دوشنبه ۳ آذر ۱۳۸۲ - ۲۴ نوامبر ۲۰۰۳

بمناسبت سالروز در گذشت غلامحسين ساعدی

مينو فرشچی:غلامحسين ساعدی پدر نمايشنامه نويسی مدرن ايران است

نصرت کريمی: ساعدی بهترين نمايشنامه نويس ايران از آغاز تا کنون است

عبدالعلی دستغيب: غلامحسين ساعدی مروج سمبوليسم سياسی در ادبيات داستانی ايران بود

 

غلامحسين ساعدی متولد ۱۳۱۴ آذربايجان است و عمده شهرت او به خاطر نمايشنامههای اوست. وی در دانشگاه تهران پزشکی خواند اما سرانجام نويسندگی را برگزيد و داستانهای با ارزشی در دهههای سیوچهل پديد آورد.

يکی از داستانهای بلند او که به صورت کتاب در سال ۱۳۳۹ به چاپ رسيد" شب نشينی با شکوه" نامدارد، ساعدی در اين کتاب به زندگی کارمندان پرداخت و ملالها و آسيبهای اجتماعی اين گروه را تصوير کرد. او با اين اثر در مسير رمانهای اجتماعی اوليه در زبان فارسی گام برداشت و در عزاداران بيل راهکمال را پيمود.

وی همچنين در ونديل ( ۱۳۴۵ ) وابستگی اقتصادی - سياسی جامعه را از طريق توصيف محيطهای فاسد, نمايش میدهد و در" واهمههای بینام و نشان" ( ۱۳۴۶ ) جهان غمانگيز فقر و در بهدری دهقانان آواره و روشنفکران سرگردان و بیهدف و ولگردان آواره اجتماعی آن روزگار را تصوير میکند ديگر آثار داستانی او عبارت است: "آرامش در حضور ديگران"، "ترس و لرز" ," توپ" و" گور و گهواره".

گفتنی است ساعدی در داستان نويسی به شيوهای گرايش پيدا کرد که در اصطلاح رمان روانشناختی ( Psychological novel ) ناميده میشود. رمانی که به تحليل و تجسم حالتهای پيچيده ذهن و خصوصيات درونی اشخاص داستان میپردازد و انگيزههای پنهان در رفتار قهرمان را مورد توجه و بازشناسی قرار میدهد.

در ايران علاوه بر ساعدی هوشنگ گلشيری و تقی مدرسی نيز به اين شيوه علاقه نشان داده و از طريق تداعی به کاوش در ژرفايدرونی قهرمانان پرداختهاند. ساعدی در داستانهايش فقر و ناداری و درماندگیهای اجتماعی و واقعيتهای فضيحت بار جامعه شهری و چهره در هم زندگی نادلپذير و پر مسئله را آشکار میسازد . در پشت اين توصيفها خشم و خروشی توام با کينه نهفته است و خواننده را نسبت به واقعيت عريان اطراف خود بينا و هوشيار میکند.

ساعدی همچون بسياری از نويسندگان نسل خود مدتی با نشريات و مجلات همکاری داشت و خود او شش شماره از کتاب الفبا را در نخستين سالهای دهه پنجاه منتشر کرد. ساعدی پس از انقلاب به اروپا رفت و مدتی در پاريس و لندن به کار مطبوعات پرداخت تا اين که در سال ۱۳۶۴ بدرود حيات گفت.

 

مينو فرشچی:غلامحسين ساعدی پدر نمايشنامه نويسی مدرن ايران است

يک نمايشنامه نويس میگويد: غلامحسين ساعدی پدر نمايشنامه نويسی مدرن ايران است و از لابه لای جملات نمايشنامههای او میتوان بسياری از ديالوگهای نانوشته را درک کرد.

مينو فرشچی، نمايشنامهنويس، درخصوص خصوصيات تئاتری نمايشنامههای غلامحسين ساعدی نويسنده فقيد معاصر در گفتوگو با خبرنگار ايلنا، افزود: دکتر غلامحسين ساعدی از معدود نويسندگانی بود که نمايشنامههايش غير از استفاده در تئاتر، در سينما نيز به کار گرفته میشد.

