در سطح دانشگاههای اروپا و آمريکا هستند.

اما کردها همواره در کشورهايی که ساکن بوده اند تحت ستم مضاعف قرار داشته اند. جدا از آنچه که همانند ديگر مردم آن سرزمين از حکومتهای ديکتاتور در رنج بوده اند، همواره هويت قومی، فرهنگ و زبانشان از سوی حکومتها ناديده گرفته شده و در اين راه همچنان مورد سرکوب قرار ميگيرند.

کردهای ايران نمونه ی بارزی از اين سرکوب اند و برای مبارزه با آن توانسته اند در گروههای با عقايد و افکار سياسی متفاوت بسيج شوند. از جمله اين گروههای سياسی مبارز، کومه له را ميتوان نام برد.

کومه له در پاييز سال ۱۳۴۸ شمسی از طرف جمعی از انقلابيون مبارز و روشنفکر که از افکار و نظريات چپ پيروی ميکردند بنيان گذاری شد. کومه له ۹ سال عليه استبداد رژيم شاهنشاهی مبارزه مخفی کرد، و پس از انقلاب ۵۷، با شروع سرکوب دوباره کردها از سوی جمهوری اسلامی، مبارزه خود را با رژيم سرکوبگر تازه نيز همچنان ادامه داد. ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ روز جان باختن يکی از مبارزان کومه له به نام محمدحسين کرمی به نام روز کومه له نامگذاری شده است و هر ساله به همين مناسبت مراسم بزرگداشتی در شهرهای مختلف برگزار ميشود. در مراسم امسال تورنتو که در ۷ فوريه برپا شد فرصتی دست داد تا با فاروق باباميری عضو دفتر سياسی کومه له گفت و گويی داشته باشيم که در زير ميخوانيد:

ايرج عماد

-----------------------------        

 

ناآرامی ها و انفجارهای همه روزه عراق تازگی ها به کردستان اين کشور کشيده شده است، فکر ميکنيد اولا چرا؟ و ثانيا اين گونه عمليات چه تاثيری در کردستان عراق و بالمآل ايران خواهد داشت؟

-- آنچه که تازگی دارد اين است که انفجارهای اخير در عراق اولا بصورت انتحاری است و ثانيا نه اهداف نظامی بلکه توده مردم بيدفاع و گرفتن هرچه بيشتر تلفات را در نظر دارد. مردم عراق اکنون يکسال بعد از سرنگونی صدام حسين هر چند کند و تدريجی دارند خود را برای استقرار و ثبات آماده ميکنند. پيام اين گونه عمليات با ويژگيهايی که به آن اشاره شد اين است که عراق همچنان ناامن و ناآرام است. بنابراين در اينجا هدف يک منطقه خاص مثلا کردستان نيست بلکه هرجا که توان انجام چنين عملياتی از نظر سازمانی و نظامی داشته باشند و هرجا که بتوانند بيشترين تلفات را وارد کنند، دست به اين اقدامات جنايتکارانه ميزنند. مثلا تجمعاتی از قبيل گردهمايی برای مراسم روز عيد قربان در اربيل يا تجمع داوطلبين ثبت نام برای ميليشيای دولتی است که در آن تعداد تلفات بيشتر بوده است.

اما عمليات انتحاری اخير در هولير بر خلاف ميل سازمان دهندگان اين جنايت، همبستگی بيشتر بين نيروهای سياسی کرد را ايجاد خواهد کرد و از طرف ديگر، هم سرنوشتی بيشتر بين ملت های کرد و عرب در عراق.

اما تاثير اين قبيل عمليات در ايران: اگر منظور رژيم جمهوری اسلامی است بايد گفت جمهوری اسلامی که خود همواره از حربه ترور و تروريسم برای پيشبرد سياستهايش استفاده کرده است، مسلما اگر من غير مستقيم هم بوده خود مشوق آن است. خصوصا اگر هدف ايجاد ناامنی و بی ثباتی در عراق باشد. اما اگر منظورتان مردم ايران است مسلما مردمی که خود قربانی تروريسم جمهوری اسلامی اند از انجام چنين جناياتی بيزاراند و در کردستان ايران، تا آنجا که من خبر دارم در بسياری از شهرها و روستاها عليرغم ميل جمهوری اسلامی مراسم همدردی و سوگواری برگزار کرده اند.

