آزادی بيان و ۲۵
سال جمهوری اسلامی
- قسمت سوم-
جمشيد برزگر
بي بي سي
درست در شرايطی که به نظر می
رسيد طيف موسوم به جناح محافظه کار در جمهوری اسلامی قدرت را به صورت يکپارچه در
اختيار خواهد گرفت و بر شدت محدوديت ها در عرصه انتشار مطبوعات و کتاب افزوده
خواهد شد، محمد خاتمی و هوادارانش که از آنان به عنوان اصلاح طلبان ياد می شود،
سرنوشتی ديگر را برای انتخابات رياست جمهوری رقم زدند.
برای
شنيدن صدای اين گفت و شنود اينجا را کليک کنيد
حضور محمد خاتمی، وزير اسبق
فرهنگ و ارشاد اسلامی و برنامه ها و شعارهای انتخاباتی وی که عمدتا بر دفاع از
جامعه مدنی، تکثر و تحقق آزادی های فردی و اجتماعی مبتنی بود، شور و شوقی تازه در
جامعه پديد آورد.
شرايطی که به شکل گيری دوم
خرداد ۱۳۷۶ منجر شد، روشنفکران را نيز با خود همراه ساخته بود؛ سيمين بهبهانی،
شاعر، از اين همراهی می گويد که پس از مدتی، به نااميدی کشانده شد:
سيمين بهبهانی: من از کسانی بودم که خيلی با عشق و علاقه پای صندوق رفتم و رای دادم به آقای
خاتمی و اميدوار بودم که کارها درست شود و روی هم آن جامعه مدنی که به ما وعده اش
را داده بودند، تشکل پيدا کند و اميدوار بودم که بتوانيم آزادی را خيلی زود به دست
بياوريم. ولی متاسفانه ما هر چه که گذشت ديديم آن هدف هايی که داشتيم به خواب و
خيال تبديل شده. حتی در روز اول آبان، جلسه ای بود که من را دعوت کرده بودند برای
خواندن شعر و سخنرانی و به من گفته بودند که جلسه آشتی ملی است. من آن روز يک متنی
را درآوردم که گلايه هايی را که از قديم داشتم در آن نوشته بودم و شروع به خواندنش
کردم. نيمه های کار، جلوی سخنرانی من گرفته شد. چراغ خاموش شد، ميکروفن خاموش شد و
نزديک بود پرده کشيده شود که من آمدم جلو پرده و از آنجا با شنوندگان خداحافظی
کردم و آمدم پايين، درحالی که مامور حراست می خواست مرا دستگير کند و بعد هم آمديم
بيرون. از آنجا من فهميدم که دل بستن به آنچه که اعتقاد داشتيم به آن، خواب و
خيالی بيشتر نيست و فهميدم وفتی تحمل اين نيست که بگوييم بر ما چه گذشته و گوشی
نيست که آن را بشنود، باقی اش را بايد خودم متوجه باشم و حدس بزنم. اين اول آبان
۱۳۷۶ بود.
(ج- ب): با وجود چنين انتقاداتی، جامعه هنوز در تب و تاب انتخابات دوم خرداد و
پيامدهای آن بود. انتشار روزنامه های متعدد، خبر از گشايشی نسبی در فضای سياسی و
فرهنگی کشور می داد و اين خود، بر دلگرمی ها می افزود.
