به نام خدا
احزاب ملی ومحلی و
ا نتخابات!
سيد هاشم هدايتي
1 .
انتخابات واحزاب
در آستانه انتخابات مجلس هفتم ، همانند گذشته
بحث پيرامون احزاب و گروههاي سياسي فضاي
گفتمان روزمره مردم كشورمان را پر مي كند . ويژگي وشيوه اين گفتمان در پايتخت
وديگر شهر هاي بزرگ ، غالبا با شهرهاي كوچك ونيز روستاها متفاوت است . دسته
بنديهاي ديگري نيز قابل شناسايي است مانند : تفاوتي كه محلات حاشيه اي شهر ها با
مراكز قديمي ، مراكز اقتصادي با مرا كز آموزشي وفرهنگي ، محافل زنان با محافل
مردان ويا طبقات مختلف اجتماعي با هم دارند . در اين زمينه تفاوت ديگري در مناطق
مختلف كشور ما ، با ويژگيهاي فرهنگي خاص ، مانند: آذربايجان ، كردستان ،خوزستان،
بلوچستان ، گرگان و لرستان با بخشهاي ديگر به چشم مي خورد. مردمان اين مناطق
همواره اين گله را داشته اند كه احزاب ، گروهها ونخبگان سياسي معمولا در آستانه
انتخابات خود را عرضه كرده وهدفشان فقط جمع آوري راي است وپس از انتخاب شدن ديگر
سراغي از مردم وكساني كه براي پيروزيشان زحمت كشيده اند نمي گيرند! از سور ديگردر
سالهاي اخير كه فضاي سياسي كشور بازتر از گذشته است گرايش به تشكيل احزاب محلي
باعث به وجود آمدن نگاه ترديد آميز به احزاب ملي شده است تا جايي كه برخي از
صاحبان فكر هم به پيروي از شعارهاي عامه پسند و كوچه بازاري سخن از( پايان يافتن
دوره پيروي كردن ازاحزاب ملي در مناطق واستانهايي با ويژگيهاي خاص فرهنگي ، قومي
ومذهبي) به ميان مي آورند . در اين مقاله سعي بر اين است در مورد جايگاه احزاب در
يك نظام دموكراتيك وارتباط آن با سيستم انتخابات ونمايندگي به نكاتي اشاره بشود كه
يحتمل مبتلابه جامعه كنوني ماست . انتظار مي رود صاحبان فكر وانديشه با شكافتن
زواياي آشكار وپنهان اين مقوله ها به رشد فكري جامعه وابهام زدايي از مسائل بسيار
مهم وحياتي براي جامعه اي كه در مسير تشكيل اجتماع دموكراتيك ومردم سالارانه است ،
كمك كنند.
2 . دموكراسي
در اين مسئله كه
دموكراسي ( مردم سالاري) خوب است وبه يك آرمان براي ملت ايران ، از هر قوم وقبيله
ومذهب وطبقه اي تبديل شده است ، ظاهرا ترديدي وجود ندارد . بحثهاي پيرامون عنوان ،
شرايط ، ويژگيها، ابعاد و حتي ماهيت دموكراسي وپسوند وپيشوندهاي آن تلاشهاي مباركي
است كه تا رسيدن به يك سيستم واقعا دموكراتيك از اساسي ترين مسائل قابل پي گيري
است وبر عكس نظر برخي ها نه تنها مشكل آفرين نيست بلكه بسيار هم ميمون وبلكه ضروري
است. مسئله مهم اين است كه اكثريت مردمان ايران به اين برداشت رسيده اند كه : 1)
دموكراسي مدلي است براي تشكيل حكومت ، بر خاسته از ارزشهاي انسان گرايانه ، مبتني
بر كرامت انساني ومتناسب با شيوه هاي مدرن حكومت داري . اين مدل هيچ مغايرت اساسي
با مباني اصيل فرهنگي ايرانيان ندارد و امروزه ميزان پايبندي به اين مدل به عنوان
يكي از شاخصهاي توسعه جوامع مورد توجه است
. مقبوليت دموكراسي تاحدي است كه حتي مخالفان ديكتاتورمنش آن ظاهرا از آن حمايت
كرده وجرات مخالفت علني با دموكراسي را ندارند . 2) دموكراسي مي تواند با پذيرش
تكثر وتنوع فرهنگي ، رعايت حقوق شهروندي ،
همه ساكنين اين سرزمين را حول محور خود جمع وموجبات تحكيم وفاق ووحدت ملي را فراهم
كند . 3) ماندن وغلطيدن در تارهاي خرد كننده ستمشاهي وتعصب ورزيدن بر شيوه هاي
حكومتي مستبدانه قديمي ايرا ني ، نه معقول است ، نه ممكن ونه پذيرفتني . 4)
دموكراسي از آنچنان انعطافي برخوردار است كه هر جامعه بتواند متناسب با ويژگي هاي
فرهنگي واجتماعي خود از آن بهره برده والگوي مناسب خود رااز مدل ايدآل
دموكراسي برگزيند.
