نگاهی به صف آرائيهای طيف
جمهوريخواه ايران
ضروريست که هر نيرويی ضمن مبارزه برای
آلترناتيو مورد نظر خود، بر سر شکل جمهوری، سکولاريسم، سرنگونی رژيم از طريق
مبارزات خود مردم ايران، آزاديهای بی قيد و شرط، رفع هر نوع ستم جنسی، قومی و...
با ساير جمهوريخواهان يک اتحاد عمل پايدار بزرگ دمکراتيک و رزمنده تشکيل دهد.
آ رش کما نگر
arash@funtrivia.com
نيروهای سياسی اپوزيسيون ايران را ميتوان بر مبنای
مواضع ايدئولوژيک، طبقاتی، استراتژيک و تاکتيکی، به دسته های مختلف تقسيم کرد؛ يکی
از اين دسته بنديها - و در واقع يکی از وسيع ترين نوع تقسيم ها- رده بندی گروههای
اپوزيسيون، بر مبنای شکل حکومتی که ميخواهند جايگزين رژيم اسلامی موجود بکنند،
است. بر اين مبنا می توان نيروهای سياسی مخالف استبداد سياسی- مذهبی حاکم بر
کشورمان را به دو کاتاگوری بزرگ تقسيم کرد: طرفداران حکومت موروثی (سلطنت) و
طرفداران جمهوريت . البته در درون هر يک از ايندو طيف کلان، گرايشات سياسی و
تاکتيکی متنوعی وجود دارند، بويژه در طيف جمهوريخواهان که جدا از دسته بنديهای
مختلف، خود به دو کاتاگوری بزرگ: "چپ" ( مخالف نظام سرمايه داری) و
"راست" (موافق نظام سرمايه داری) تقسيم می شوند. اما به هر حال از آنجا
که سلطنت طلبان، در صحنه سياسی ايران به مد د شکست انقلاب بهمن ، روی کار آمدن يک
رژيم ارتجاعی تر، و بهره گيری از امکانات مالی و رسانه ای کلان و از جمله
برخورداری از حمايت بخشی از جناحهای سياسی در غرب، بعنوان يک آلترناتيو در صدد جا
انداختن خود در اذهان مردم و در پراتيک جنبشهای ضد استبدادی هستند، ضرورت همگامی
در صفوف جمهوريخواهان آزاديخواه و سکولار، خود را بعنوان يک نياز مبرم سياسی مطرح
می کند و ذهن و عمل بسياری از نيروهای سياسی را در داخل و خارج از ايران، بخود
معطوف می نمايد.
البته در دهه های گذشته نيز، طرحهای مختلفی( اساسا
از سوی نيروهای چپ) مطرح می شد که با عناوينی چون: :جبهه متحد خلق"،
"جبهه توده ای"، "جبهه دمکراتيک- ضد امپرياليستی" و ... ارائه
می گشت که هدف از آن سازماندهی همکاری و ائتلاف نيروهای چپ با دمکرات ها و نيروهای
مترقی بود. ضمن آنکه طرحهای مذکور، اين فرصت را برای نيروهای چپ فراهم ميکرد که در
درون خود دست به ائتلاف و همکاری بزنند. چون غالب آنها، فقط جريان خويش را
"سوسياليست اصيل " ميدانستند و سوسياليست بودن ديگر گروههای چپ، برايشان
زير سئوال بود، لذا نمی توانستند و نمی خواستند با آنها اتحاد سوسياليستی ايجاد
کنند؛ "جبهه دمکراتيک" اين مفر را فراهم می نمود که گروههای مذکور فارغ
از مرزبنديهای ايدئولوژيک و سياسی، نوعی از همکاری را بين خود سازمان دهند. با اين
همه، در تاريخ معاصر ايران، هيچيک از اين پروژه ها به تحقق نپيوست. جرياناتی البته
تحت نام جبهه و.. شکل گرفتند، اما بيشتر متعلق به يک گرايش سياسی بودند و اطلاق
نام جبهه به آنها، تضنعی و غير واقعی بود. مثلا"جمعيت ضد استعمار" که
حزب توده در اواخر دهه بيست ايجاد کرده بود، يا جبهه ملی دکتر مصدق و يا شورای ملی
مقاومت مجاهدين خلق.