اما درعين حال، بر شدت مخالفت
و عمل بخش ديگری از حاکميت نيز افزوده می شد؛ تا آنجا که آيت الله علی خامنه ای،
رهبر جمهوری اسلامی، در 24 شهريورماه سال ۱۳۷۷، از اين تحولات به شدت انتقاد کرد و
به فعالان عرصه های فرهنگی هشدار داد:
آيت الله خامنه ای: دستگاه های فرهنگی کشور موظفند. هم آنها موظفند، هم دستگاه های امنيتی کشور
موظفند و هم دستگاه های قضايی کشور موظفند. ما معتقديم به آزادی بيان. ما معتقديم
به آزادی فعاليت های اجتماعی. اصلا اين مفاهيم و اين حقايق را انقلاب آورد،
پيشروان انقلاب اينها را آوردند توی اين کشور. اين چيزها که نبود توی اين کشور. نه
از آزادی بيان خبری بود و نه اسمی بود حتی. نه از آزادی فعاليت های اجتماعی خبری
بود و نه اسمی. انقلاب اينها را آورد برای اين کشور. اما اين آزادی محدود است.
آزادی مطلق نيست. حدش کجاست؟ حدش عبارت است از آن حدودی که اسلام تعيين کرده است.
اگر بنا شد کسانی مردم را به بی ايمانی سوق بدهند، به شهوات سوق بدهند، آنها آزاد
نيستند در اين کار. اين آزادی، آزادی خيانت است. اگر کسانی قرار شد بنشينند توطئه
کنند و اين توطئه را به شکلی در نوشته ای منعکس کنند، اين آزادی توطئه است. اين
آزادی، مردود است. بنده منتظر می مانم ببينم دستگاه های مسئول چه می کنند، والا
جلوگيری از اين حرکات موذيانه کار دشواری نيست. فکر اينکه دنيا چه می گويد،
روزنامه های دنيا چه می گويند، سازمان های دنيا چه می گويند را هم هيچ وقت ما
نکرده ايم و نبايد بکنيم.
(ج- ب): اوج اين شدت عمل، کشته شدن چند تن از فعالان سياسی منتقد و نويسنده، شاعر و
مترجم بود که در آذر ماه سال ۱۳۷۷ ، توسط تعدادی از اعضای وزارت اطلاعات که بعدا
خودسر خوانده شدند، صورت گرفت. سيمين بهبهانی:
سيمين بهبهانی: هرچه جلوتر رفتيم، ديديم که اوضاع بدتر شد. در آذر ۷۷ ما چندين قتل زنجيره ای
داشتيم. فروهرها، مجيد شريف، دوامی، حاجی زاده و مهم تر از همه دو تن از اعضای
برجسته کانون نويسندگان محمد مختاری و محمد جعفر پوينده. اينها به قتل رسيدند. به
طرز فجيعی خفه شدند يا اينکه تکه پاره شدند يا اينکه معلوم نشد چه بر سرشان آمده.
هنوز هم اين پرونده برای ما يک علامت سوال مبهم مانده و نمی دانيم چه بر آنها
گذشته. بنابراين، آنچه ما انتظار داشتيم، هيچ عملی نشد. نمی دانم در اين فرصت
کوتاهی که مانده، ما بايد اميدوار باشيم که کارهايی انجام خواهد گرفت يا نه.
(ج- ب): با اين همه، مطبوعات همچنان جايگاه و رونق خود را حفظ کرده و اصلی ترين عرصه
کشمکش ها بودند؛ توقيف پی در پی نشريات، نشانه ای روشن از تلاش برای دستيابی به ميزانی
از آزادی بيان و مقاومتی بود که پيش روی کوشندگان اين راه قرار داشت. جواد مجابی،
نويسنده و شاعر:
جواد مجابی: طبيعتا در دوم خرداد، برای يک دوره کوتاهی، روزنامه ها اين آزادی را يافتند
که به انتقاد اجتماعی بپردازند. به نقد سياست روز يا نقد فرهنگ و اجتماعيات
بپردازند. اگرچه دوره کوتاهی بوده، ولی استقبال شديد مردم از روزنامه های آن دوره
گواه آن است که اين نياز در جامعه به طور عمقی وجود دارد و ما می بينيم که
تيراژهای نزديک به يک ميليون برای روزنامه ها پيدا شد. و اين نشان می دهد که
روزنامه ها، نويسنده ها و اهل قلم کوشيدند که مسايل اساسی جامعه را تا آنجا که
ممکن بود، مطرح کنند. طرح اين مسايل از سوی روزنامه ها باعث استقبال عمومی شد و
البته خب ادامه پيدا نکرد. شکی نيست که در آغاز کار اندکی هرج و مرج خواهد بود،
اندکی نابسامانی خواهد بود و بايستی که مسئولان تحمل بکنند.
