شور
فرو نشسته، شعور باقی است
به نظر می رسد تا زمانی که
جمعيت سکولار کشور احساس نکند در تصميم گيری های کلان حق و نقش خواهد داشت و تا
زمانی که طرفداران پيشين حکومت دينی، نظارت استصوابی شورای نگهبان را رو در روی
خود می يابند، شعور سياسی سد راه انواع انتخابات خواهد بود. جمعيت سکولار کشور و
بخش بزرگی از حاميان گذشته حکومت دينی هر دو مشترکاً به اين نتيجه رسيده اند که
نهادهای انتخابی عموماً و به موجب قانون، زير سلطه و کنترل نهادهای انتصابی هستند
و تا اين وضع باقی است با انتخابات راه به جايی نمی برند.
گفتگو با مهرانگيز کار
بی بی سی
·
آيا انتخابات
در ايران به عنوان شکل و شيوه غالب مبارزه برای تحول و اصلاح مديريت سياسی جامعه
به امری نهادِينه، پايدار و جدی بدل شده است؟ يا به جد گرفته شدن انتحابات در دوم
خرداد 76 و اسفند 78 و حتا خرداد 80 پديده ای گذرا بوده است؟
تا زمانی که جامعه مدنی توسعه نيافته است برای
تحول و اصلاح مديريت سياسی، انتخابات تبديل به يک نهاد نمی شود و جای مبارزه برای
تغيير اساسی در کادرهای مديريتی را نمی گيرد. بنابراين همواره در يک چنين جامعه
ای، کودتا و انقلاب مانند يک راه حل ناگزير ذهن را اشغال می کند. از بعد از انقلاب
57 به لحاظ رويکرد انقلابی مردم نسبت به مسايل سياسی، آنها بر آثار و تبعات نقش
های خود بيش از پيش آگاه شده اند.
اين آگاهی لزوماً در شرکت در انتخابات خلاصه نمی
شود. می تواند امتناع از انتخابات يا حضور در شورش ها و حرکات اعتراضی را نيز در بر
گيرد. به جد گرفته شدن انتخابات در دوم خرداد 76 و اسفند 78 و حتا خرداد 80 از آن
رو تحقق يافت که مردم گمان کردند يک رييس جمهور اصلاح طلب در کنار يک پارلمان با
اکثريت اصلاح طلب موجبات تحول و اصلاح مديريت سياسی را فراهم می آورد. حال که
دريافته اند با وجود ساختار حقوقی کنونی، رييس جمهور اصلاح طلب و پارلمان اصلاح
طلب قادر نيستند در بهبود وضعيت نقش های قاطعی ايفا کنند ممکن است از حضور در
انتخابات آتی روی برتابند. با اين حال فقط می توانيم از احتمالات سخن بگوييم.
محتمل است مردم ايران که حرکات سياسی شان در چند دهه اخير بشدت غير منتظره بوده
است، ديگر بار نقش هايی بيافرينند که عجالتاً از حوزه پيش بينی صاحبنظران خارج
است.
·
به نظر شما در
انتخابات دوم خرداد 76 چه اندازه شور حاکم بود و چه اندازه شعور؟
شور و شعور درهم آميخته بود. گمان می کنم روز دوم
خرداد 1376 شور انتخاباتی از شعور سياسی الهام می گرفت. مردم بعد از نوزده سال که
از انقلاب می گذشت به تجربه دريافته بودند نمی توانند در شرايط نظم برآمده از
انقلاب، ديگر بار انقلاب کنند. ريشه انقلاب که همنوايی و همصدايی است سوخته بود.
اما وعده اصلاحات چشمه آب زلالی شد که در برابرشان جوشيد و آنها را به وجد آورد.
وعده خشونت زدايی از رفتار حاکميت، حمايت از حقوق مخالفان، ايران برای تمام
ايرانيان، مردم را تکان داد. اينکه گفته شد از اسلام چهره مهربان حقوق بشری ارايه
خواهد شد بر دلها نشست. بخش بزرگی از رأی دهندگان کسانی بودند که مدت نوزده سال از
حضور در انتخابات روی برتافته بودند و مهر انتخابات را در شناسنامه های خود وارد
نکرده بودند. شايد بشود تمام آرزوهای مردم را در جريان انتخابات دوم خرداد 76 در
يک جمله خلاصه کرد. با اصلاحات دوران خشونت ورزی به پايان می رسد. اما چنين نشد و
خطاکار مردم ايران نبودند.
مردم حق خود دانستند تا از يک فرصت استفاده کنند.
ملت ها حق دارند برای برون رفت از بن بست هر شيوه را برگزينند. در ايران که احزاب
مستقل و رهبری های حزبی و سازمانها و کادرهای حزبی مستقل وجود ندارد، غريزه سياسی
در آميخته با تجربه نوزده ساله آنها را برانگيخت. خطاکار اما حکومتی بود که بعد از
پايان آن روز تبديل به دو جناح شد با برخوردهای خصمانه، و در اين نزاع اساساً اين
نکته به فراموشی سپرده شد که بايد برای مردم کاری بکنند. جناح موسوم به محافظه کار
خشونت را افزايش داد و جناح موسوم به اصلاح طلب فرصت های طلايی را از دست داد.
مرزهای خودی و غير خودی را اصلاح طلبان چنان ارج نهادند که نيروهای غيرمذهبی
(سکولار) به سرعت از آنها قطع اميد کردند. يعنی بخش بزرگی از رأی دهندگان.
اينک شور فرو نشسته است اما شعور همچنان باقی است.
