هدف چيست؟
بحثی پيرامون
اتحاد و اتحادهای
جمهوریخواهان
تشکل و سازمانيابی و ائتلافی فراگير از جمهوریخواهان دموکرات که در پيوند با جنبش و نيروهای داخل کشور بتواند به مثابه آلترناتيو جمهوری اسلامی پا به ميدان گذارد و در راستای همبسته و يگانهکردن کليه تلاشها، نيروها و برای استقرار يک نظام لائيک، دموکراتيک به جای جمهوری اسلامی بکوشد، به نظر من هدف استراتژيک و پروژه نهايی است که میتواند پاسخگوی نياز و ضرورت اوضاع و احوال سياسی کنونی باشد . اين اتحاد و اين جبهه دو مولفه و دو پايه واقعی دارد. منفردين و متشکلين در سازمانها و احزاب. هر تلاشی برای ناديدهگرفتن يکی از اين مولفهها محکوم به شکست است
فريدون احمدی
پيرامون موضوع
شکلدهی جبهه
وسيع جمهوریخواهان
دموکرات ايران در خارج
از کشور از ديرباز و با سايهروشنهايی،
نکات گرهی و چالشهای
نظری متعددی وجود داشته
است که پاسخ
و يا پاسخ در خور به آنها
داده نشده است
که از جمله عبارتند از:
۱ - داشتن ديد کم
و بيش روشن و واحد در
مورد کل پروژه و شکل
و مضمون و کارکرد نهائی جبهه
و يا اتحادی که میخواهد
شکل بگيرد.
۲ - موضوع مناسبات
درونی و يا بيرونی فعالين
منفرد سياسی و چهرههای
شناختهشده در عرصههای
فرهنگی، تخصصی با احزاب
و سازمانهای سياسی
موجود. به بيان ديگر سازمانهای
سياسی و تشکلها به
مثابه استخوانبندی
جبهه هستند و يا اتحاد تشکلهای
سياسی موجود و تشکل منفردين
و يا حالت سوم ايجاد تشکلی
فراگير از افراد چه متشکل
و چه منفرد، به عنوان
و به شکل تجمعی
از افراد.
۳ - نقش سياست
در جبهه مورد نظر
پاسخ روشن
به اين مسئله
که جبهه حول
برنامه و اهداف کلی
شکل میگيرد؛ يا
داشتن مشی و راهبرد
عمومی سياسی واحد، از
ملزومات است. اين
پرسش در زمينه تعيين
حد و گستره نيروهای شکلدهنده
اتحاد، کليدی است.
۴ - امر اتحاد جبههای
و مساله آلترناتيو سياسی
۵ - حل مساله
ارتباط با نيروهای سياسی
و جنبشهای اجتماعی
و فعالين و نخبگان سياسی
فرهنگی در داخل کشور.
من در سمينار
پاريس در فرصت کوتاهی
رئوس اين موارد را طرح
کردم. اينک در پرتو
تجربيات بعدی و بويژه
پس از برگزاری همايش
برلين میتوان
روشنتر و ملموستر به
بحث و بررسی پيرامون
تک تک اين
موارد پرداخت. مشکلات و مسائل
نظری و سازمانگرانه حلشده
و حلناشده در بخشهای
مختلف جمهوریخواهان
واحد و يکسان هستند. و هم بخش
راديکال آن، جمهوریخواهان
لائيک، هم اتحاد جمهوریخواهان
و هم فعالين متشکل
در احزاب و سازمانهای
سياسی را که اين
بحثها به ارزيابی
من مضمون بخش
بزرگی از فعاليت آنان
را در دور آتی تشکيل میدهد،
به چالش و پاسخگويی
میطلبد. به مواردی
از آن مسائل نظری
و سازمانگرانه اکنون اتحاد جمهوریخواهان
گردآمده در برلين در عمل
پاسخهايی دادهاند،
خطا يا درست و با مشکلات و مخاطرات
اساسیای رودرويند که
جمهوریخواهان لائيک
نيز به طور جدی با آن
دست به گريبانند.
پروژه عمومی:
تشکيل جبهه
فراگير از سازمانهای
سياسی و فعالين منفرد، حول
سياست معين در پيوند با
جنبش و فعالين داخل
کشور.