(ج- ب): در چنين فضايی، شرکت شماری از روشنفکران، نويسندگان و روزنامه نگاران در
کنفرانسی در برلين، شرايط را برای آغاز دور تازه ای از حملات نه تنها به دگر
انديشان، بلکه اصلاح طلبان درون حاکميت فراهم کرد و جنجالی گسترده پديد آورد.
افزايش حملات، احضار و
محاکمه و زندانی کردن تعدادی از شرکت کنندگان در کنفرانس برلين، عملا زمينه شروع
دوره جديدی از خروج نويسندگان از کشور را مهيا کرده بود.
با اين همه، وضعيت آزادی
بيان را پس از دوم خرداد، چگونه می توان ارزيابی کرد؟ اين سوالی است که تا به حال
پاسخ های متضادی به آن داده شده، هرچند همه اين جواب ها در برخی اصول با يکديگر
مشترک بوده اند. داريوش آشوری، نويسنده و پژوهنده مقيم فرانسه، چنين تصويری از سال
های بعد از دوم خرداد به دست می دهد:
داريوش آشوری: با دوم خرداد، يکباره يک جهش تازه ای آغاز شد و يک حالت انفجاری پيدا کرد
آزادی بيان و با شور و شوق بسيار. بخصوص کار روزنامه نويسی خيلی اوج گرفت و سطح روزنامه
نويسی در ايران خيلی ارتقاء پيدا کرد و روزنامه های بسياری منتشر شدند و بعد هم
توقيف شدند و روزنامه نويسان برجسته ای پيدا شدند که خب خيلی هايشان سر و کارشان
به زندان افتاد و يا هنوز هم در زندان ها هستند. به هرحال وضعيت پيچيده ای است در
جمهوری اسلامی. از يک طرف يک آزادی هايی برای نشر و بيان هست و از يک طرف ديگر هم
تهديدهای خيلی شديد هست که نمونه های خيلی هولناکش را ما در قتل های زنجيره ای
ديديم که نويسندگان و مترجمانی را بردند و کشتند و هنوز هم اين نوع تهديدها وجود
دارد. خيلی ها هم که ايران را ترک کردند از ترس اين تهديدها بوده، برای نجات جان
خودشان در واقع. در حالی که مثلا آثار بسياری حتی از کسانی که در خارج از کشور
هستند در داخل کشور منتشر می شود. اين است که نه می شود گفت آزادی به معنای دقيق
کلمه، آزادی قانونی تعريف شده معينی آنجا وجود دارد و نه می شود گفت که سرکوب مطلق
است و سانسور مطلق.
(ج- ب): اما نسيم خاکسار، نويسنده و شاعر ساکن هلند نظر ديگری دارد:
نسيم خاکسار: به نطر من فکر کردن روی همين وجه از حيات روشنفکری در ايران و بلاهايی که در
شرايط حاکميت جمهوری اسلامی به سرش آمده و نيز توجه آماری از آن سال تا کنون به رقم
کشته شدن ها، زندانی شدن ها، به رقم مهاجرت نويسندگان، شاعران و روزنامه نگاران به
خارج، نشان می دهد که سرکوب نويسنده و شاعر برای اين حکومت موقتی و گذرا نبوده؛
بلکه ماهيت اين حکومت اساسا با استقلال فکر و انديشه و آزادی بيان در تضاد بوده
است. اين حکومت، به نظر من در ذات خود فرهنگ کش و فرهنگی کش است. حکومتی است که
قاتل نويسنده و اثر است؛ قاتل توامان شاعر و شعر، کاتب و مکتوب. همان دست هايی که
ماشه تفنگ را به طرف سينه سلطانپور فشردند، ۱5 سال بعد طناب انداختند دور گردن
محمد مختاری و پوينده و آنها را خفه کردند. همان سياستی که ما را از سال ۶0 به بعد
به خارج کوچاند، ۱5 سال بعد فرج سرکوهی، رضا براهنی، عباس معروفی و ديگران را به
نزد ما فرستاد.