اما اکنون به نظر ميرسد در تقابل با ارتجاع حاکم (
حکومت دينی ) و ارتجاع مغلوب ( حاکميت موروثی )، جمهوريخواهان ايران مشغول آرايش
صفوف خود در راستای شکل دهی به يک اتحاد سياسی کلان هستند. امضای " بيانيه
اتحاد جمهوريخواهان ايران" توسط حدود هزار نفر از فعالين مستقل و تشکيلاتی
اپوزيسيون، يکی از اين تلاشهای بزرگ بود که قرار است، اولين اجلاس سراسری خود را
در روزهای ۸ تا ۱۰ ژانويه ۲۰۰۴ در برلين آلمان برگزار کنند. البته فکر اوليه ايجاد
يک اتحاد عمل پايدار سياسی ميان جمهوريخواهان مخالف حکومت اسلامی و سلطنتی، ومدافع
سکولاريسم ، پلوراليسم و فدراليسم، به چند سال قبل بر ميگردد ، يعنی زمانی که سه
جريان سياسی اپوزيسيون ايران در تاريخ ۱۴ ارديبهشت ۷۷ با امضای يک منشور هشت ماده
ای، اتحاد عمل پايداری تحت عنوان: " کميته اتحاد عمل برای دمکراسی در
ايران" ( متشکل از حزب دمکرات کردستان ايران، اتحاد فدائيان خلق و راه کارگر)
ايجاد کردند. مفاد اين منشور يا پلاتفرم ۸ ماده ای عبارتند از:
۱- سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی ايران با استفاده
از تمامی اشکال و تاکتيکهای مبارزاتی
۲- استقرار نظامی دمکراتيک و مردمی در شکل جمهوری
با انتخاب آزادانه اکثريت مردم ايران
۳- تأمين آزاديهای سياسی و حقوق دمکراتيک و مدنی
مردم به کاملترين شکل آن.
۴- تأمين حقوق ملی خلقهای تحت ستم ايران-
آزدربايجانيها، کردها، بلوچ ها، عربها و ترکمن ها- بر اساس برسميت شناختن حق ملل
در تعيين سرنوشت، در عين دفاع از اتحاد داوطلبانه اين خلقها
۵- جدائی کامل دين از دولت و آزادی همه اعتقادات،
اديان و مذاهب
۶- لغو هر گونه تبعيض جنسی و تامين برابری حقوق
زنان با مردان در همه عرصه ه
۷- تأمين حقوق و ارتقاء سطح زندگی کارگران و
زحمتکشان و تضمين حق تشکل مستقل و حق اعتصاب
۸- تأمين حق حاکميت مردم ايران در مناسبات بين
المللی و مخالفت با هر نوع مداخله خارجی.
* * *
همچنين دو سال پيش جمعی از جمهوريخواهان چپ و غير
چپ ( که به کنفرانس پاريس مشهور هستند) با صدور بيانيه مشترکی( که به امضای
حدود۲۰۰ شخصيت سياسی در خارج رسيد ) خطوط مشترک خود را در زمينه دفاع از استقرار
يک جمهوری دمکرايتک و لائيک بجای جمهوری اسلامی طرح کردند. اين جمع تابستان گذشته
کنفرانس بزرگی در پاريس برگزار نمود که متجاوز از ۲۰۰ نفر دز آن شرکت کردند.
برپائی اين اجلاس زمانی رخ داد که "اتحاد جمهوريخواهان ايران" بيانيه
خود را منتشر نموده بود، اما چون بيانيه مذکور اساسا ديدگاه غير رزمنده بخشی از
جمهوريخواهان ايران ( عمدتا رفرميست و استحاله طلب) را منعکس ميکرد و موضع
مبارزاتی روشنی برای بزير کشيدن تماميت جمهوری اسلامی نداشت، بسياری از فعالان
سياسی ( اعم از منفرد و احزاب) معتقدند که خلاء ايجاد اتحاد سياسی و دمکراتيک
بزرگی از جمهوريخواهان آزاديخواه، سکولار و مدافع پايان دادن به جمهوری اسلامی، و
مدافع حق تعيين سرنوشت ملل و مخالف دخالت استعماری، هنوز پر نشده و شکل دهی سريع
به آن، با توجه به اوضاع سياسی حساس ايران و منطقه، يک نياز سياسی روز محسوب می
شود. در همين راستا، جمعی در سوئد با بر پائی نشستها و سمينارهايی، تشکلی تحت
عنوان" جمهوريخواهان سکولار" ايجاد نموده اند که فعالينی چون مهرداد
درويش پور، جواد قدسی و علی حضوری از پايه گذاران آن محسوب ميگردند. در ميان
بانيان "نشست پاريس جمهوريخواهان لائيک" نيز شخصيتهايی چون " ناصر
مهاجر، شهرام قنبری و مهرداد بابا علی ، ديده می شوند.