تشکل و سازماندهی
و سازمانيابی و ائتلافی فراگير از
جمهوریخواهان دموکرات
که در پيوند با جنبش و نيروهای
داخل کشور بتواند به مثابه
آلترناتيو جمهوری اسلامی
پا به ميدان گذارد و در
راستای همبسته و يگانهکردن
کليه تلاشها، نيروها و
برای استقرار يک نظام
لائيک، دموکراتيک به
جای جمهوری اسلامی
بکوشد، به نظر من هدف
استراتژيک و پروژه نهايی
است که میتواند
پاسخگوی نياز و ضرورت اوضاع
و احوال سياسی کنونی
باشد. اين اتحاد و اين جبهه
دو مولفه و دو پايه واقعی
دارد. منفردين و متشکلين در سازمانها
و احزاب. هر تلاشی برای
ناديدهگرفتن يکی
ازاين مولفهها محکوم
به شکست است.
۲ - متشکلين و منفردين
واقعيتیايست
عينی که انبوهی
از فعالين و نخبگان سياسی
و فرهنگی کشور در هيچ تشکل
و حزب سياسی حضور ندارند
و تمايلی نيز به اين
امر در؛ بسياری از آنان وجود ندارد.
جمعی از آنان از
سازمانيابی و سازمانگری فاصله
دارند و گروهی نيز جداشدگان از سازمانهای
سياسیاند. از سوی ديگر سازمانها
و احزاب سياسی تاريخا شکلگرفتهای
در صحنه سياسی کشور ما،
عمدتا اينک در خارج از کشور و
کمتر به شکل عيان
در داخل کشور حضور دارند که
به هيچ وجه
قابل حذف نيستند. نه
دموکراسی بدون تحزب
و وجود سازمانهای سياسی
و احزاب قابل تصور است
و نه امکان حذف
احزاب موجود، از صحنه سياسی
کشور وجود دارد. میتوان
ضرورت بازسازی و نوسازی
و دگرگشت سازمانهای
موجود را طرح کرد، اما نمیتوان
بر وجود و تاثير عينی آنان
چشم بست. هر نوع
تلاش برای حذف
آنان به مواضعی
غيردموکراتيک و واپسگرايانه
ره میجويد. در باره
اين مشکل که
فراروی بخشهای
مختلف جمهوریخواهان
قرار دارد با تاکيد بايد گفت: اولا شايسته
است آن را در گام
نخست به عنوان
مسالهای که
بايد به حل آن
همت گماشت، پذيرفت،
و ديگر اين که، هم
اين تصور که اتحادی
از افراد، حتی با اين پيشفرض
که با حضور چهرههای
سرشناس احزاب و سازمانهای
سياسی باشد، بتواند چتر پوششی
و فراگير همه نيروهای متشکل
و غيرمتشکل شود و هم از سوی
ديگر اين فکر که احزاب
و سازمانها و يا اتحادی از آنها
بتواند انبوه فعالين سياسی
و فرهنگی منفرد را پوشش دهد و متشکل
کند، هر دو توهم است
و غيرواقعی و ره به
جايی نخواهد برد. البته
هر گونه تلاش برای
نزديکی و متشکلشدن
و اتحاد منفردين و همچنين
اتحاد سازمانها و احزاب اپوزيسيون
مثبت و لازم به
پشتيبانی است ولی
تلقی و نشاندن هر يک
از اين دو رکن به
جای جبهه و يا تشکل
دربرگيرنده همه مولفههای
اپوزيسيون خطايی جدی
با پيامدهای منفی بسيار است.
در اين زمينه
روند تشکيل اتحاد جمهوریخواهان
و همايش آن در برلين
حاوی نکات و تجربيات
آموزندهای است
که در اين جا به ذکر مختصر آن اکتفا میکنم،
با اين اميد که در آينده،
مشروح به آن
بپردازم.
نيروهای شکلدهنده
اتحاد جمهوریخواهان پروژه
واحدی را دنبال نمیکردند
و نمیکنند.
- گروهی در پی
تشکيل يک حزب
وسيع حول سياستی
معين هستند و قابل تصور است
که برخی
از آنها (احتمالا اعضای جمهوریخواهان
ملی و حزب دموکراتيک
مردم ايران) سازمانهای
خود را در درون آن منحل
کنند. شواهد نشان میدهد
که برخی در اين
گرايش الگوی معينی
از احزاب را نيز دنبال میکنند.
نه حزب ارگانی
همچون اکثر احزاب موجود بلکه
حزب متکی به
افراد و شخصيتهای شناخته
شده. نمونه کلاسيک
چنين حزبی در ايران،
نهضت آزادی بويژه
به هنگام حيات
مهندس بازرگان است.