3 . سيستم نمايندگي
تعريفي كه انديشمندان
بزرگ دنيا از دموكراسي ، به عنوان والاترين آرمان سياسي جهاني ،ارايه داده اند
بيانگر اين حقيقت است كه دموكراسي همانا
مشاركت مردم هر جامعه در تصميم گيريها است . به تعبير ديگر دموكراسي در دنياي جديد
به معني حكومت مبتني برنمايندگي مردم است . بر اين اساس ، وجود اجتماع مردم ونيز
برقراري سيستم انتخاب نمايندگان آنها براي حكومت بر مردم ، از طرف خود آنها از
اركان دموكراسي تلقي مي شود . چرا كه در شرايط كنوني جوامعي مثل ايران با جمعيت
فراوان امكان اينكه همه مردم مستقيما بر خود حكومت كرده ودر تمام تصميم گيريهاي
جامعه حضور داشته باشند نه تنها وجود ندارد بلكه ضروري هم نيست. لذا عرفا زماني كه
از دموكراسي سخن به ميان مي آيد منظور هر گوينده اي از آن نظام نمايندگي است. به
زبان ديگر مردم حاكمان خودرابر مي گزينند . لذا اگر گفته شود دموكراسي يعني
انتخابات آزاد، سخن گزافي نيست . بدين ترتيب مشاركت در انتخابات پارلماني مفهوم
كليدي دموكراسي است . كساني كه به هر بهانه به كاهش حضور مردم در چنين عرصه اي كمك
كنند ، خواسته يا ناخواسته به تضعيف پروسه دموكراتيزه كرده جامعه پرداخته اند .
بديهي است براي هرچه پهناور شدن ، ژرفا گرفتن وبرد پيدا كردن اين حضور مكانيسمها
وابزارهاي متعددي مد نظر قرار مي گيرند كه شناسايي وبه كار گيري هريك از آنان
وظيفه صاحبان فكر وانديشه است.
