از
سوی کانون نويسندگان ايران برگزار شد
مراسم
بزرگداشت روشنک داريوش در تهران
سيمين بهبهانی: فکر میکنم چنين زنی نمرده است؛ چون پيامی
که هر زندهای وظيفه
دارد برای زندگان بعد از خود بگذارد را گذاشته و فرستاده است.
دولتآبادی افزود: تصويری که از او به
ذهن دارم اين است که او يک لحظه هم بدون کار و تلاش نمیماند.
فرزانه طاهری: آشنايی من با
روشنک داريوش با کانون نويسندگان گره خورده است
مراسم يادبود روشنک داريوش - مترجم فقيد - شامگاه
گذشته ازسوی کانون نويسندگان ايران، در هتل کوثر تهران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب ايسنا (خبرگزاری
دانشجويان ايران)، در اين مراسم محمود دولتآبادی -
داستاننويس - در سخنانی اظهار داشت: پيش از آنکه
سخنی بگويم، عميقا همدردی خودم را به مادر گرامی او، فرزندش کاوه و همسرش خليل
رستمخانی، ابراز میکنم.
دولتآبادی افزود:
تصويری که از او به ذهن دارم اين است که او يک لحظه هم بدون کار و تلاش نمیماند.
اين رماننويس سپس با
اشاره به ترجمه روشنک داريوش از کتابهای قرن من اثر گونترگراس و قطره اشکی در
اقيانوس از مانس اشپربر توضيح داد: روشنک داريوش به خوبی توانسته است تجربههای
دشوار اين دو شخصيت را به عنوان نمايندگانی از جامعه فکری خودشان، بويژه رنجی که از
فاشيسم بردهاند را نشان دهد و به آن خوب بپردازد.
محمود دولتآبادی
خاطرنشان ساخت: مدلی که روشنفکران جهان و از جمله بخشی از روشنفکری جامعه ما به آن
رسيده است، اين است که اين دو شخصيت از دو نقطه متضاد حرکت میکنند؛
اما به يک جا ختم میشوند و معتقدند که قدرت
متمرکز در دست شخصيت متمرکز که در کشورهای آنان نشانههايش در يکسو
هيتلر و در سويی استالين بود، هرگز نمیتوانند به
وعدههايی که در فرهنگ سوسياليسم آمده وفادار
بمانند؛ يعنی نمیتوانند ملزم به دموکراسی
باشند، پس آزادی محقق نمیشود.
سيمين بهبهانی - غزلسرا - نيز در سخنانی تاکيد
کرد: فکر میکنم چنين زنی نمرده است؛ چون پيامی که هر
زندهای وظيفه دارد برای زندگان بعد از خود
بگذارد را گذاشته و فرستاده است.
بهبهانی گفت: زندگی او با آن همه تلاطم و سختی که
کشيده بود، به خصوص در آخرين سالهای عمرش، به کسی میماند که در يک
کشتی در حال غرق روی تخته سنگها افتاده و میخواهد پيغامی
را حت با جسد و مرگ خود برساند و آن مقاومت و شور زندگی است که بايد در زنها و
مردهای ما موجود باشد؛ چون مرگ طبيعی است و همه را دربر میگيرد
و آن کسی که بتواند پيامش را به نسل بعد از خودش برساند، زنده جاويد است.
سيمين بهبهانی در پايان گفتههايش
شعرهايی برای حاضران خواند.
به گزارش ايسنا سيدعلی صالحی - شاعر - ، فرزانه
طاهری - مترجم -، ناصر وثوقی - مترجم و پژوهشگر - و خسرو پارسا، از ديگر سخنرانان
اين مراسم بودند.
سيدعلی صالحی با خواندن شعر "ریرا"
درباره روشنک داريوش بيان داشت: يکبار ديگر کانون نويسندگان ايران يکی از باارزشترين
دوستان و اعضای خود را از دست داد؛ اما تا نام اين عزيزان زنده است، کانون باقی
است.
فرزانه طاهری نيز در سخنانی با اشاره به عضويت
روشنک داريوش در کانون نويسندگان ايران اظهار داشت: آشنايی من با روشنک داريوش با
کانون نويسندگان گره خورده است؛ زمانيکه به همراه او و برخی اعضای کانون اعتراضهای
خود را به برخی از طرحها اعلام
کرديم، يا در ۱۸ شهريو ۷۵ وقتی که آخرين کارها را روی منشور کانون انجام میداديم،
آمدند و ما را بردند، ۱۳ نفر بوديم و من و روشنک داريوش، تنها زنان اين جمع.