(ج- ب): حال آنکه محمد علی سپانلو، شاعر مقيم تهران، در مجموع وضعيت را مثبت تر از
گذشته می بيند:
محمد علی سپانلو: فراز و نشيب آزادی بيان در اين کشور، حد اقل در اين سه دهه اخير کاملا محسوس
بوده است. در يک دورانی سانسور بيشتر مسلط بوده، در يک دورانی بر اثر حوادثی که رخ
داده، گاهی ضعف دولت، گاهی اطمينان دولت به خودش، در هر دو مورد سانسور ضعيف تر
شده است. سانسور به هر حال کمابيش هميشه وجود داشته است. ولی بعد از دوم خرداد،
نمونه تنوع روزنامه ها و نمونه چاپ کتاب ها نشان می دهد که به هر حال نسبت به دوره
قبل، وسعت و امکانات آزادی بيان بيشتر شده است. نه اينکه مشکل وجود نداشته، هر
دوره ای برای خودش، محرمات خودش را در ايران داشته است. در نتيجه، تنها چيزی که ما
می توانيم به آن استناد کنيم، اين است که اگر شما بعد از دوم خرداد آمار کتاب ها و
روزنامه ها و نشرياتی را که درآمده ببينيد، می بينيد که به طرز عجيب و غريبی بيشتر
از دوره قبلش است. اين يک حقيقت آماری است. حداقل، راجع به گوينده اين سخنان، يعنی
محمد علی سپانلو، می توانم بگويم که چيزی در حدود ۶ هزار صفحه از کتاب های من که
تا پيش از دوم خرداد امکان چاپ نداشت، چاپ شد. اگر چه ممکن است صفحات يا کلمات يا
چيزهايی از آنها حذف شده باشد، که شده است، اما نکته در اين است قبل از دوم خرداد
اصلا کل اين کتاب ها امکان انتشار نداشتند. حالا منتشر شده و به هرحال می شود گفت
که هيچ اتفاق مهمی هم نيفتاده است که سانسورچی های قبلی می گفتند که اگر اينها چاپ
شود، وای چه خواهد شد.
(ج- ب): اما آنچه از سال ۱۳۷۶ تا امروز روی داده، خود ريشه در گذشته دارد و از دو دهه
استقرار جمهوری اسلامی در ايران نشانه گرفته است. فعالان فرهنگی و نويسندگانی که
بيش از سه دهه از آرمان آزادی عقيده و بيان دفاع کرده اند، اکنون که پس از گذشت 25
سال از عمر حکومتی که جانشين سلسله پهلوی شده به پشت سر می نگرند، کارنامه اين
دوران را چگونه ارزيابی می کنند؟ سيمين بهبهانی:
سيمين بهبهانی: ظرف اين 25 سال جز اوايل انقلاب که در واقع مقداری آزادی بود، بقيه همه اش
خفقان بود و کسی نتوانسته صدای خودش را به گوش ها برساند و ما همه اش مواجه بوديم
با سانسور، با گرفت وگير، با اعدام، با حبس و چيزهايی که واقعا خلاف ميل يک
نويسنده و روشنفکر است و اصولا برای يک جامعه ضرر صد در صد دارد. ما چنين فجايعی
را تحمل کرديم و ديديم که چه گذشته بر ما.