وی اضافه کرد: بهترين کارگردانان موج نوی سينمای ايران، بيشتر فيلمنامههای خود را از متنهای ساعدی میگرفتند و به جرات میتوان گفت بهترين آثار اين کارگردانان از قبيل داريوش مهرجويی و ناصر تقوايی وام گرفته از آثار ساعدی هستند.

اين فيلمنامه نويس، گفت: در مملکت ما به دليل اين که هنرمان، غذاخوردنمان و هر چيزی که مربوط به انسانها میشود، به نوعی به سياست ارتباط پيدا میکند، نمیشود در مورد نمايشنامههای ساعدی حرف زد.

به عقيده وی، اينگونه اقدامات جز اين که وقت و زمان را از بين ببرد هيچ ثمرهای ندارد و جز اين که عدهای را از سودبردن از گنجينههايی نظير ساعدی محروم می کند، فايدهای ندارد.

فرشچی، با اشاره به توجه بيشتر علاقهمندان هنر به آثار چنين نمايشنامه نويسانی، افزود: در حال حاضر همه ما به خوبی فهميده ايم که سياست با هنر فرق دارد و هنرمندان با درک اين مطلب میتوانند با تحليل بيشتر نمايشنامههای نويسندگانی چون دکتر ساعدی، نمايشنامه خوب را از بد تشخيص دهند.

وی، يکی از خصوصيات ساعدی را مردمی بودن وی دانست و گفت: ساعدی به واسطه حرفه غير هنری خود، به طور دايم با اقشار مختلفی از مردم روبرو بود و نمايشنامههايی که مینوشت برخاسته از دل مردم بود.

اين نمايشنامه نويس خاطرنشان کرد: متاسفانه هنرمندان امروزی آنچيزی را که در ذهنشان متبادر میشود بازگو میکنند و اصلا توجهی به اطراف و اقشار مردم ندارند.

وی از اين که نمايشنامه خوانی و تئاتر را از دوران دبيرستان با نمايشنامههای ساعدی شروع کرده است، اظهار خشنودی کرد و گفت: نمايشنامههای ساعدی مملو از جملات و گفتههای نانوشتهای بود که به راحتی میشد آن را درک کرد.

 

 

نصرت کريمی: ساعدی بهترين نمايشنامه نويس ايران از آغاز تا کنون است

جهانی بودن، ايرانی بودن، تکنيکی بودن از مهمترين شاخصههای نمايشنامههای ساعدی بود.

نصرت کريمی پيشکسوت تئاتر ايران پيرامون ابعاد هنری شخصيت هنرمند فقيد دکتر غلامحسين ساعدی در گفتوگو با خبرنگار سرويس هنری ايلنا وی را بهترين نمايشنامه نويس ايران از آغاز تاکنون دانست و گفت: به جرات میتوانم بگويم در نمايشنامه نويسی صدسال اخير ايران يعنی بعد از مشروطيت غلامحسين ساعدی در راس همه قرار دارد.

وی افزود: آثار ساعدی آثاری است که نه تنها در دنيا باعث شرمندگی نيست بلکه برای ما ايرانيان باعث افتخار و سربلندی است.

کريمی در مورد آشنايی ساعدی با وی میگويد. من با ساعدی در طی سالهای ۴۵ از طريق اجرای نمايشنامههايش در تالار سنگلج آشنا شدم. يادم میآيد وقتی در سال ۵۸ تصميم گرفتم نمايشگاهی از صورتکهايم را در انستيتو گوته به نمايش بگذارم ساعدی به همراه احمدشاملو و همسرم در زمره کسانی بودند که مشوق اصلی من در برپايی اين نمايشگاه بودند. چون صورتکسازی برای من امری تفننی بود و اصلا قصد چنين کاری را نداشتم.

در همين ارتباط ساعدی مطلبی را در مورد صورتکهای دستساز من نوشت که در کتاب هفته آن زمان به چاپ رسيد و هنوز دست نوشتههای اين مطلب پيش من مانده است.