به موازات اين تلاشها، کنفرانس اخير" سازمان
انقلابی زحمتکشان کردستان ايران" (کومه له) نيز اقدام به تصويب دو سند سياسی
نمود، يکی در راستای تشکيل " جبهه کردستانی" و ديگری برای تشکيل يک
"جبهه دمکراسی" برای کل ايران، که پلاتفرم پيشنهادی آن تا حدودی مشابه
منشور "کميته اتحاد عمل برای دمکراسی" و بيانيه های پاريس و سوئد است.
کومه له و همچنين سه جريان سياسی ديگر يعنی: شورای موقت سوسياليست های چپ، جبهه
متحد بلوچستان و اتحاد انقلابيون کردستان، آماده گی خود را برای همکاری با کميته
اتحاد عمل برای دمکراسی در راستای شکل دهی به يک اتحاد عمل کلان حول: جمهوريت،
سرنگونی جمهوری اسلامی، دمکراسی، جدائی دين از دولت و تأمين حقوق اقليتهای ملی و
مذهبی در يک نظام دمکراتيک و فدرای، برابر جنسی و غيره اعلام کرده اند.
بسياری از اين نيروها و فعالين، به حق معتقدند که
امضاء کننده گان " بيانيه اتحاد جمهوريخواهان ايران" اولا بدليل مشی
مماشات طلبانه شان در قبال جناح "اصلاح طلب" رژيم اسلامی و بنابراين عدم
اعتقاد به واژگونی کليت ج.ا ، ثانيا بدليل بی توجهی به حل ريشه ای ستم ملی در کشور
کثير الملله ايران و برسميت نشناختن "حق تعيين سرنوشت ملل و ثالثا بی توجهی
به مطالبات صنفی و رفاهی مردم ، نمی توانند با پاسخگويی به نيازهای مبرم روز، گامی
برای برون رفت از بن بست سياسی بر دارند. از اينرو خلاء يک اتحاد عمل پايدار سياسی
وسيع از جمهوريخواهان سرنگون طلب، آزاديخواه و سکولار، کماکان بر آسمان سياست
ايران سنگينی می کند.
بگذريم که در اين ميان بخشی
از"جمهوريخواهان" راه خود را بکلی گم کرده و به بهانه اولويت پايان دادن
به حکومت دينی و استقرار دمکراسی!! شکل و نوع حکومت را مسکوت گذاشته اند، که اين
خود" برگ انجيری" است برای توجيه اتحاد با سلطنت طلبان. امضاء کنندگان
"منشور ۸۱" (حسين باقر زاده، خانبابا تهرانی - که در عين حال بيانيه
اتحاد جمهوريخواهان را هم امضاء کرده!!- و ...) از جمله اين افراد هستند که کارزار
به شدت راست روانه آنها - عليرغم گرد و خاک اوليه، شوری بر نيانگيخت و نتوانست حتی
بخش مهمی از جمهوريخواهان راست و ليبرال را نيز بخود جلب کند. از اينرو چالش اصلی
در درون طيف متنوع جمهوريخواهان ، نه مسئله اتحاد يا عدم اتحاد با سلطنت طلبان،
بلکه پيش رو قرار دادن يک پلاتفرم و روش مبارزاتی روشن و مترقی می باشد.