طاهری از احمد ميرعلايی، هوشنگ گلشيری، کاظم
کردوانی و مهرانگيز کار بهعنوان کسانی
نام برد که ديگر نيستند يا به ميل خودشان نيستند.
در پايان برنامه خسرو پارسا - از همکاران روشنک
داريوش - درباره آشنايیاش با وی
يادآور شد: آشنايی من با روشنک داريوش از عوالم سياسی شروع شد؛ بنابراين طبيعی بود
که من اينجا به اين جنبه از زندگی او میپرداختم، ولی
ظاهرا جو مناسب نيست و من سخنم را کوتاه میکنم.
وی ادامه داد: سخن گفتن در مرگ عزيزان، بس دشوار
است؛ بويژه آنکه اين دوست در چنگ بيماری گرفتار باشد و بهناحق از ديدار
نزديکترين دوستان و اعضای خانوادهاش محروم
بماند؛ آنهم به چه جرمی؟ به جرم آزادی برای زيستن و حق.
او همچنين گفت: سرنوشت روشنک داريوش کسی را
نترساند؛ من با محدوديتها ناآشنا نيستم؛ ولی معتقدم که میتوان به
شرايطی اميد داشت.
به گزارش خبرنگار ايسنا، در اين مراسم، جمعی از
علاقهمندان به ادبيات، نويسندگان و شاعران معاصر
و اعضای کانون نويسندگان ايران، ازجمله اميرحسن چهلتن، مديا
کاشيگر، فريبرز رييسدانا، جاهد جهانشاهی،
شهلا لاهيجی، مهين خديوی و علیاکبر معصومبيگی
حضور داشتند.
نگاهی اجمالی به آثار ترجمه
روشنک داريوش
خبرگزاری دانشجويان ايران
روشنک داريوش مترجم که در تاريخ ۱۰ آبانماه
امسال در مونيخ آلمان درگذشت، هفتم تيرماه سال ۱۳۳۰ در تهران به دنيا آمده بود،
پدرش پرويز داريوش، مترجم بود که او هم در اسفندماه سال ۱۳۷۹ درگذشت.
به گزارش بخش ادب ايسنا (خبرگزاری دانشجويان ايران)،
روشنک داريوش که از ۱۱ سالگی به آلمان رفته بود، در سال ۱۳۵۶ با مدرک کارشناسی
ارشد در رشته جامعهشناسی و علوم سياسی از
دانشگاه هانور فارغالتحصيل شد.
او از سن ۱۶ سالگی در فعاليتهای
سياسی از طريق کنفدارسيون دانشجويان ايرانی (اتحاديه ملی) فعالانه شرکت کرد و چند
روز قبل از سقوط رژيم شاه به تهران بازگشت و در جنبش مردم شرکت کرد.
وی از ابتدای سال ۲۰۰۰ ميلادی با بورس يکساله
انجمن قلم آلمان (پن) به مونيخ رفت و به فعاليتهای فرهنگی
نوشتن و ترجمه ادامه داد و در سال ۲۰۰۲ برنده جايزه هلمن همت شد.
میتوان گفت
اولين کتابی که داريوش بهطور جدی در
کار با آن درگير شد، کتاب لوييزه رنيزر، نويسنده معاصر آلمانی درباره انقلاب ايران
بود که پژوهش ميدانی مربوط به آن را روشنک داريوش انجام داد و کتاب در سال ۱۳۵۸ منتشر
شد.
ساير آثار او عبارتند از: قطره اشکی در اقيانوس:
اثر مانس اشپربر، نويسنده و متفکر آلمانی و از شاگردان آلفرد آدلر،
اولين ترجمهی منتشر شدهی روشنک
داريوش است. اين کتاب يک رمان تريلوژی (سهگانه) در بيش
از ۱۰۰۰ صفحه است که در ايران در دو جلد منتشر شد.