 

نقش ايران، عربستان، سوريه، طالبان و بن لادن را در ناآرامی ها و انفجارات عراق چگونه ارزيابی ميکنيد؟

-- ناآرامی در عراق و هرچه طولانی تر شدن پروسه استقرار و ثبات در اين کشور، ناگفته آرزوی دولتهای مرتجع منطقه است. حکومتهای موجود در منطقه محصول توازن نيروهای بين المللی و داخلی يک دوره تاريخی معين اند که امروز ديگر به گذشته تعلق دارد. سرنوشت حکومت صدام حسين زنگ خطر جدی برای موجوديت آنها هم هست و به اين لحاظ عليرغم نگرانی از صدام حسين و سياست نظامی پيش بينی نشده رژيم بعث، از سرنگونی وی ناخشنود و نگران اند. از طرف ديگر مسلمانان منطقه حاکميت اسلامی و جمهوری اسلامی را در ايران تجربه کردند. قرار بود اسلام برای مردمان مستضعف خوشبختی به ارمغان بياورد اما با ناباوری دريافتند که اين وعده و وعيدها سراب فريبنده ای بيش نبودند. بعيد مينمايد که نهضتهای اسلامی بار ديگر مانند آنچه در بيست پنج سال پيش در ايران اتفاق افتاد بتوانند توده های عظيمی را با چنين شعارهايی به خيابانها بکشانند. اسلام سياسی اتوريته معنوی خود را از دست داده است و اگر مردم خواهان تغييری هم باشند ديگر حاکميت مورد نظر مدل اسلامی نخواهد بود. بعلاوه بنيادگرايی اسلامی و اسلام سياسی از روند تغييرات در منطقه چه در شکل دولتی و چه بصورت سازمانی آسيب جدی ديده است. آنها برای سازماندهی و استقرار پايگاههای خود در منطقه خواب های خوش ديده بودند و در اين راستا بعد از افغانستان گامهايی نيز برداشته بودند تا بتوانند از مراکز مستقر در اين منطقه سياستهای تروريستی خود را سازمان دهند. بنابراين حکومتها و سازمانهای نامبرده در بالا عوامل بازدارنده هستند و بدون شک در پشت صحنه از کارگردانان کوچک و بزرگ اين نمايش کندسازی ميباشند.

 

با توجه به حضور اخيرتان در کردستان که محتملا همراه با ديدارهايی با کردهای هموطن هم بوده، شرايط کردستان ايران، آرايش نيروها، و فضای فرهنگی و سياسی عمومی را چگونه ارزيابی ميکنيد؟

-- فضای سياسی در منطقه در حال دگرديسی است و بنابراين آرايش نيروها از حکومتها گرفته تا جنبشها و احزاب سياسی موجود نيز مشمول اين تحول اند. در مقايسه حتی با يکسال قبل هم اگر در نظر بگيريم ديگر حکومتی به نام حکومت بعث از ميان رفته است. دخالتهای حکومت ترکيه، که نظاميان هدايتش ميکنند، محدودتر شده است. انصار اسلام به عنوان بخشی از القاعده به لحاظ فيزيکی مضمحل يا حداقل پراکنده شده است. اينها نيروهای فعال و نيرومندی بودند که ميتوانستند در صورت وجود بر روندهای اساسی تغييرات سياسی تاثيرات بازدارنده ای داشته باشند.

از طرف ديگر دو حزب اصلی در کردستان دارند بيش از پيش به هم نزديک ميشوند و اين بر ساختار سياسی کردستان و آينده عراق و همچنين مسئله کرد نه تنها در عراق بلکه در منطقه نيز اثر گذار خواهد بود.

در ايران سرنوشت جمهوری اسلامی بيش از هميشه زير سئوال رفته است. جريان انتخابات مجلس هفتم از يک طرف عمق انزجار مردم از اين رژيم را نشان داد و از طرف ديگر ناتوانی و عقيم بودن ايده ريفورم و اصلاحات در ساختار اين نظام و نمايندگان آن را به روشنی به منصه ظهور گذاشت. اين به معنای آن است که فضای سياسی ايران بعد از انتخابات دير يا زود وارد مرحله جديدی از رويارويی های خشن تر و تعيين کننده تر خواهد شد. جمهوری اسلامی با تکيه بر عقب نشينی، دادن آوانسهايی در سياست خارجی و خنثی کردن موانع، بر يکدست کردن و محکم کردن چفت و بستها در داخل چشم دوخته است.

در کردستان اما جنبش انقلابی هم به لحاظ فيزيکی و هم به لحاظ فکری در حال گسترش است. به لحاظ فيزيکی هر روزه گروهها و طيفهای اجتماعی وسيعتری وارد سياست و مبارزه ميشوند و به لحاظ روشنفکری عميق تر و آگاهانه تر از پيش ظرفيتها و توقعات خود را به ميدان می آورد.