4 . نظام اكثريت
قائده اكثريت به اجبار يا اختيار يكي ديگر از
ابزارهاي دموكراسي است . قائده اكثريت در واقع به اراده اعضاي شركت كننده يك
اجتماع عينيت مي بخشد . اكثريت در پروسه انتخاب وراي گيري،اجتماع را به هيئت عمل
كننده ، تبديل مي كند . نقش اكثريت در واقع
جهت دهي به تصميم ها است . در يك نظام نمايندگي ،احزاب ابزارهايي تلقي مي شوند كه
علاوه بر اينكه با روشهاي آموزشي وترويجي
آگاهي هاي اجتماعي مردم براي حضور آگاهانه
وهوشيارانه در عرصه انتخاب ومشاركت را افزايش مي دهند و در تبديل اراده جمعي به
تصميم ، ايفاي نقش كرده ودر صورت تعدداحزاب ،احزاب اقليت ، مانع استبداد اكثريت
برنده شده در حكومت ، مي گردند . اهميت
احزاب در يك نظام دموكراتيك نمايندگي وانتخاب تاحدي است كه برخي بر اين گمان اند
كه احزاب لازمه نظام دموكراتيك است وبدون حزب امكان تحقق دموكراسي اگر غير ممكن
نباشد به سختي ممكن مي شود. احزاب متعدد عامل امنيت خاطر ووحدت ملي ومانع زور گويي
يك حزب واحد مي شوند . احزاب اند كه از آزادي ها وحقوق شهروندي مردم واز حقوق
اقليتي كه نتوانسته است اكثريت را در دست بگيرد دفاع مي كنند. لذا در ضرورت وجود
احزاب وتعدد آنها براي تحقق دموكراسي ترديدي نيست . گرچه برخي را باور بر اين است
كه وجود دوحزب در يك جامعه براي كارآمدي نظام تصميم گيري واجرايي آن جامعه از
چندين حزب مناسب تر است .واقعيتهاي كشورهاي دموكرات نيزقرين به صحت بودن اين مسئله
را تاحدي نشان مي دهد
5 . احزاب ملي
نكته قابل اهميت براي جامعه متكثري مثل ايران كه
داراي تعدد قوميتها ومذاهب ونيز پراكندگي مناطق
است ، اين مسئله است كه آيا احزاب سراسري وملي ، كه در بر گيرنده تمام
اقشار ، طبقات وفرهنگها ي مختلف باشد براي ايفاي نقش ابزار دموكراسي كافي است يا
نه بايد به سمت تشكيل احزاب محلي هم رفت ؟ پاسخ به اين پرسش زماني ممكن است كه
اولا مفهوم دموكراسي به خوبي درك شده باشد ، ثانيا نقش احزاب در يك جامعه دموكرات
يا روان به سوي دموكراسي به نيكي شناخته شده باشد ، ثالثا تعريف درست ، شفاف ومورد
وفاق از حاكميت ملي ، وحدت ووفاق ملي به دست آمده باشد . در غير اين صورت به كارگيري
حزب ، كه يك پديده جديد مربوط به عصر مدرنيته است در چارچوب انديشه سنتي مورد توجه
قرار مي گيرد وكاربردي سنتي از آن انتظار مي رود كه معلوم نيست پاسخگو باشد! كساني
كه پيشنهاد تشكيل احزاب قومي مي دهند بايد بتوانند نقش وجايگاه احزاب قومي ويا
مذهبي را در چارچوب پروسه دموكراسي تعريف وعرضه كنند. امري كه به نظر چندان آسان
نمي آيد . جامعه شناسي سياسي غالبا تشكيل وتعدد احزاب را به منافع طبقاتي وپايگاه
اجتماعي بانيان واعضاي آن حزبها مرتبت مي سازند . در واقعيتهاي جوامع نسبتا
دموكرات كه آزاديهاي سياسي كامل است اين معنا قابل درك است وكمتر در جوامعي مثل