(ج- ب): اما داريوش آشوری تاکيد می کند که آزادی بيان در جمهوری اسلامی، وضعيتی
پيچيده داشته است:
داريوش آشوری: بله مساله آزادی بيان در جمهوری اسلامی، خيلی پيچيده است. طبيعتا دوران اول،
که دوران آشوب بعد از انقلاب بود که هنوز قدرت مستقری وجود نداشت، در نتيجه هر کس
هرچه دلش می خواست می توانست بگويد و هر نشريه ای می توانست منتشر شود. بعد وقتی
قدرت کنونی، با تعريف جمهوری اسلامی مستقر شد، شروع کرد به محدود کردن و جمع و جور
کردن. بخصوص در شرايط جنگ ۸ ساله، اين فشارها و تحميل ها خيلی شديد شد. بعد، با
سياست های دوره رياست جمهوری رفسنجانی، يک نوع کنترل شده ای از آزادی بيان اجازه
داده می شد؛ حالا با ضرورت هايی که تشخيص داده بودند. نشرياتی منتشر شد که مال
جماعت روشنفکری غيرمذهبی بود يا روشنفکران دينی برای خودشان پلاتفرم های مستقلی
مثل مجله کيان پيدا کردند.
(ج- ب): در اين ميان، حورا ياوری، نويسنده و پژوهشگر مقيم آمريکا، پيامد زندگی اجباری
نويسندگان و محققان در خارج از کشور را در آنچه که در اين سال ها آفريده اند، مهم
و قابل توجه می داند:
حورا ياوری: فرهنگ ايران و بخصوص ادبيات ايران، به عنوان يک عامل متمرکز کننده ايرانيان
به دور خودش در اين ساليان عمل کرده است و تعداد زيادی از نويسنده ها و محفقين
ايرانی اينجا کتاب و نوشته به وجود آوردند و خيلی قابل توجه است که آدم اين نوشته
ها را با آن چيزی که در داخل ايران توليد می شود، کنار هم قرار بدهد تا معلوم شود
که حرکت کردن از يک فضايی مثل فضای ايران، که گفتن در آن تابع مقررات و مرزبندی
هايی است، اين چه تاثيری می تواند بگذارد بر ذهن نويسنده و شاعری که از درون اين
مرزبندی ها بيرون می آيد و به فضايی قدم می گذارد که می تواند حرفش را بدون پروا
از اين مرزها به زبان بياورد. مقايسه اينها، بحث های خيلی جالبی را پيش می کشد که
هم التبه در عين حال متناسب است با سرزمينی که ما پشت سر گذاشته ايم و هم سرزمينی
که ميزبان ماست که شايد نوشته های ايرانيان در خارج از ايران، آن چيزی را که در
آمريکا به وجود می آيد، از آن چيزی که در انگلستان، يا فرانسه يا هلند به وجود می
آيد، به دليل مشخصات کشورهای ميزبان از همديگر متفاوت کند.
(ج- ب): تجربه 25 ساله جمهوری اسلامی، دستاوردهای فکری چشمگيری را نيز برای روشنفکران
ايرانی به همراه داشته است. اکنون، تنها مساله و مشکل در وجود حکومتی خاص خلاصه
نمی شود و رفع محدوديت ها در عرصه بيان و عقيده، به حل موضوعاتی ديگر مشروط شده
است.