در يک کلام فضای فکری و سياسی کنونی در منطقه بسيار متحول اند و ماتريال فيزيکی و روحی در جهت ايجاد تغييرات آماده تر است.

مجموعه اين عوامل به اضافه وجود نيروهای نظامی امريکا و انگليس در عراق شرايطی را فراهم آورده است که پيش بينی سير آتی اين تغيير و تحول، حداقل در حال حاضر کار آسانی نخواهد بود.

 

چرا جمهوری اسلامی ديگر چندان علاقمند به سرکوب نظامی و ايجاد جو پليسی در کردستان ايران نيست؟

-- بحث علاقمندی نيست، جوهر جمهوری اسلامی يعنی سرکوب و ارعاب! اشاره شما شايد به سخنرانی من در روز کومه له در تورنتوی کانادا باشد. من در آنجا از ابا و پرهيز جمهوری اسلامی صحبت کردم که دليل آن نگرانی از رويارويی وسيع توده مردم کردستان است، آن هم در شرايطی بحرانی که اکنون اين رژيم با آن دست به گريبان است، اين خيزش همگانی برايش آسان تمام نخواهد شد.

 

فکر ميکنيد چه فاکتورهايی در جهانی شدن مسئله کرد نقش کليدی داشته اند؟

-- اگر هيچ رويدادی سياسی هم در منطقه اتفاق نمی افتاد، بالاخره مسئله ملتی که به قول جامعه شناسان بزرگترين اقليت بی حقوق در جهان است و اين چنين بيرحمانه آماج حملات نظامی و بمباران شيميايی قرار ميگيرد، يک روزی وجدانهای خفته را بيدار ميکرد. مسئله کردها در منطقه يکی از دردناکترين مقولات سياسی و اجتماعی است که در طول يک قرن در محاق فراموشی بود و آنگاه که در دستور هم قرار ميگرفت صرفا برای ايجاد تعادل و محاسبات ديپلماتيک و نظامی در منطقه بود. اما علاوه بر اين زمينه عمومی، فاکتورها يا رويدادهای مشخصی هم مزيد بر علل جهانی شدن مسئله کرد در منطقه خاورميانه بوده که من ذيلا به برخی از اهم آنها اشاره خواهم کرد.

بعد از اردوگاههای آشويتس و قتل عام يهوديان توسط فاشيزم، به عقيده من بمباران شيميايی شهر حلبچه در کردستان عراق توسط حکومت صدام حسين يکی از ننگين ترين رويدادهای بود که بشريت در قرن گذشته تجربه کرد. تصاوير محدود اين جنايت هولناک، مردم جهان را با وضعيت اسفبار ملت کرد در عراق آشنا کرد و بلافاصله بعد از مدت کمی باز مردم جهان شاهد آوارگی ميليونی زن و بچه های مردم کرد بودند که از دست انتقامجويی و بمبارانهای شيميايی مجدد صدام حسين از کوهستانهای پربرف مرزی به ايران و ترکيه پناه ميبردند.

دستگيری عبداله اوجالان و توطئه بين المللی در تحويل دادن وی به پليس ترکيه آنطوری که مردم جهان بر صفحه تلويزيونها و سرتيتر روزنامه ها شاهدش بودند، باعث شد يک سمپاتی عمومی نسبت به مسئله کرد در کردستان ترکيه نزد افکار عمومی بوجود بيايد. به دنبال دستگيری عبداله اوجالان تظاهرات و اعتراضات وسيع کردهای مقيم اروپا باعث شد تا بار ديگر پرونده جنايات نظاميان ترکيه عليه مردم کرد در سطح بين المللی بازگشايی شود.

در ايران يک جمهوری اسلامی بر سر کار آمد که بلافاصله پس از تکيه بر سرير قدرت به فرمان آيت اله خمينی دست به عمليات نظامی وسيعی عليه جنبش مردم کرد زد. سيل اعدامهای انقلابيون در سطح وسيع و آنهم توسط حاکمان شرع به شيوه قرون وسطايی و هم چنين ترور رهبران سازمانهای سياسی کرد توسط اين رژيم توجه افکار عمومی عدالتخواهی نسبت به مسئله کرد را در اذهان عموم و رسانه ها جلب کرد.