به نظر می رسد تا زمانی که جمعيت سکولار کشور احساس نکند در تصميم گيری های کلان
حق و نقش خواهد داشت و تا زمانی که طرفداران پيشين حکومت دينی، نظارت استصوابی
شورای نگهبان را رو در روی خود می يابند، شعور سياسی سد راه انواع انتخابات خواهد
بود. جمعيت سکولار کشور و بخش بزرگی از حاميان گذشته حکومت دينی هر دو مشترکاً به
اين نتيجه رسيده اند که نهادهای انتخابی عموماً و به موجب قانون، زير سلطه و کنترل
نهادهای انتصابی هستند و تا اين وضع باقی است با انتخابات راه به جايی نمی برند.
·
برخی اصلاح طلبان
مذهبی و طرفداران چپ و راست آنها در داخل و خارج از کشور انتخابات را تنها راه
تغيير و اصلاح امور می دانند. در مقابل برخی از مخالفان جمهوری اسلامی را عقيده بر
آن است که انتخابات در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی راه به جايی نمی برد و
حاکميت اسلامی اصلاح پذير نيست. با توجه به آن که همگان از ضرورت تحول سياسی در
ايران سخن می گويند آيا انتخابات را شيوه ای کارآمد، موثر و درست برای تحول می
دانيد؟ اگر انتخابات در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و با شرايط کنونی راهی
کارآمد و درست نيست پس راه کارآمد و درست کدام است؟ چه شيوه ای را پيشنهاد می
کنيد؟ آيا جز اشکال کلاسيک انقلاب و کودتا که هر دو در ايران معاصر امتحان خود را
پس داده اند، اشکال ديگری می تواند برای تحول در ايران پيشنهاد شود؟
- دو مانع سر راه است. يکی ساختار حقوقی که روزنه
ای برای تنفس آزادانه سياسی، فرهنگی و اجتماعی باقی نمی گذارد و ديگر مديريت سياسی
و قضايی کشور که اگر روزنه ای هم در ساختار حقوقی وجود داشته باشد آن را با تفاسير
جناحی می بندد. بنابراين از دوم خرداد 76 تا کنون اين مانع را رو در روی خود ديده
ايم و ديده ايم که اصلاح طلبان نتوانسته اند نهاد های انتصابی را متقاعد به همکاری
با نهادهای انتخابی کنند. چون جز اين همکاری راه حلی وجود ندارد. ارکان قانون
اساسی جمهوری اسلامی، کنترل نهادهای انتصابی بر انتخابی را همه جا تثبيت کرده است.
بنابراين مردم بر پايه تجربياتی که طی اين شش سال به دست آورده اند ممکن است با
وجود شناخت موانع قانونی ترجيح دهند دست کم بخشی از مديريت سياسی کشور را از گونه
ديگری انتخاب کنند.
در اين صورت فقط شانس افراد و گروه هايی که در
منازعات جناحی سالهای بعد از دوران موسوم به اصلاحات، شرکت موثر نداشته اند و در
افت و خيز تحولات انقلابی هم نقش های غير دمکراتيک و امنيتی ايفا نکرده اند بالاست
و می تواند يک راه حل موقت به شمار آيد. چنانچه مردم بخواهند بخشی از مديران سياسی
کشور را ( اعم از محافظه کار و اصلاح طلب ) تغيير دهند ممکن است يک بار ديگر حضور
در انتخابات را بر امتناع از حضور ترجيح دهند.
شايد در اين صورت کسانی انتخاب شوند که مذاکره و
اجلاس آنها در جای منتخبين مردم با محافظه کاران ميسر شود. اما هر گاه مردم از
مشارکت در انتخابات امتناع ورزند قطعی است که جناح محافظه کار با اکثريت ناچيز،
نهادهای به اصطلاح انتخابی را کاملا در اختيار می گيرد ولی چنانچه مردم برای
مطالبات خود به اين جناح ( احتمالاً ) حاکم فشار بياورند و از تبديل اصلاح طلبان
به يک اپوزيسيون فعال قانونی استقبال کنند، محافظه کاران که علاقه وافری به ادامه
انحصاری قدرت خود دارند، ممکن است مطالبات مردم را در اين مدت شش سال ارزيابی کرده
باشند و بخشی از خواسته هايی را که در زمان اصلاح طلبان خود مانع تحقق آنها شده
اند، به دست خود انجام دهند. مثل رابطه با آمريکا، افزايش آزادی های اجتماعی و
بهبود وضعيت اقتصادی و تصويب برخی قوانين که اندک گشايشی در وضعيت حقوقی زنان و
کودکان در پی داشته باشد.
به عبارت ديگر مردم هرگاه در انتخابات شرکت نکنند
در خوشبينانه ترين پيش بينی يک حکومت صد در صد محافظه کار خواهيم داشت که ممکن است
اصلاحات را در امر بازسازی روابط با آمريکا و گسترش آزادی های اجتماعی و بهبود
وضعيت اقتصادی به سليقه خود تعريف کند و خود آن را سامان بدهد. اما برون رفت از بن
بست سياسی با هدف رفع دلسردی مردم و ايجاد شوق و شور در آنها برای يک مشارکت وسيع
و تاريخی موکول به آن است که به تدريج مقدمات برگزاری يک رفراندوم در فضای صلح
آميز با هدف تعيين نوع حکومت زير نظر سازمان ملل فراهم بشود. اين راه حل آرمانی به
نظر می رسد فعلاً از دسترس دور است ولی اميد بستن که محال نيست.