کتاب در قالب داستان فعاليت و زندگی آن دسته از
روشنفکران چپ اروپايی را روايت میکند که در
اواخر دههی سی ميلادی و نيز در طی جنگ جهانی دوم از
احزاب کمونيست استالينيستی طرفدار شوروی جدا يا اخراج میشدند، اما
اغلب هنوز به سوسياليزم اعتقاد داشتند و میکوشيدند در
شرايط بسيار دشوار سرکوب فاشيسم هيتلری از يک طرف و اختناق استالينيستی حاکم بر
جنبش سوسياليستی از طرف ديگر به فعاليت مستقل ادامه دهند؛ اما به گفتهی
اشپربر: نويسنده نيز چون بسياری از نويسندگان متقدم تنها يک چيز برای عرضه به
خوانندگانش دارد، شريک کردنشان در تنهايی خود. شايد تنها شکل اشتراک اين باشد که
کسانی به سوی يکديگر راه میيابند که از
سرچشمهای يکسان شهامت میگيرند، بیآنکه
در اوهام زندگی کنند.
اين کتاب در بهمن ۱۳۶۲ توسط نشر نو در ايران منتشر
شد و فقط چند روز پس از درگذشت اشپربر در اول فوريه ۱۹۸۴ در کتاب فروشیها
عرضه شد.
روشنک داريوش کتابهايی را برای
ترجمه برمیگزيد که با مسائل روشنفکران و مشکلات
اجتماعی و سياسی جامعه ارتباط مشخص داشته باشد و تجربيات يا نظريات مفيد برای
مباحث مبتلا به جامعهی ما را به خوانندهی
ايرانی منتقل کند.
چرخ دنده: دومين کتابی بود که او ترجمه کرد، اين
کتاب فيلمنامهای از ژان پل سارتر است که کشوری نفتخيز
و تحت استثمار امپرياليزم را به تصوير میکشد که در آن
انقلاب شده و نفت را ملی کردهاند ....
يک زندگی سياسی، هفت گفت و گو و سه مقاله: شامل
هفت گفت و گو با مانس اشپربر است. نگاهی به عنوانهای برخی از
اين گفت و گوها دليل و اهميت انتخاب آنها را از نگاه
روشنک داريوش توضيح میدهد: انسان
چگونه با سرنوشت سياسی خود متولد میشود؟، انسان
چگونه از طريق خانواده و مدرسه تربيت سياسی میشود؟ جوانان
چگونه با دموکراسی چندحزبی رو به رو میشوند يا در يک
ديکتاتوری متحدالشکل میگردند؟ انسان
اين قرن چگونه رهبران دمکرات يا ديکتاتور را درک میکند و غريزهی
انتقادی او برای گريز از گمراهی تا چه اندازه است؟ اما اينها
راهگشای تفکر انتقادی است، چنان که ينکا اشپربر در گفتار پايانی کتاب میگويد:
او هيچ دستور و وصيتی از خود باقی نگذاشت. اين زنده منم، آن مرده دگر نيستم من.
اين سخن او بود. او فقط به ادامهی زندگی در
خاطرهی ديگران باور داشت. و تصويری از نوهی
پنج سالهاش اما به دست میدهد در حالی
که جلوی صندلی خالی پدربزرگ ايستاده: با انگشتان ظريفش به پيشانی اشاره کرد و گفت:
اين بهشت انسانهاست.
به همين خاطر است که روشنک داريوش در مقدمهيی
بر چاپ دوم ترجمهی فارسی اين جمعبندی
را ارايه کرد: نوشتههايش (اشپربر) فراخوانی
است به اين که يقينهای خود را زير سوال
ببريم و بياموزيم با ديدی شکاک و انتقادگر بنگريم و آن مقدمه را با اين جملهی درخشان به
پايان برد: میبينم آنگونه که نوشته، زيسته و آن گونه که
زيسته، مرده: يک زندگی سياسی، گام نهادن در راه هدفی دست نيافتنی.
چاپ اول اين کتاب در سال ۱۳۶۵ و چاپ دوم آن درسال
۱۳۷۳ منتشر شد و به جرات میتوان گفت که
پيش آهنگ طرح مباحثی در ميان روشنفکران ايرانی بود که از سال ۱۳۷۶ به بعد در سطحی
گستردهتر در جامعه و روزنامهها
مطرح شد. هنوز ارجاع به آن را در پانوشتهای مقالات
صفحات انديشهی مطبوعات يا مقالات برخی روشنفکران و
متفکران میتوان يافت.