بدين جهت، خلاف
تلاش؛ برخی منتقدين
که به دليل
وجود ساختار حزبی و اساسنامه
و ارگانهای رهبری
و تعريف عضويت و... در صدد
اثبات حزببودن
اتحاد جمهوریخواهان هستند لزوما
اين مفاهيم و ساختها،
معرف خصيصه حزبیبودن
آن نيست و اين
تشکل میتواند بدون
اين ارگانها و ساختارها
به معنای پيشگفته
آن حزب باشد و به
ارزيابی من اين
چنين است.
- تمايلی، به
دلايل سياسی و بينالمللی
در پی نماياندن اين
تشکل، چه حزب
و چه جبهه نام
بگيرد، به عنوان تشکل
و اتحاد همه جمهوریخواهان
است و میخواهد به
همان سان که
از نام آن «اتحاد
جمهوریخواهان ايران»
بر میآيد. اتحاد جمهوریخواهان
ايران را در همين تشکل،
تجسميافته معرفی
کند. و به طور جنبی چنين
تبليغ میکند که
بيرون از اين تشکل
هر چه هست يا چپ
افراطی عاری از فرهنگ
اتحاد است و انزواجو، يا سازمانهای
«تاريخ مصرف گذشته»
و يا سلطنتخواه است
و مشروطهطلب.
- جمعی نيز پروژه
تشکيل جبهه جمهوریخواهان
را در سر داشتند و دارند. آن بخش
از فدائيان خلق اکثريت
که در تشکيل اتحاد جمهوریخواهان
مشارکت کردند، عمده نيروی
اين گرايش را تشکيل
میدهند. آنها کوشيدند با
گنجاندن اين يا آن
ضابطه، جايی برای
شخصيت حقوقی در کنار
شخصيتهای حقيقی
بگشايند تا خصلت جبههای
آن را تقويت کنند که
به تصويب هم
نرسيد. اين دوستان توجه
ندارند که آن زمان
که پذيرفتند به عنوان
فرد، بدون داشتن نمايندگی
از سوی سازمان خود، در پايهريزی
اين تشکل شرکت
کنند، سنگ بنای حزب
بودن و غيرجبههایبودن
آن را ريختهاند. بنيان
اين تشکل بر مبنای
حضور افراد، هر نفر يک رای،
بدون توجه به
وابستگی تشکيلاتی آنان
و در حقيقت نفی آن
و بدون آن که
افراد متشکل در احزاب و سازمانها
نمايندگی از سوی حزب
خود داشته باشند و متقابلا افراد شرکتکننده
داوطلب و متعهد باشند سياست
و برنامههای حزب
متبوع خود را پيشنهاد دهند و فراکسيون
حزبی باشند شکل گرفته
است. گنجاندن اين
يا آن ضابطه نمیتواند
تغييری در ماهيت آن
بدهد و آن را تبديل به جبهه کند. به
اين دوستان بايد گفت
در اين زمينه کار از کار
گذشته است. توجه
میدهم من
از شکل فراکسيونی و نمايندگی
داشتن افراد وابسته به
احزاب دفاع نمیکنم.
فقط در اينجا میخواهم
تناقضات کار را نشان دهم.
تا اينجا مطلب را جمعبندی
کنم:«اتحاد جمهوریخواهان»
در پيشبرد پروژه تشکيل
يک حزب سياسی
جديد بر مبنای سياستی معين
موفق و در مسير اتحاد جمهوریخواهان
و ايجاد جبهه ناکام بود. داشتن
پروژه واحد و اشراف جمعی
نسبت به آن
ضروری است و تامين
مشارکت هر دو مولفه آن،
منفردين و سازمانها و تشکلهای
سياسی از اهميت درجه
نخست برخوردار است و؛ میبايست
به طور جدی در مورد آن
همفکری و کار شود و اشکال
نوين و کارآيی برای
تامين اين مشارکت
جستجو شود. پاسخهای
سادهانگارانه و سرپايی
و يا پاسخهای سنتی
چاره کار و چارهساز نيستند.
۳ - جايگاه سياست در امر
اتحادها
اين مقوله
پاسخ به اين
سئوال است که
جبهه حول برنامه
و اهداف کلی شکل
میگيرد، يا داشتن مشی
سياسی و راهبرد سياسی واحد نيز از
ملزومات است. تجربه
و شواهد نشانگر صحت نظراتی
است که تاکيد داشت
امر اتحاد و تشکيل جبهه
با دور زدن سياست و تنها حول
برنامه يعنی تنها حول
اهدافی چون استقرار يک
جمهوری دموکراتيک، مبتنی
بر دموکراسی و حقوق بشر و... نمیتواند
شکل بگيرد. سياست يعنی
راههای رسيدن
به اين اهداف
جايگاه ويژه خود را دارد.