رضا براهنی، شاعر، نويسنده و
منتقد ادبی، مهم ترين موضوع ايران امروز را مساله آزادی های فردی می داند:
رضا براهنی: به نظر من براساس آزادی انديشه و بيان بی هيچ حصر و استثناء است که در ايران،
الان شرايط خاصی به وجود آمده که عده ای بر آن اساس ايستاده اند که قبلا مذهبی
بوده اند و عده ای هم بر همان اساس ايستاده اند که قبلا به صورت ايدئولوژيکی فکر
می کردند. کافی است که ما به ترکيب زندانيان سياسی امروز ايران نگاه کنيم و به
ترکيب کسانی که در تبعيد زندگی می کنند و به ترکيب کسانی که کشته شدند و يا مرده
اند و دق مرگ شدند سر اين قضيه. ما می بينيم که آزادی انديشه و بيان بی هيچ حصر و
استثنا، مساله اصلی کشور ما در طول اين 25 سال گذشته بوده. يعنی کسی که در سال ۶۷
آدم ها را به آن صورت می کشت و می گفت يا تو عقيده ات اين است يا آن عقيده را
داری، به همين دليل برو آن ور بايست و بايد اعدام بشوی، اين سر و کار داشت با
آزادی انديشه طرف به صورت فردی. يعنی يک نفر حق دارد که اعتقاد خودش را به صورت
فردی، هر چه که باشد، بيان بکند. به همين دليل آمدند آن دادگاه ها را تشکيل دادند
تا اينکه تعداد زيادی، هزاران آدم به آن صورت سر يک جمله "آره يا نه"
کشته شدند. به همين دليل است که در متن اصلی تمام اتفاقاتی که در طول 25 سال گذشته
در کشور ما افتاده، همه اتفاقات به دور محور آزادی فردی آدم ها می چرخد. يعنی
اينکه يک نفر آزادانه اين قدرت را داشته باشد که منويات خودش را بيان کند و از اين
قضيه نترسد. از اين نظر قانون اساسی به طور کلی مخالف آزادی انديشه و بيان بی هيچ
حصر و استثناء است.
(ج- ب): اما، نويسندگان به طور خاص با مشکلات مضاعفی روبه رو بوده اند. جواد مجابی،
از سوء تفاهمی تاريخی سخن می گويد که همواره بين نويسندگان و حکومت ها در ايران
وجود داشته است. او اميدوار است که سرانجام نقطه پايانی بر اين سو تفاهم و سوء ظن
تاريخی گذاشته شود:
جواد مجابی: به طور کلی، رابطه اهل قلم با حکومت ها، همواره در يک زمينه سوء تفاهم شکل
گرفته. يعنی از آغاز فعاليت روشنفکری در ايران، حکومت ها به نويسندگان نه به عنوان
منتقد خود، بلکه به عنوان دشمن و برانداز خود نگاه می کردند. در تمام اين سال ها،
دست کم روشنفکران فرهنگی سعی کردند که اين مطلب را به حکومت ها يادآور شوند که ما
منتقد وضعيت موجود هستيم برای اعتلای اين وضعيت. ما در انديشه تصاحب قدرت نيستيم و
برای براندازی و سرنگونی حکومت ها نمی جنگيم؛ چون اين وظيفه ما نيست. يک
سياستمدار، يک آدم سياسی، طبيعتا برای تصاحب قدرت می جنگد، اراده معطوف به قدرت
دارد، ولی روشنفکر فرهنگی، نويسنده، شاعر، روزنامه نويس به هيچ وجه برای تصاحب
قدرت نمی جنگد، بلکه سعی می کند وضعيت موجود را درست ببيند، نقد عقلانی بکند و
وضعيت امروز را با نقد کردن به يک وضعيت برتر ارتقاء دهد که در آن وضعيت برتر،
انسان ها آزادتر، کشور آبادتر و امور عادلانه و دمکراتيک باشد. اين قضيه هيچ گاه
از سوی حکومت ها پذيرفته نشده و همواره با سوء نيت به آن نگاه شده. چه در دوره
پهلوی ها و چه در دوره بعد، اين قضيه همواره مشکل به وجود آورده و شکی نيست که اين
تلقی نادرست است و بالاخره يک روزی بايد تصحيح شود و بخشی از کوشش نويسندگان و
شاعران ايرانی برای آزادی انديشه و بيان، معطوف همين قضيه است.
(ج- ب): اما اين سوء تفاهم تاريخی، سرانجام چه زمانی و چگونه برطرف خواهد شد؟