به علاوه حضور تعداد زيادی از خانوادهای کرد و فعالان سياسی که در طی سالهای اخير از ترس شکنجه و آزار و زندان رژيمهای ايران و عراق و ترکيه به کشورهای غربی پناه آورده اند، نيز يکی از فاکتورها است. اين توده ميليونی علاوه بر آنکه جامعه دور و بر خود را حضورا با مصائب و مشکلات مردم کرد آشنا کرده اند، با شرکت در تظاهرات و مجامع و ساير اقدامات افشاگرانه توجه و سمپاتی افکار عمومی را به مسئله کرد در خاورميانه جلب کرده اند.

ميتوان به فاکتورهای ديگری هم اشاره کرد که مستقيم يا غير مستقيم در انعکاس مسئله کرد در سطح بين المللی بی تاثير نبوده اند، اما همچنانکه عرض کردم اهم آنها به نظر من فاکتورهای بالا بودند که به آنها اشاره کردم.

 

شما در سخنرانی تان در سالروز کومه له در تورنتو گفتيد، به لحاظ ذهنی، معيارهای دموکراتيک و حقوق بشر ديگر به بخشی از ضمير آگاه مردم ايران بدل شده است، اما تاکنون تجسم مادی و عينی از اين معيارها در پرده ای از ابهام است. در اين مورد توضيح بيشتری بفرماييد؟

-- برای توضيح اين مساله لازم است کمی به عقب برگرديم. آيا مردم ايران در سال پنجاه و هفت برای بر سرکار آوردن يک جمهوری اسلامی انقلاب کردند؟ آيا ميخواستند بجای تاج، عمامه به سر بگذارند؟ جواب اين سئوال به نظر من منفی است. انقلاب به اصطلاح سفيد شاه، که بعضی از شبه انقلابيون آن زمان را نيز به کجراه برد، نياز سياسی مردم را برآورده نکرد، ولی توقعات آنان را بالا برد. درانقلاب پنجاه وهفت مردم برای برچيدن نظام پادشاهی و مجلسين فرمايشی سنا و شورا و نظام تک حزبی ( حزب رستاخيز) و بطور کلی خانواده هزار فاميل به پا خاستند. در نبود يک آلترناتيو انقلابی بود که در نيمه راه انقلاب مراکز مذهبی و مساجد و آخوندها بر امواج آن سوار شدند. توهمات در آن زمان آنقدر بالا بود که حتی بعضی از چپها هم به خيل مردم عادی پيوستند. بر سرکار آمدن نظام اسلامی و محاکم شرع و باز کردن در زندانها و بلافاصله کشتار انقلابيون و فرزندان مردم در سطحی که در تاريخ معاصر ايران بيسابقه بود، خرمن اميد مردم ايران را برباد داد. جنگ ايران و عراق و تلفات عظيم انسانی و مادی آن، نمايش جنازه ها در خيابانهای شهرهای ايران به مدت هشت سال (به اندازه هر دو جنگ جهانی)، نمايش مکرر فيلم های کشته شدن و کشتن، بريدن دست و پای انسان و سنگسار در ملا عام، ترويج هرچه بيشتر قسی القلبی و انسان کشی، نکوهش هرآنچه به نام لذت است، و.... به لحاظ روانی جامعه ايران را سخت تکان داد و از انقلابی که کرده بودند وحشت زده، منگ و پشيمان کرد. تنها در سالهای اخير است که ما شاهد تدريجی نضج و بازيابی کرامتهای انسانی در جامعه هستيم. تنها در سالهای اخير است که بارديگر انديشه حقوق فردی و قانون و حرمت انسانی دارد به جامعه ايران باز ميگردد. امروزه ديگر برای جمهوری اسلامی تکرار چيزی شبيه به جنايات و قتلهای زنجيره ای نا ممکن يا حداقل گران است. امروزه ديگر فعالان حقوق بشر جايزه ميگيرند و بحث بر سر حقوق زن است، حقوق خلقها است، برای اتحاديه مستقل کارگری تلاش ميشود. امروز ديگر حتی بخشی از ساختارهای خود اين نظام دم از قانون و قانونگرايی و سکولاريسم و جدايی دين از دولت ميزند. اين روند بازانديشی و اعتماد به نفس که ما امروز در جامعه شاهدش هستيم در واقع نوعی رنسانس است که در پروسه خود نه بر نظامات قديم (چه پادشاهی و چه آخوندی) بلکه بر استقرار معيارهای دموکراتيک در جامعه نظر دارد. نادرست نخواهد بود که بگويم سر بر آوردن اين جنبش به شکلی ادامه انقلاب سال پنجاه و هفت است اما هشيارانه تر و آگاهتر از پيش. نسل جوان که اکنون در صد بالايی از جامعه ايران را تشکيل ميدهد، ديگر خواهان تغيير به يک حکومت دينی نخواهد بود. زن ايرانی، که دوران تاريکی از بی حقوقی آشکار را تجربه کرد، خواهان تامين حقوق انسانی خويش است. امروز ديگر حقوق مليتها و تنوعات ملی به بخشی از خواسته های دمکراتيک جامعه ايران بدل شده است. ميليونها ايرانی فراری در خارج با مفاهيم دمکراسی بيش از پيش آشنا شده اند.