هم اکنون دو اختلاف عمده در درون طيف جمهوريخواهان
مخالف اتحاد با سلطنت طلبان مشاهده می شود: اختلاف اول بر سر محتوای پلاتفرم و
مفاد آن از يک طرف، و چگونگی مبارزه برای تحقق آن، از سوئی ديگر است. توهم به اين
يا آن جناح از حکومت ، طرح شعار سرنگونی، روشهای مسالمت آميز و يا قهر آميز،
اعتقاد يا عدم اعتقاد به برپايی يک انقلاب نوين، مسئله ملی و فدراليسم، نوع
رفراندم و غيره مسائلی هستند که حول آنها گرايشات متفاوتی شکل گرفته است که فوقا
به آنها اشاره شد.
اختلاف دوم، بر سرتعيين نوع آلترناتيو- و در اينجا
تعيين نوع جمهوری- مورد نظراست. آن بخش از جمهوريخواهان که با نظام سرمايه داری
مخالفند و برای تحقق يک انقلاب اجتماعی، حاکميت کارگران و زحمتکشان، سوسياليسم،
دمکراسی مستقيم و مشارکتی،عدالت اجتماعی و برابری واقعی مبارزه می کنند، معتقدند
که در همکاری و هماهنگی با ساير جمهوريخواهان( ليبرال و سوسيال دمکرات) خواه در
شکل "فوروم" و خواه در شکل "اتحاد عمل پايدار سياسی" تنها
ميتوان سر "شکل" جمهوری توافق نمود و نبايد و نميتوان از کل
جمهوريخواهان انتظار داشت که حول محتوای معينی- و در واقع آلتر ناتيو سياسی،
اجتماعی و اقتصادی معينی- به خط شوند و يک جبهه فراطبقاتی ايجاد کنند. چرا که
مخالفين و موافقين بهره کشی طبقاتی، مخالفين و موافقين دمکراسی مستقيم و مشارکتی،
نميتوانند حول آلترناتيو حکومت اسلامی و بورژوايی ايران، به وحدت برسند و بهتر است
موافقين هر آلترناتيو، جبهه خاص خود را ايجاد کنند. از اينرو سازماندهی يک اتحاد
عمل سياسی و دمکراتيک از کل جمهوريخواهان (اعم ازچپ يا راست) نميتواند اولا شکل يک
جبهه جايگزين را بخود بگيرد و ثانيا نميتواند در پلاتفرم خود، نوع جمهوری را مشخص
کند. در غير اينصورت هر اتحادی هم اگر شکل گيرد صرفا در درون طيف جمهوريخواهان
مدافع نظام سرمايه داری خواهد بود.
به همين خاطر تاکيد بر "جمهوری
پارلمانی" ( پارلمانتاريسم و دمکراسی بورژوايی) در برخی پلاتفرم ها( از جمله
پلاتفرم جمهوريخواهان سکولار سوئد) و يا بيانيه"اتحاد جمهوريخواهان")
تنها راه را بر جمهوريخواهان چپ و طرفدار دمکراسی واقعی مبتنی بر عدا لت اجتماعی
می بندد و از اتحاد عمل و يا فوروم دمکراتيک کل جمهوريخواهان آزاديخواه و سکولار
در برابر حکومت دينی و حکومت موروثی ، جلوگيری می کند. به همين خاطر بود که در
منشور کميته اتحاد عمل برای دمکراسی، بدرستی به جمهوری بعنوان "شکل"
حکومت آينده اشاره کرده و از پرداختن به محتوای سياسی- اقتصادی آن خودداری نموده
است، چون در درون اين اتحاد عمل پايدار سياسی، بعضی طرفدار استقرار سوسياليسم و
مبارزه برای آن از همين امروز هستند و برخی ديگر يا اصلا اعتقادی به سوسياليسم و
حکومت کارگری ندارند و يا آنرا به "روز محشر" حواله ميدهند و فعلا از يک
سرمايه داری اصلاح شده متکی بر يک جمهوری پارلمانی دفاع می کنند. بنابراين بجای سازشها
و فاکتورگيريهای بی سرانجام، ضروريست که هر نيرويی ضمن مبارزه برای آلترناتيو مورد
نظر خود، بر سر شکل جمهوری، سکولاريسم، سرنگونی رژيم از طريق مبارزات خود مردم
ايران، آزاديهای بی قيد و شرط، رفع هر نوع ستم جنسی، قومی و... با ساير
جمهوريخواهان يک اتحاد عمل پايدار بزرگ دمکراتيک و رزمنده تشکيل دهد.
۱۷ دسامبر ۲۰۰۳