سه شنبه ۱۹ اسفند ١٣٨٢ – ۹ مارس ٢٠٠۴

گزارشي از برگزاري ۸ مارس

 روز جهاني زن در پارک لاله تهران

 

قرار بود روز جهاني زن طي مراسمي با حضور انجمنهاي مختلف زنان در پارک لاله (محل نمايش تئاتر روباز) در ساعت ۱۷بعدازظهر روز دوشنبه 18 اسفند برابر با 8 مارس برگزار شود.

ساعت ۳۰/۱۶ از درب غربي پارک وارد شدم . يک اتومبيل پيکان نمره شخصي با ۴ سرنشين و يک اتومبيل پژو با نمره شخصي و 2 سرنشين پليس در محوطه پارک به حالت مشکوکي در گردش بودند. به سمت محل موردنظر حرکت کردم. حدود ۳۰ الي ۴۰ نفر خانم را که اکثرا بالاي ۴۵ تا ۵۰ سال داشتند را مشاهده کردند. آنها اعلام کردند که ساعت ۱۱ ظهر وزارت کشور مراسم را لغو کرده است. اما گفتند ما نمي رويم و مي مانيم. ابتدا ۵ نفر پليس درجه دار و ۵ الي ۶ سرباز و ۴ نفر لباس شخصي حضور داشتند که درخواست متفرق شدن جمعيت حاضر را مي کردند اما زنها با سماجت تمام به رغم ممانعت به سمت محل مورد نظر رفتند و زماني که افسرهاي پليس قصد جلوگيري داشتند با اعتراض اعلام کردند که اگر دست به ما بزنيد عواقب بئي خواهد شد. در نتيجه گروه اول که ۳۰ الي ۴۰ نفر بوديم از سد آنها گذشته و در محل نمايش تئاتر روباز روي پله ها نشستيم . از اين لحظه به بعد دور تا دور ما را پليس گرفته بود و نه اجازه ورود کسي به آن محل را ميداد و نه اجازه خروج ما را از آن محل، در اين هنگام يکي از دختران شرکت کننده که حدود ۱۸ تا ۲۰ سال داشت و در حال فيلمبرداري بود، مورد تهاجم يک فرد لباس شخصي قرار گرفت که باعث آسيب ديدن دست او شد و دوربين او را فرد مهاجم که بعد معلوم شد يکي از تصميم گيرنده هاي وزارت کشور است گرفت و پس از پارک کردن فيلم و آسيب رساندن به دوربين به آن دختر برگرداند. کم کم تعداد خانمها زياد شد تا به حدود ۵۰۰ نفر رسيد و عده اي نيز با همسر و فرزند کوچکشان آمده بودند. تبديل به دو دسته شده بوديم که گروه ما در محاصره کامل نيروي انتظامي و اکثريت نيز در طرف ديگر که حق جلو آمدن را نداشتند.

پس از گذشت حدود ۳ ربع که با سکوت و گاهي خنده گذشت ، شروع به دست زدن کرديم و آنقدر اين کار را کرديم تا به همديگر پيوستيم و دستها را بالا گرفته و در حالي که دور محوطه مي چرخيديم شعار مي داديم کنوانسيون زنان امضا بايد گردد. بعد آواز يار دبستاني من و اي ايران را خوانديم و در ساعت 6 همه به محل برگزاري رفته و روي پله ها نشسته و هرکس شعاري يا متني را بدون بلندگو مي خواند. شعارها از اين قرار بودند: افسانه نوروزي آزاد بايد گردد، کبري رحمانپور آزاد بايد گردد، دختران فراري حمايت بايد گردند (البته نه در خانه ي ريحانه!)، کنوانسيون زنان امضا بايد گردد، تبعيض جنسي ملغي بايد گردد. پس از يک ربع با خواندن سرود اي ايران و شعارهاي قبلي به سمت درب غربي پارک به حرکت در آمديم. در اين هنگام يکي از شرکت کنندگان با صداي آلمان و بي بي سي مصاحبه کرد و متن زير را براي تمام زنان ايراني که به جبر محبور به ترک وطن شده اند، قرائت کرد:

قرنهاست که به زنان آموختند سکوت را

قرنهاست که به زنان آموختند توسري خوردن را

قرنهاست که به زنان آموختند برده بودن را

اما نه

من برده نيستم

من توسري خورده نيستم

من سکوت نمي کنم

من صبوري پيشه نمي کنم

من زن طغيانگرم

من مادرم، من رحيم و مهربانم

اما براي دفاع از حقم قلبي بزرگ

پنجه هايي تيز و مهمتر زبان و سر پرشوري دارم

آري من زنم که با سنت ها در ستيز

من از تماميت زن بودنم دفاع مي کنم

 

به هنگام ترک محل به يکباره حضور نيروي انتظامي ۲ الي ۳ برابر تجمع کنندگان شد و کار به خشونت کشيد. لباس شخصي ها و دو نفر از درجه داران نيروي انتظامي به دنبال فرد مصاحبه کننده بودند که ۲ نفر را گرفتند و فرياد مي زدند اين دو نفر سياسي اند، مصاحبه کرده اند. اما لباس شخصي ها که دو تفر اصلي را ديده بودند فرياد زنان مي گفتند اينها نيستند آنها سياه هستند. بعد با باتوم به جان زنها افتاده و با دادن فحش دنبال  زنها کردند و وحشيانه فرياد مي زدند لچک به سرها بدويد زود و چندين فحش رکيک که زبان شرمنده از بيان آن است دادند و با هجومي وحشيانه با باطوم به جان زنها افتادند وشروع به کتک زدن آنها کردند و زنهاي شرکت کننده با شتاب محل را ترک کردند.  و افسوس که حتي يک نفر از مردم رهگذر به حمايت برنخواستند وتنها ناظر اين درگيري بودند . وچون هزاران مورد ديگر اين روز را به فراموشي خواهند سپرد.