البته نمودهای اين توقعات و انتظاراتی که به آن اشاره شد حاصل يکشبه نيستند، بلکه هر قشر و طبقه ای از جامعه در طی مبارزه عليه نظام جمهوری اسلامی به آن رسيده اند. اين روند دمکراسی خواهی در جامعه ايران به نظر من بازگشت ناپذير است اما سرانجام به آهنگ رشد و شکل گيری يک آلترناتيو دموکراتيک برای ايران فردا بستگی دارد. ماجرای انتخابات مجلس هفتم به روشنی نشان داد که مردم ذهنا بر حاکميت جمهوری اسلامی خط بطلان کشيده اند اما هنوز در ارايه يک آلترناتيو انقلابی ناتوانند.

 

نبود آلترناتيو دمکراتيک که قادر باشد کليه نيروهای مخالف جمهوری اسلامی و ظرفيتهای ملی ايرانيان برای دموکراسی خواهی را زير يک سقف واحد قرار دهد چه تاثير بلافاصله و يا درازمدتی در آهنگ تحولات سياسی ايران دارد و راههای برون رفت از اين بن بست به نظر شما کدام است؟

-- اگر به خاطر داشته باشيد در قيام سال پنجاه هفت عليه استبداد سلطنت، همگان با خوش بينی همه چيز را به بعد از سرنگونی شاه واگذار کردند و جنبش دموکراسی خواه در ايران، آنطوری که شاهدش بوديم و هستيم، بهای سنگينی برای اين خوش خيالی و سهل انگاری پرداخت کرده است.

در خارج از ايران هنوز سازمانها و شخصيتهای سياسی پراکنده اند. در حاليکه در اوضاع و احوال کنونی اساسی ترين گام سازمان دادن مبارزه عمومی عليه جمهوری اسلامی است، هنوز ناگفته منافع طبقاتی و سازمانی بر اين وظيفه اساسی مرجح است. اگرهم بحث دموکراسی است به جای ارايه جواب کنکرت از مقولات عام صحبت ميشود. در داخل هم جنبش های دموکراسی خواهی، خصوصا بعد از ناتوانی و عقيم بودن آشکار "اصلاح طلبان" حکومتی، تکليف خود را روشن نکرده است. هرچند نشانه های آن در جنبش دانشجويی به چشم ميخورد، اما اين جنبش نياز دارد تا به جای چشم دوختن و انتظار از "بالا"، بدون ترديد و نگرانی با تکيه بر بنيان های دموکراسی، خود مستقيما وارد ميدان بشود. پروسه انتخابات مجلس هفتم به روشنی نشان داد که تکليف اين نظام سرکوبگر نه در کريدورهای مجلس بلکه در خيابانها بايد روشن شود.

به اين منظور کومه له در کنفرانس هشتم خود، که تابستان گذشته برگزار کرد، در قطعنامه ای به نام اتحاد برای دمکراسی رئوس اساسی سيستم حکومتی و مطالبات سياسی و اجتماعی فردا را، با توجه به ويژگيهای جامعه اين چنين خواستار شده است:

فدراليسم ، پلوراليسم ، سکولاريسم، آزادی بيان و انديشه، برابری زنان با مردان، آزادی تشکل و تحزب و ..... معيارهايی هستند که مناسبات حقوقی بين انسانها را نه بر نظامات تاکنونی در ايران بلکه بر پايه يک نظام دموکراتيک و مدرن امروزی تنظيم خواهد کرد. کومه له آماده است تا در کمال مسئوليت به اين وظيفه عاجل عمل کند.