اين هنرمند پيشکسوت تئاتر در پاسخ به سؤالی مبنیبر اين که هنرمندان ما چگونه میتوانند ميراثدار نويسندگانی همچون ساعدی باشند؟ گفت: متاسفانه در جامعه ماهماکنون تفکر روشنفکری کاذبی بهوجود آمده است و بسياری از نويسندگان هميشه اين دغدغه را دارند که اگر مردمی کارکنند دچار ابتذال میشوند.

اين کارگردان تئاتر ادامه داد: نويسندگان و نمايشنامه نويسان ما بايد به گونهای بنويسند که زبان نوشتاری آنها زبان مردم باشد و بتواند آنها را در مسيری درست و منطقی جامعه هدايت کند و ساعدی اينها را فهميده بود. ضمن اين که بيان معظلات مردم ايران، فضای کاملا ايرانی، شخصيتهای ملموس و ايرانی به طوری که گيرائی لازم جهت جلب بيننده را داشته باشد, از خصوصيات بارز نمايشنامههای ساعدی است.

کريمی اضافه کرد: ساعدی توانست در نمايشنامه های خود علاوه بر اين که با تکنيکهای روز دنيا بنويسند, هويت و اصالت ايرانی خود را نيز حفظ نمايد. امری که امروزه کمتر کسی بدان توجه کرده است. حال آن که جهانی شدن اين نيست که مانند اروپائیها بنويسيم و از آنها صرفا تقليد کنيم. تريبون يک هنرمند برای بيان ديدگاههای وطن خودش است چيزی است که ساعدی بسيار به آن توجه میکرد.

اين پيشکسوت تئاتر در ادامه گفت: کسانی مانند کيارستمی هم در حال حاضر با اين سبک و سياق حرکت میکنند يعنی تکنيک همراه با اصالت ايرانی.

وی در پايان گفت: از ساعدی خاطرات بسياری دارم که در اين فرصت کم نمیگنجد ولی من هميشه در ذهنم غرفه کوچکی از او را برای خود ترسيم کردهام و با او زندگی میکنم. روحش شاد.

 

عبدالعلی دستغيب: غلامحسين ساعدی مروج سمبوليسم سياسی در ادبيات داستانی ايران بود

اگر ساعدی تنها در حيطه نمايشنامه نويسی فعاليت میکرد و تمام توان خود صرف اين کار میکرد حتما به يک اسلوب اثرگذار در تئاتر دست میيافت.

عبدالعلی دستغيب در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و انديشه خبرگزاری کار ايران، ايلنا، با اشارهای به زندگی ساعدی گفت: غلامحسين ساعدی اهل آذربايجان بود و برای ادامه تحصيل در رشته پزشکی عازم تهران شد و در تهران دکترا گرفت و در همان زمان با نويسندگانی چون جلالآلاحمد آشنا شد و اولين داستانهايش را در مجله سخن در حدود سال ۴۰ چاپ کرد.

وی با اشاره به اين که گوهر مراد نام اثری عرفانی از لاهيجی است و ساعدی نيز اين نام را برای آثار خود برگزيده بود در ادامه گفت: ساعدی از ابتدا شروع به نوشتن داستان کرد و در اين بين نمايشنامه نيز مینوشت و درواقع بهترين نمايشنامهها، نمايشنامههايی هستند که به صورت پانتونيم ( لالبازی ) اجرا شدند.

اين منتقد با اشاره به اين نکته که که در دهه ۴۰ و ۵۰ مردم استقبال زيادی از آثار او کردند گفت: ساعدی در همان دوره چند رمان و چند مقاله نوشت و مقالاتی را هم ترجمه هم کرد.

اين منتقد ادبيات داستانی در باره نوشته های ساعدی در ژانر داستان گفت: رمانهای ساعدی در تراز رمانهای اروپايی قرار نمیگيرد و در واقع داستان های بلندی هستند که بسط پيدا کرده اند البته بايد يادآور شد که داستانهای کوتاه او ساختار بهتری نسبت به آثاربلندش دارند و ابتدا در داستان کوتاه نويسی از اسلوب داستان های صادق هدايت , چوبک , جلال آل احمد, و بزرگ علوی پيروی می کرد.