اساسا يکی از پارامترهای مهم
طرح فراگير ضرورت شکلدهی
اتحادهای گسترده به
دليل پديدارشدن زمينههای
اتخاذ سياست واحد در قبال جمهوری
اسلامی و جناح اصلاحطلب
آن و ايجاد همزبانی
در ميان طيف وسيعی
از اپوزيسيون بوده است.
فکری که اتحاد تنها
حول اهداف و نه
اهداف و همچنين عمومیترين
راستاها و راهای رسيدن
به اهداف را طرح
میکرد اکنون شايد نه
هنوز به بنبست
که به مشکل
برخورده است. اين
فکر استناد میکرد چگونه در درون
يک سازمان سياسی
میتوان با گرايشهای مختلف حضور داشت،
اما در يک جبهه نه.
اين فکر اکنون در درون
«اتحاد جمهوریخواهان» با مشکلات
و چالشهای جدی
مواجه است. ضمن
اين که در عين
حال سياست معينی
نيز در اين تشکل به
پيش برده میشود.
در اين زمينه نيز تاملی
بر تجربه «اتحاد جمهوریخواهان»
آموزنده است.
اتحاد جمهوریخواهان
از آغاز روند شکلگيری
آن يک تضاد و تناقض
را حمل میکرد. از يک
سو، در مجموع نيروهای مبتکر شکلگيری
آن يک انتخاب
سياسی کردند؛ بدين معنا که
در طيف مختلف نيروهای
اپوزيسيون (از نظر روش و مشی
سياسی) از منتهااليه سمت
راست آغاز کردند و تا اندکی
راديکالتر و چپتر از ميانه
پيش آمدند و تلاش کردند اين
مجموعه را متشکل کنند. اين
انتخاب در ميان برخی
عناصر شکلدهنده آن
آگاهانه و داشتن مهار سياسی
کل مجموعه پيششرط
کل پروژه بود. از سوی
ديگر مرتب عنوان و حتی
تئوريزه میشد که
اين جريان حول
مولفههای هويتی
چون جمهوریخواهی،
عدم خشونت، دموکراسی
و... شکل گرفته است
و سياست مبنای شکلگيری
آن نيست و مواضع
سياسی آن بازتاب
تنوع نيروهای شکلدهنده
آن خواهد بود. روشن است
که اين اظهارات
برای جذب آن
افرادی که سياست
ديگری را میپذيرفتند،
عنوان میشد و اين
پرسش بیپاسخ
ماند که اين چگونه
تشکل سياسی است
که میخواهد در
تحولات سياسی ملجا اميد؛ و
نقطه اتکا باشد اما در مقاطع
حساس برآمد سياسی نداشته باشد. بگذريم
ک در عمل و از جمله
درسالگرد ۱۸ تير و در جريان انتخابات
نشان داده شد که
آشکارا سياست معينی به
پيش برده میشود.
همان سياستی که
مثلا در مورد انتخابات موضعگيری
را به بعد از اعلام نظر شورای
نگهبان و روشنشدن
وضعيت و مواضع
اصلاحطلبان موکول
میکرد.
نتيجه میگيرم:
علاوه بر ايجاد توافق حول
کلیترين وجوه
و موارد برنامهای مواردی
چون جمهوريت، لائيسيته،
دموکراسی و حقوق بشر، تدوين
راهبردهای سياسی معين
و روشن در قبال جمهوری
اسلامی و بخشها و جناحهای مختلف
آن اجتناب ناپذير و جز
لاينفک و ضروری گامگذاری
در راه ايجاد اتحادها و ائتلافهای
موثر و کاراست، به گونهای
که بتواند مورد اقبال
مردم و نخبگان و فرهيختگان
کشور قرار گيرد. بدون اين
مهم اتحادی پايدار و
گسترده که پاسخگوی
نيازهای جامعه و خواست
مردم کشور ما برای استقرار يک
نظام دموکراتيک به
جای جمهوری اسلامی
باشد، شکل نخواهد گرفت. در يک
جبهه و ائتلاف سياسی
در راهکار (تاکتيک) میتوان
اختلاف نظر و تفاوت موضع
داشت و همچنان متحد و
همبسته بود، اما در استراتژی
سياسی (راهبرد سياسی) نه!