 

انکار تنوع ملی و فرهنگی در ميهن ما زيانهای زيادی به بار آورده است، حزب شما برای حرمت گذاری و به رسميت شناسی اين تنوع فرهنگی چه برنامه ای دارد و پيش بينی هايی کرده است؟

-- با توجه به مختصات تاريخی، جغرافيايی و فرهنگی، ايران کشور چند مليتی است. اگر جوهر دمکراسی عبارت از اعمال اراده جمعی باشد، اگر حق انتخاب يکی از معيارهای اساسی دمکراسی باشد، بنابراين بدون تامين حق اعمال اراده آزادانه مردم و حق انتخاب، مفهوم دمکراسی اعمال نشده است. اگر يکی از مفاهيم اساسی دمکراسی اقليت و اکثريت است، بدون به رسميت شناختن حق اقليت قبل از هر انتخابی، از اين مفهوم نبايد صحبت کرد. از اعمال اراده آزاد نميتوان صحبت کرد جايی که بخش زيادی از مردم از آن محروم شده باشند. نهضت دموکراسی خواهی کنونی اگر بخواهد که به طور واقعی دمکراسی را در جامعه فردای ايران نهادينه کند، چاره ای جز به رسميت شناختن حق اعمال اراده جمعی بخشی از مردم ايران را ندارد. بنابراين شناخت اين تنوعات و ويژگيهای تاريخی، ملی و فرهنگی در جامعه ايران نقطه عزيمت هر حرکت آزاد انديشانه است.

با توجه به اين، کومه له مناسبترين ساختار سياسی در ايران را ساختاری بر پايه فدراليسم ميداند که در آن ضمن حفظ حقوق و به رسميت شناختن اين تنوعات ملی و فرهنگی شرايط همکوشی مشترک و برادرانه خلقهای ايران را در بر دارد.

امروزه بيش از نصف جمعيت جهان به طور رسمی و بيش از هفتاد در صد آن به طور غيررسمی ضمن حفظ سنن، عادات، فرهنگ و احساسات خاص خود، در محدوده يک کشور با هم زندگی ميکنند. ساختار فدرالی در اين کشورها نه تنها باعث دوری و جدايی نشده است، بلکه انرژی و ظرفيتهايی آزاد کرده است که پايه های همکوشی مشترک را تقويت ميکند. فدراليسم واگرا نيست بلکه ساختاری است برای همگرايی. اين تجربه تاکنونی جامعه جهانی است. حتی اتحادهای اقتصادی و تجاری که امروزه ما شاهدش هستيم برپايه نوعی فدراليسم است که ضمن تاکيد بر ويژگيها بر بنيان حفظ پرنسيپهای مشترک استوار است. برخلاف اين تصور بدبينانه انکار و به رسميت نشناختن اين ويژگيها خود زمينه ساز جدايی است جايی که اين ويژگيها به رسميت شناخته شوند و اين جوامع در فضای دموکراتيکی با هم زندگی کنند ديگر انگيزه برای جدايی باقی نميماند. اين تنوعات و ويژگيها ميتواند جامعه را در مقايسه با جوامع مونوکالچر و تک فرهنگی به لحاظ مناسبات بارآورتر و غنی تر سازد. آنجا در مقابل هم سر برمياورند که بر آن سرپوش گذاشته شوند. آنهايی که فدراليسم را پايه ای برای ايجاد ستيز قومی ميدانند، عليرغم هر نيت خيری که داشته باشند، عملا شرايط امروز جامعه ايران که سرکوب قومی در اشکال نهان و آشکار در آن جاری است را توجيه ميکنند. حکومتهای مرکزی سرکوبگر اين تصور رايج را در جامعه توليد و بازتوليد ميکنند که گويا مطالبه حقوق مليتها در ايران توطئه ای برای جدايی است. آنها از اين تصور رايج برای ايجاد ترس در جامعه استفاده ميکنند. اين نگرش با نفی مليتهای داخل ايران، علاوه بر آنکه به لحاظ علمی از فراز مختصات تاريخی و فرهنگی موجود ميپرند، همچنين بديهی ترين اصل دموکراسی را نيز پايمال ميکنند.

 

روابط شما با دولت کردستان عراق چگونه است؟

-- روابط ما با دولت محلی کردستان حسنه است. ما از تجربه ای که اکنون در کردستان از لحاظ اداره امور جامعه جاری است پشتيبانی ميکنيم و به آن احترام ميگذاريم و صرفنظر از کمبودها در اين يا آن گوشه از کار، به لحاظ تاريخی و اجتماعی آن را گام مهمی برای اداره کردستان فدرال در چهار چوب عراق فردا ميدانيم. اين تجربه ميتواند برای ما هم دستاوردهای زيادی را در بر داشته باشد که بتوان از آن درس گرفت و استفاده کرد.