در تبعيد: اثر ليون فويشت وانگر، در سال ۱۳۶۸ در
سه جلد منتشر شد. اين کتاب در قالب داستان زندگی روشنفکران تبعيدی و فراری از
آلمان هيتلری پيش از جنگ را بازگو میکند، آنها
روشنفکران به جا مانده در آلمان را متهم به سازش میکنند؛ در
مقابل روشنفکران مقيم آلمان پاسخ خود را دارند و زندگی، فعاليتها
و کوششهای آنها برای حفظ
اعتقادها و پيشبرد اهدافشان به تصوير کشيده میشود.
انساندوستی و
خشونت: اثر موريس مرلوپونتی، دوست و همکار ژان پل سارتر است که سارتر او را
آموزگار خود ناميده است. اين کتاب را روشنک داريوش در سال ۱۳۷۴، چند سال پس از
ترجمهی آن منتشر کرد. کتاب مسالهی
خشونت پس از انقلاب را با نگاه به جامعهی شوروی مورد
بحث قرار میدهد و در عين حال مباحث ديگر از جمله ضرورت
دفاع از دموکراسی و پلوراليزم به وسيلهی نيروهای چپ
را مطرح میکند. روشنک داريوش با اين کتاب بار ديگر
مسائلی را با روشنفکران در ميان میگذارد که معضل
جامعه و خود انها به شمار میروند. «مرلو
پونتی ... میکوشد خواننده را از سادهنگری
به مسائل برحذر دارد، میکوشد مشکلات
را در روند تاريخی مطرح کند... مشکلاتی که تاريخی هستند نه به اين معنا که روند
تاريخ به خودی خود پاسخی به آنها داده باشد.
همان مشکلات يا مشکلات مشابه همواره مطرح هستند و تا زمانی که بشر برای بشر وسيله
است و نه هدف تا زمانی که انسانها جهت تغيير
خود دست به اقدامات سياسی و اجتماعی میزنند، مطرح
خواهند بود »(از مقدمهی مترجم،
صص۱۰-۹)
لنا، ماجرای جنگ و داستان ده ما: اثر کيته رشايس،
بانوی نويسندهی سالخوردهی اتريشی را
روشنک داريوش در سال ۱۳۷۸ برای پسرش، کاوه، ترجمه کرد. اين کتاب روايت داستانی
زندگی مردم در زمان جنگ در ده محل سکونت دختربچهای يازده ساله
است که در طی جنگ بزرگ میشود. در اين
کتاب نيز مسائلی نظير مسائل جامعهی ما جا به جا
به چشم میخورند، و کته رشايس، در مقدمهای
که ويژهی چاپ دوم فارسی در سال ۱۳۸۰ نوشته به خوبی
به اين موضوع اشاره کرده است: شايد بعضی چيزها به نظر شما بيگانه برسد... بسياری
چيزها هم مشترک هستند... همهی انسانها
در احساسات خود برابرند. وقتی از نبود آزادی رنج میبريم، آيا
خيلی با هم تفاوت داريم؟ شادی، عشق، رنج،
احساسات ما شبيه هستند. آخرين نامهی رشايس به
روشنک داريوش تنها دو روز پس از مردن او به نشانیاش رسيد.
قرن من: اثر گونترگراس، آخرين کتابی است که از
روشنک داريوش منتشر شد. اين کتاب شامل صد داستان، هر يک دربارهی
واقعهای در يک سال از سالهای
قرن بيستم است. در اين روايت از تاريخ، گونتر گراس از پايين به تاريخ مینگرد،
از ديد شکستخوردگان، هر قطعه زبان خاص و سبک خاص خود
را دارد. (از مقدمهی مترجم). مقدمهی
روشنک داريوش دربارهی زبان گراس در اين کتاب
گويای آن است که نويسنده بارها زبان و گويش و لهجه را در اين کتاب تغيير داده و هر
بار با زبان ويژهی شخصيت آن داستان سخن
گفته است. گراس در هر داستان دهها اشارهی
ناروشن به نکاتی دارد که روشنک داريوش با جست و جوی فراوان آنها
را در پانوشتها برای خوانندگان ايرانی توضيح داده است.