۴ - امر اتحاد جبههای و مساله آلترناتيوسياسی
حاکميت سياه
جمهوری اسلامی طی
بيش از دو دهه بخش
قابل ملاحظه و بزرگی
از نخبگان و فعالين تخصصی
فرهنگی، سياسی کشور ما را
به ترک وطن
واداشته است. در شکلدهی
آلترناتيو سياسی در برابر جمهوری
اسلامی اين نيروی
بزرگ مسئوليت و وظايف
خطيری بر دوش دارد. نديدن
اين وظيفه و موقعيت
همان قدر خطاست که
عدم درک اين
واقعيت که صحنه
عينی و اصلی مبارزه
سياسی و تعيين روندهای
سياسی در داخل کشور است؛
با بازيگران و قهرمانان خود. نه
آن سرمايه قابل
چشمپوشی است
و نه اين واقعيت.
و چاره کار پيوند آن دو.
در اين راستا،
نيازنخست ايناست
که فعالين و نخبگان
سياسی فرهنگی خارج
از کشور در مقياس گسترده
به مسئوليت و نيروی
خويش واقف گردند. عادت
به شنا در آبهای
خرد و بازی در ميدانهای
کوچک را به کناری
نهند و به عنوان جزئی
از راه حل، بخشی
از آلترناتيو سياسی پا پيش
بگذارند: «که اينک من»
اما اين امر فقط
به مساله عادت
و خودآگاهی برنمیگردد؛ مشکلات
سياسی و نظری جدی
عمل میکند که
اتفاقا هر دو سر طيف راست
و چپ را شامل می
شود. مضمون متفاوت اما شکل
بروز يکسان است. طيف
راست اپوزيسيون به
خاطر نوع نگاهش به
روندهای سياسی و اميد و
چسبندگیاش به
اصلاحطلبان؛ درون
و پيرامون حکومت از طرح
و پذيرش موضوع و مساله
آلترناتيو هراس و فاصله دارد و از
ديرباز با آن به مخالفت
برخاسته است. اين
گرايش،پس از تحولات
بينالمللی و حمله
نظامی آمريکا به عراق،
موضع خود را در اين زمينه
تعديل کرده اما تغيير
نداده است.
در منتهااليه آن
سوی طيف، در سمت
چپ، در ميان بخشی
از آن نيروهايی که
برای تحولات آتی
در ايران تحول و آلترناتيو
سوسياليستی را پيشنهاد میکردند نيز
هنوز مشکلات نظری در انتخاب
بين جمهوری شورايی
و جمهوری پارلمانی به
عنوان برنامه يک
جبهه دموکراتيک و فراگير حل
نشده است. اوضاع
بينالمللی و تحولات
منطقهای و عينيت
سقوط و فروپاشی جمهوری
اسلامی اين گرايش
را تکان داده است،
اما هنوز مقاومتها جدی
است و بدين سبب،
بخشی از اين نيروها عمدتا
و تاکنون از همکاری و همسويی
و اتحاد عمل دم میزنند
تا ايجاد اتحاد گسترده معطوف
به تشکيل آلترناتيو.
ابهام گوئی
در سياست، پاشنه آشيل
«اتحاد جمهوریخواهان» است
و ابهام گوئی در برنامه
میتواند پاشنه آشيل
بخشهای راديکال
جمهوریخواه گردد.
برای تشکيل
جبهه فراگير سياسی، هم
در برنامه و هم در راهبرد و
کارپايه سياسی، روشنی
و شفافيت ضرورت دارد. نه
میتوان اتحاد وسيع
سياسی را حول برنامههای
اجتماعی و سياسی يک
گرايش سازمانی و طبقاتی
خاص شکل داد و نه
میتوان به
ابهام سخن گفت.
روشن و شفاف
بايد به مردم بگوئيم:
کدام برنامه واهداف،
کدام حکومت جانشين
و با چه راه و روش
سياسی راپيشنهاد میکنيم.
۵ - پيوند با نيروها و حرکتهای داخل کشور
آخرين و از جمله
مهمترين موارد بحث کنونی
حل مساله ارتباط
با نيروهای سياسی و جنبشهای
اجتماعی و نخبگان عرصههای
مختلف اجتماعی در داخل
کشور است که شايسته
است در مقالهای
مجزا به آن پرداخته
شود. بدون تلاش جدی
در اين راستا تمام بافتههای
پيشين بيهوده خواهد بود.
همزبانی با حرکتها
و جنبشهای سياسی
و اجتماعی، برقراری پيوند با
فعالين سياسی و فرهنگی
در داخل کشور، گسترش مراودات
فکری، انتخاب شعارها و
اتخاذ سياستها متناسب با روانشناسی
و سطح مبارزات بخشهای
مختلف مردم، کسب
حمايتهای بينالمللی
و... همه از جمله مواردی
هستند که در اين عرصه
بايد به همفکری پرداخت.
۱۹ بهمن ۱۳۸۳