 

آيا دولت کرد عراق در اجرای برنامه های فرهنگی، سياسی، اقتصادی و جلب نظر و توجه مردم به خود با توفيق همراه بوده است؟

-- طی ده دوازده سال اخير با توجه به محاصره اقتصادی دوگانه، هم در عراق و هم توسط حکومت صدام حسين بر کردهای عراق، ميتوان گفت گام های جدی در اين عرصه هايی که نام برديد برداشته شده است. يادآوری ميکنم که کشورهای همسايه ترکيه و ايران هر دو به شدت بر فعل و انفعالاتی که در کردستان عراق جاری است چشم دوخته و هر دو اگر ميتوانستند بی ميل نبودند که حتی به زور و قدرت نظامی هم باشد اين منطقه را به ويرانی بکشانند. آنها پنهان نميکنند که مخالف تامين هرگونه حقوقی برای ملت کرد در چهارچوب عراق اند و در همچون مواردی بلافاصله دورهم جمع ميشوند و عليرغم اختلافاتشان با هم ديگر بر سر مساله حقوق کردها در کردستان عراق کاملا با هم توافق دارند و اين توافقات بارها به عنوان قرارداد فيمابين به امضا رسيده است.

به لحاظ اقتصادی به تدريج کارخانه های در سطح کوچک برای توليد داخلی از مصالح ساختمانی گرفته تا توليد گوشت و لبنيات و ميوه برپا شده است. شهرها که در زمان حکومت صدام حسين به ويرانه ای بدل شده بود در وجوه مختلف از زيرسازی ها گرفته تا اسفالت کوچه و خيابان دارند آباد ميشوند. اکنون در بعضی از شهرها وسعت ساختمان سازی و بناسازی به حدی است که قيمت مصالح ساختمانی به چند برابر سال قبل رسيده است.

به لحاظ فرهنگی ايجاد و راه انداختن موسسات فرهنگی و بازسازی امور هنری و شعر و ادبيات و تئاتر و سينما گامهای بزرگی برداشته است. امور آموزش از سطوح ابتدايی تا درجات عالی تحصيل صورت گرفته. تعداد مدارس و دانشگاهها بسيار بيش از زمان حکومت بعث در عراق است و تعداد دانش آموز و دانشجو هم به همين نسبت افزايش يافته است. به لحاظ کيفی هم وضعيت به همين منوال است مثلا در دانشگاه سليمانيه تعداد دختران دانشجو بيش از تعداد پسران است.

انتشار روزنامه های متعدد و نشريات دوره ای فراوان، نوشتن و چاپ و انتشار کتابهای متعدد، تعداد هشت يا نه فرستنده تلويزيونی و فرستنده های راديويی متعدد همواره توده مردم کردستان را با وضعيت سياسی و تحولات منطقه آشنا و در آموزش و اطلاع رسانی نقش زيادی دارند.

 

نقش رسانه های کردی کردستان عراق بويژه تلويزيون کردهای عراقی در کردستان ايران و ترکيه را چگونه ميبينيد؟

-- بيگمان نقش سازنده ای دارند. در مورد ترکيه اطلاع چندانی ندارم اما در کردستان ايران عليرغم فشارهای جمهوری اسلامی در مورد منع استفاده از ماهواره های مخابراتی، به وفور مورد استفاده قرار ميگيرند. از يک طرف تلويزيونهای جمهوری اسلامی نزد مردم بسيار کسل کننده اند. مردم از تکرار مکرر شهيد و شهيد بازيها، نصايح و تعاليم امامان، دشمنی ودشمن تراشيها و ايجاد ترس در مردم، اشاعه فرهنگ عزا و سوگواری و غيرو به راستی نه تنها خسته بلکه بيزار شده اند. طبيعی است اگر دنبال مفری بگردند که بتواند تا حدودی آنها را شاد و سرگرم کند خصوصا آنجا که مضمون برنامه های اين تلويزيونها اولا به زبان کردی است و ثانيا برای مردم درکردستان ايران بسيار آشنا و بوجهی با زندگی و تاريخ آنها هم مربوط است، مثلا فلان خواننده يا شاعر يا نمايشنامه نويس، يا خود شخصا اهل ايران است يا اگر هم از کردستان عراق باشد به همان اندازه در کردستان ايران طرفدار دارد. يا اگر بحث بر سر وضعيت کردستان عراق است مردم کرد در کردستان ايران خود را با آن هم سرنوشت ميدادند و با علاقه و پشتيبانی افت وخيزهای سياسی آن را تعقيب ميکنند. بنابراين ميتوانم بگويم که مردم در کردستان ايران اين تلويزيونها را ازآن خود ميدانند و بينندگان پروپاقرص و علاقمند آن هستند. ناگفته پيدا است که به نوبه خود اين تلويزيونها هم متقابلا بر اوضاع و احوال سياسی و اجتماعی مردم در کردستان ايران اثرات بلاواسطه خواهند داشت.