آمريكا واروپا وممالك دموكرات شرقي شاهد تشكيل احزاب قومي ومذهبي هستيم . اصل بر
اين است كه در يك جامعه دموكراتيك ، احزاب مدافع حقوق شهروندي مردم آن جامعه هستند
. واين حقوق دربر گيرنده همه حقوق وآزاديهاي انساني از قبيل آزادي بيان وبه تبع
استفاده از زبانهاي مادري ونيز آزادي داشتن هر مذهبي است. با اين وصف در يك جامعه
دموكراتيك ودر سطح يك حكومت ملي نقش احزاب ملي وسراسري در استقرار دموكراسي محوري
تر است
6 . احزاب محلي
فلسفه وجودي احزاب محلي مربوط به شرايطي است
كه نظام سياسي به سوي عدم تمركز وفدراليسم به پيش برود . وجود پارلمانهاي محلي
(نظام نمايندگي محلي) اين ضرورت را توجيه مي سازد كه در هر مجموعه محلي ، تحت هر
نامي ،ايالت ، استان ، ولايت يا شهرستان ، احزاب محلي تشكيل شده ورقابت انتخاباتي
، ضريب صحت انتخابهاي مردم آن محل را افزايش بدهند. چه كسي در اين اصل ترديد دارد
كه رسالت حزب ، كمك به جمع آوري قدرت است . كساني كه شعار خداحافظي مردم مناطق
كشوراز احزاب ملي را سر مي دهند چگونه مي خواهند در شبكه قدرت جامعه ، خواه در نقش
اكثريت يا اقليت ايفاي نقش كنند ؟ زماني كه مردم يك محل مثلا: كردها ، عربها يا
بلوچها از دايره احزاب ملي خارج شوند (به اجبار يا اختيار، تفاوتي ندارد. نتيجه
هردو يكي است) چگونه ممكن است بتوانند در پروسه قدرت به دفاع از حقوق شهروندي خود
بپردازند ! شايد ذكر يك مثال عيني بتواند موضوع را روشن سازد . فرض كنيد در استان
كردستان يا خوزستان حزب يا حزبهاي محلي تشكيل شود . مردم هم به نامزدهاي اين احزاب
راي دهند قدرت اين نمايندگان براي چانه زني واحقاق حقوق مردم محلشان در مجلس شوراي
اسلامي بيشتر است يا نمايندگاني كه به عنوان نامزد احزاب ملي در آن مناطق راي
آورده باشند . اگر هدف ايجاد قدرت چانه زني است وهدف ديگري دنبال نمي شود ، عقل سليم روش دوم را نتيجه بخش تر مي داند .
اين مسئله ، در شرايطي است كه احزاب محلي مفروض
، در داخل كشور تشكيل شده وپذيرفته باشند در چارچوب قانون رايج آن فعاليت كنند . اخيرا مشاهده مي شود گروهي از
ايرانيان خارج از كشور ، از قوميتهاي مختلف ، در نقش اپوزسيون با مشي براندازي
نظام به تشكيل احزابي پرداخته اند كه شعار دموكراسي خواهي هم سر مي دهند . در اين
رابطه مي توان گفت اولا در يك فرايند دموكراتيك فعاليت احزاب در چارچوب قانون
تعريف مي شود ، ولو آن قانون ضعيف يا حتي به زعم گروهي از مردم ، بد باشد . در يك
پروسه دموكراتيك مي توان قوانين بد را به سمت اصلاح وبهبود به پيش برد . از سوي
هيچيك از انديشمندان دموكرات ، براندازي وانقلاب در قاموس دموكراسي تعريف نشده است
. هر كسي يا گروهي حق دارد ومي تواند هر ايده اي ، ولو ايده انقلاب وبراندازي داشته باشد ، اما حق