وی در باره اين نوع از داستان نويسی گفت: دراين شيوه ابتدا نويسنده به توصيف مناظر, بعد به معرفی شخصيت ها می پردازد و بعد با ايجاد گره در داستان , درآخر نيز اين گره گشوده می شود.

وی در ادامه گفت: ساعدی ابتدا داستانهايش را به شيوه رئاليستی از نوع رئاليسم آثار هدايت و بزرگ علوی به می نوشت و بعدها به سبک رئاليست جادويی روی آورد سبکی که در آن به گونه ای اسطوره ای و تخيلی برای شخصيت های داستان مسائلی پيش می آيد .

دستغيب در ادامه با اشاره به فضای ذاستان های ساعدی گفت: او در داستانهايش فقر و گرسنگی را در محلات پايين شهر و وقايعی را که در روستاها می گذرد موضوع و دستمايه قرار داده است.

دستغيب با بيان اين مطلب که نوشتههای ساعدی بعدها جنبه سياسی به خود گرفت ادامه داد: ساعدی در نمايشنامه های" آی باکلاه آی بیکلاه" و " چوب بهدستهای ورزيل" به بعد سياسی بسيار اهميت داده است . البته در آثاری که ساعدی با اهداف سياسی مینوشت جنبه ادبی و هنری زياد مطرح نيست.

وی همچنين با اشاره به اين موضوع که ساعدی دربعضی از داستانها، با ديالوگ شخصيتها ماجراهايش را پيش میبرد ضمن اين که او در بيشتر نوشتههايش مساله روانی و روانکاويی را مطرح میکند , افزود: در داستان دعوت با شخصيت زنی روبهرو میشويم که تنها مانده و سر و همسری هم ندارد او با خودش صحبت میکند و با تلفن با شخص ديگری در تماس است. ولی در آخر داستان متوجه میشويم که اين مکالمه درونی است و مخاطبی وجود ندارد و در واقع شخصيت داستان به جايی هم دعوت نشده است. همچنان که در داستان گاو هم که بعدها فيلم شد, شخصيت داستان به دليل علاقه زياد به حيوان در آخر داستان با گاو يکی میشود.

دستغيب با نظر به وجه سياسی آثار ساعدی با اشاره به داستان توپ که به دهه ۴۰ و ۵۰ و جريان ضد حکومت شاه در وقايع مشروطه و مبارزه آزادی خواهان و قيام آذربايجان پرداخته است گفت: غلامحسين ساعدی داستانهايش در داستان چوب بهدستهای ورزيل با سمبوليسم سياسی, وضعيت ايران در مواجهه با همسايه شمالی و جنوبی يعنی روسيه و انگليس را به تصوير میکشد.

دستغيب در توضيح اين داستان گفت: در اين داستان ايران به عنوان يک ده به تصوير کشده شده که اول مورد تعدی همسايه شمالی وبعد همسايه جنوبی انگليس قرار میگيردو در اين ميان برای رهايی ازاين ميهمان ناخوانده به دامان ديگری متوسل میشود و بعد متوجه میشود که همسايه شمالی با همسايه جنوبی دست به يکی کردهاند که برای منافع خود به طرف اهالی هجوم میآورند. مولف نقد آثار دستغيب با ذکر اين نکته که ساعدی در اين کتاب حوادث ۱۵۰ سال اخير ايران را بيان میکند که هرگاه همسايهها مرزی ايران به خاطر منافع خود با هم متحد میشوند و قرار دادهای پشت پرده امضا میکنند,

در ادامه گفت: ساعدی در داستان سعی میکرد که وقايع گذشته را به زبان حال بياورد و به اين ترتيب سياسی نويسی را دنبال میکرد هر چند که در همان حال او با شيوه مقالهنويسی آشنا نبود و ساختار مقالههای او ضعيف بود اما او مبارز سختکوشی بود که میخواست بعد از سال ۱۳۴۵ که جلال آل احمد درگذشت به عنوان رهبر نويسندگان ايران مطرح شود و مقالهها ی او حکايتگر اين اين موضوع است.