 

کردهای ايرانی به لحاظ سياسی چقدر توقعات و انتظاراتشان همخوان است با سازمان های سياسی کردی، و يا اين سازمانهای چقدر از ترکيب جمعيتی، سنی، سياسی، و فرهنگی کردستان امروز ايران آگاهی دارند و بر همان روال سياستها و برنامه هايشان را پيش ميبرند؟

-- من به جنبش روشنفکری که در سالهای اخير در کردستان ايران سر برآورده است اشاره کردم. از لحاظ شعر و ادبيات، رمان نويسی، فيلم، موسيقی و نقاشی و ديگر عرصه ها گامهای بلندی برداشته است. با توجه به گسترش و توسعه شهرها از يک طرف و از طرف ديگر رشد فزاينده تعداد جوانانی که تحصيلات عاليه دارند، ميتوان گفت که سطح توقعات اين جنبش از آنچه که مثلا در بيست سی سال قبل بوده بسيار وسيعتر و با کيفيت تر است. بيگمان اين جنبش در فعل و انفعالات سياسی آتی در کردستان و حتی به گونه ای در ايران نقش برجسته ای را ايفا خواهد کرد. جنبشی است به لحاظ سياسی فعال و به لحاظ عملی توقع دارد که در روند دموکراسی خواهی و تامين حقوق ملی مردم کردستان به وظيفه تاريخی خود عمل کند.

تا آنجا که به کومه له مربوط است، ما بر روند اين جنبش و نقش آن آگاهيم و ميخواهيم در سوخت و ساز آن دخيل و همراه باشيم. شما ميتوانيد اين همراهی را در آثار و قطعنامه ها و ديگر نشريات کومه له ببينيد. نه فقط در اطلاعيه ها و قطعنامه ها و به طور کلی آثار مکتوب، بلکه در عمل و سياستهای ما بازتاب دارد. روشن تر کردن شعارها و دورنمای آن، حتی اشکال مبارزاتی و سازماندهی اين جنبش يکی از کارهای اساسی کومه له است. کومه له با اين جنبش بيگانه نبوده و حقيقتش را بخواهيد ما در شکل گيری و عروج آن اگر نه تمام و کمال ولی تا حدود زيادی نقش داشته ايم. بخشی از نيازها و مطالبات آن همان چيزی است که ما طی چند دهه اخير در کردستان برای آن مبارزه کرده ايم، تبليغ کرده ايم و کوشيده ايم تا آن را در هر جا که ممکن بوده است، به آگاهی و عمل توده مردم کردستان بدل کنيم. در اين رابطه ميتوانم به اشعار و سرودهای انقلابی اشاره کنم که کومه له گنجينه ای از آن را به پيشروان مردم کردستان تقديم کرده است که اکنون به بخشی از آواز و سرود مردم کوچه و بازار بدل شده است.

 

با توجه به برنامه ی از پيش آماده ی اشغال عراق توسط آمريکا آيا اگر در انتخابات ۲۰۰۴ دمکراتها پيروز شوند، در سياست کنونی آمريکا در عراق تغييری حاصل خواهد شد؟

-- به نظر من حضور امريکا در منطقه بر پايه فاکتورهای پايدارتر از سياستهای دوره ای اين يا آن حزب است. ممکن است با پيروزی دمکرات ها در اين يا آن پروسه معين کندی حاصل شود يا تسريعی صورت بگيرد اما بر روندهای پايه ای تر و دراز مدت تر که آمريکايی ها آن را منافع حياتی مينامند تاثير چندانی نخواهد داشت. مثلا تا آنجا که به جمهوری اسلامی ايران مربوط است محافظه کاران بعد از انتخابات اخير برای مجلس هفتم در نظر دارند که تا حدودی خود را با سياستهای جديد در منطقه وفق دهند. ميخواهند با اصلاح سياستهای بين المللی و بهتر است بگويم با خنثی کردن فشارهای بين المللی، زمينه را برای فشار داخلی و کنترل و سرکوب بيشتر در داخل آماده کنند. با اين ترتيب به اين مسئله ميرسيم که آيا امريکا و يا به طور کلی غرب هم با اين سياست جمهوری اسلامی همراه خواهد شد يا نه؟ هنوز با قطعيت نميتوان در اين باره نظر داد. مثلا اتحاديه اروپا در مورد رابطه با ايران جلسه تشکيل ميدهد اما در عين حال نتيجه آن را به بعد موکول ميکند يا در امريکا شيوه انتخابات محکوم ميشود، اما در عين حال سخن از برسرکار ماندن محافظه کاران برای چند سال آينده هم ميشود.