ندارد آنرا به نام دموكراسي معرفي كند . سخن بر سر دموكراسي ورفتارهاي دوكراتيك
است . ثانيا در قاموس دموكراسي جايي براي خشونت وفعاليت مسلحانه عليه حكومت وجود
ندارد . حال چگونه است تعدادي مدعي دموكراسي خواهي در خارج از كشور ، حزب ، آنهم
تحت عنوان حزب دموكراتيك ، تشكيل مي دهند ومبارزه مسلحانه را هم به بهانه هاي واهي
وغير قابل دفاع ، از نظر دور نمي سازند . ثالثاتشكيل احزاب محلي در جامعه بزرگ ومتنوع ومتكثري مثل
ايران ، كه برخوردار از سيستم نسبتا غير متمركز در قالب شوراهاي محلي است ، نه تنها مذموم نيست بلكه براي تمرين دموكراسي
بسيار هم ميمون ومبارك است به شرطي كه : 1) در چارچوب قانون 2) حتي المقدور برخوردار از حمايت يكي از احزاب
قدرتمند ملي وسراسري 3) مطيع قواعد دموكراتيك و4) وفادار به آرمانهاي ملي ايران متحد
ويكپارچه باشند. در اينجا ذهن مخاطبان را به مطالعه جوامعي با شناسنامه دموكراتيك
، مثل آمريكا وكشورهاي اروپايي ، به خصوص
سوئيس وديگر ساكنان منطقه اسكانديناوي دعوت مي كنم ، تااز ويژگيهاي اجتماعي
وفرهنگي ، مشخصات وتعداداحزاب ونيز رفتارهاي دموكراتيك گروهها واحزاب سياسي
آنها، بهره برده وبا مقايسه كشور خودمان
، الگوي منطقي تر ودموكراتيك تري را
پيشنهاد نمايند. جالب است دريابيم در جامعه بزرگي مثل آمريكا ملاك تفكيك ايالتها
اصلا وابدا قومي ومذهبي نيست وحزبهاي قدرتمند ، آن كشور ، كه عموما دو حزب بزرگ
دموكرات وجمهوري خواه اند در عرصه رقابت ملي به جذب آراي اكثريت مردم پرداخته
وبراي مردم ايالتها واحزاب ملي ومحلي يكي از خط قرمزهاي خدشه ناپذير ، وحدت
وتماميت ارضي كشور است . چنانكه در عمل نيز قرنها است بر اين پيمان ملي وفادار
مانده اند. ذكر اين نكات به منزله مخالفت با تشكيل احزاب محلي نيست ، آنچه مورد
تاكيد است اينكه از مفهوم وجايگاه دموكراسي برداشت درست داشته باشيم وفكر نكنيم
حتي اگر دموكراسي حاكم شود حقوق اقليتها ادا نمي شود . باور كنيم اگر در جامعه ما
هنوز بسياري از حقوق شهروندي اقليتها ناديده گرفته شده است به دليل دوري جامعه ما
از دموكراسي وقواعد آن است . لذا اگر طالب حقوق شهروندي خود هستيم ، اگر خواهان
آزاديهاي بيان وسياسي هستيم ، اگر طالب عدالت وبرابري وبرادري هستيم همه ، اعم از
هر مليت وقوم وقبيله وبا هر كيش ومذهبي ، در هر نقطه از كشور بكوشيم پايبند به
قواعد دموكراتيك شويم. اگر چنين شد ودموكراسي تحقق يافت نبايد جايي براي تبعيض
قومي ، نژادي ، مذهبي وجنسي باقي مانده باشد . اگر چنين بود لابد فاصله ما از
دموكراسي زياداست ، كه ضرورت تلاش همگاني وملي براي نزديك شدن به شاخصهاي دموكراسي
وظيفه هر ايراني از طريق حضور فعالانه تر در انتخابات وراي گيري ها برداشت
مي شود ، نه قهر ودروري گزيدن از
صندوقهاي راي كه جز تحكيم حكومت مخالفان دموكراسي نتيجه اي در برندارد.
7 . وسخن آخر
آنچه در شرايط كنوني
مي توان ابراز نمود تاكيد بر اين حقيقت است كه مشاركت كم رنگ در انتخابات مجلس هفتم
بيشتر از اينكه به مخالفان دموكراسي ضربه بزند به زيان مردم وجنبش اصلاح طلبي
ودموكراسي خواهي ملت ايران وگروهها ونهادهاي مدني وفادار به آن است . نتيجه
انتخابات دوم شوراهاي اسلامي نشان داد تا
چه حد مخالفان اصلاحات از حضور كم رنگ مردم ، به ويژه در شهرهاي بزرگ ، سود مي
برند. احزاب طرفدار اصلاحات ودموكراسي گرچه به تبعيت از ضعف ريشه اي تحزب در ايران
هنوز تنوانسته اند جايگاه واقعي خود را احراز كنند وتكميل اين نقيصه هم بسته به
ميزان نزديكي كشور به سيستم دموكراسي است، اما در هر حال تلاش همه جانبه براي
تعميم ابعاد سه گانه دموكراسي ، كه همانا گسترش ، تعميق وبرد آن است از وظايف
اساسي آنهاست . كاهش حضور اقليتها با عنايت به مطالباتشان ، كه اندكي فراتر از
مطالبات عمومي ملت ايران است ، علاوه بر اينكه از پهناي دموكراسي مي كاهد ، به
نحوي بر ژرفا وعمق آنهم زيان وارد مي سازد واگر نتوانند رضايتمندي آنها را كه
تامين مطالبات مشروعي چون آزادي بيان وحق استفاده اززبان مادري در سيستمهاي
آموزشي وروابط اداري محلي است، به دست
آورند ، برد مؤثر دموكراسي هم دچار خدشه مي شود. بدين خاطر خوب است احزاب قدرتمند
ملي ، ضمن تلاش براي تعميم آگاهي هاي آحاد هم وطنان در عرصه مبارزه براي استقرار
نظام مردم سالار گسترده وعميق ، نسبت به استانها به ويژه مناطقي كه داراي ويژگي
هاي متمايز قومي ومذهبي هستند ، تقويت شاخه هاي منطقه اي را از طريق جذب اعضاي
بيشتر ي از مردم وجوانان اين مناطق ، حضور آنان را در ارگانهاي تصميم گيري حزبي
پررنگتر سازند به نحوي كه مردم هر منطقه اين احزاب را از خوددانسته وتامين خواستها
ومطالباتشان را ازمجراي حزبهاي ملي ميسر بدانند . نكته ديگر اينكه احزاب ملي در
ايجاد احزاب محلي همفكر با خود ، پيشگام شوند واگر تاكنون در مناطقي احزاب محلي اصلاح طلب قانونمند تشكيل شده است با استفاده از
شيوه هاي منطقي مثل تشكيل اتحاديه ها وكنفدراسيونهاي احزاب ايراني ضمن ايجاد زمينه
هم انديشي به هم افزايي قدرت احزاب ملي ومحلي طرفدار اصلاحات همت گمارند. به
فعالان سياسي مناطق مختلف كشور نيز همين توصيه قابل ارايه است . احزاب محلي ضمن
تلاش در منطقه خود كوشش كنند ضمن اتحاد وپيوستگي با احزاب ملي همفكر ، شانس خود را
در دستيابي به سهم بيشتر از قدرت ، براي
احقاق حقوق مشروع وانساني هم نژادان وهم كيشان خود افزايش دهند.ذكر اين نكته را در
پايان اين نوشته نامناسب نمي داند كه به آن دسته از احزاب قومي ايراني كه دهها سال
است با مشي مسلحانه در پي تامين حقوق مردم خود هستند توصيه شود كه : خوبست ارزيابي
منطقي وواقع بينانه اي از عملكرد چندين ساله خود داشته باشيد ، پيامدها ونتايج
حاصله از هدر دادن سرمايه هاي باارزش انساني ، مادي واجتماعي مردم كه مي توانستند
در يك پروسه دموكراتيك در خدمت منافع ملي ومحلي كشورشان باشند را بازبيني كنيد
وفاصله رفتارهاي خشن مسلحانه با مباني دموكراسي را بسنجيد وبا يك بازبيني شجاعانه
مشي سياسي غير مسلحانه ودر چارچوب قوانين كشور را بر گزينيد ، تجربه بسياري از
كشورهاي جهان مزيت وموفقيت آميز بودن اين مشي را تاييد مي كند . بديهي است هم زمان
مي توان از حكومت مردمي كشور هم انتظار داشت با نگاهي نرمتر به گذشته اينگونه
احزاب نگريسته وبا عفو عمومي مخالفان ساسي غير برانداز داخل وخارج كشور ، زمينه
ساز يك آشتي ملي واقعي وفراگير درآستانه انتخابات مهم وسرنوشت ساز مجلس هفتم باشد
. به اميد روزي كه جنبش تحزب در كشور ما
به پيروي از قواعد مدني ، خيزش دموكراسي خواهي ملت را به سر منزل مقصود برسانند