نقد ادبی در غرب ، فرزند خلف عصر
روشنگری و حکومت مردم بر مردم بود . نقد ادبی در جامعه مدعی مدنيت نيز نياز به
آزادی و برخورد عقايد دارد تا اينکه زير شلاق سانسور دولتی به خودسانسوری و سطحی
گری مبتذل دچار نشود . هر بحران ادبی، بحران نقد را نيز همراه دارد و يا بر عکس آن
. در دوره ای که شيطان رجيم از شعارهای اخلاقی سوء استفاده ميکند ، ادبيات به نقد
جدی و جامعه به منتقدين صادق بيش از هر زمانی نياز دارد .
نوشته : نصرت شاد
adabi@noavar.com
يک آدم شير حلال خورده ای روزی گفت ، نقد ادبی
ترقی خواه باعث تولد ، شکوفايی و پيشرفت ادبيات مردمی ميشود . و مخاطب او عنوان -
انتقاد ادبی - را به طنز : کتک کاری استتيک نام گذاشت . ويکتور هوگو ، خالق رمان
بينوايان می نويسد: نقد ، وجدان هنر است . ودر مطبوعات ما سالهاست که سئوال ميشود
: چرا ادبيات ايرانی جهانی نميشود ؟ چرا نوبل ادبی را به ما نميدهند ؟ چرا کسی
آثار فارسی را به زبانهای خارجی ترجمه نميکند ؟ و..و..و . در اينجا بايد گفت ، در
مملکتی که تعداد - بساز و بفروشها - روز بروز زيادتر و تعداد اهل قلم و منتقدين
روز بروز کمتر ميشوند ، ميتوان انتظاری از اين بهتر داشت ؟ نقد ادبی در غرب ،
فرزند خلف عصر روشنگری و حکومت مردم بر مردم بود . نقد ادبی در جامعه مدعی مدنيت
نيز نياز به آزادی و برخورد عقايد دارد تا اينکه زير شلاق سانسور دولتی به
خودسانسوری و سطحی گری مبتذل دچار نشود . هر بحران ادبی، بحران نقد را نيز همراه
دارد و يا بر عکس آن . در دوره ای که شيطان رجيم از شعارهای اخلاقی سوء استفاده
ميکند ، ادبيات به نقد جدی و جامعه به منتقدين صادق بيش از هر زمانی نياز دارد .
لسينگ ، اديب آلمانی می گفت : منتقد بايد وکيل و مدافع ادبيات گردد . نقد و سنجش
ادبيات ، نه ابراز علاقه شخصی و نه بيان تنفر غرض ورزانه است ، بلکه بايد ارزشيابی
صادقانه اثر باشد . منتقد موظف به بی طرفی علمی است ، يعنی تصفيه حساب خصوصی با
کسی ندارد ، خودشيرينی ننمايد ، هندوانه زير بغل نويسنده و يا ناشر نگذارد ، نان
به نرخ روز نفروشد و يا نخورد .و..و..و . انتقاد و سنجش ادبی نبايد به بهانه مدرن
بودن و يا پست مدرن بودن ، دچار لاف و گزاف و خاليبندی های روشنفکرانه شود . برای
اينکه آثار فناناپذير ادبی ، قبرستان جملات و الفبای مرده و بی جان نباشند ، وظيفه
منتقد و رسانه های همگانی ، بررسی و معرفی اينگونه آثار است . نقد ادبی را گروهی يک
ژانر مستقل هنری ميدانند . از جمله وظايف منتقد و سنجشگر ميتواند : بعهده گرفتن
دفاع از تاريخ ادبيات ، يا وکيل و راهنمای خواننده و قشر کتابخوان بودن ، يا
همقدمی فعال و موثر در جو فرهنگی کشور يا بخش فرهنگی مطبوعات باشد . والتر بنيامين
، نويسنده قربانی حکومت فاشيست ها می نويسد : منتقد ادبی ، طراح و استراتژه
مبارزات ادبی است . سالهاست که ادبيات و نقد ادبی در محاصره جامعه مصرف و تبليغات
آن قرار گرفته اند .ادبيات سرگرم کننده ، رمانهای پليسی يا شبه عشقی ، بازار فروش
کتاب را از آن خود ساخته اند . بدين دليل با اشاره به سهل انگاری بعضی از سنجشگران
ادبی بايد گفت ، از جمله کشفيات فکری انسان مدرن ، اين است که گاهی غيرمسئولانه در
باره کتابهايی قضاوت ميکند ، بدون اينکه کسی آنها را خوانده باشد، حتا خود منتقد .
فريدريک شلگل ، نظريه پرداز آلمانی به جنبه ديگر موضوع نقد اشاره ميکند و ميگويد :
منتقدين ادبی عالبا آدمهايی اتوپيست و آرمانگرا هستند . اشاعه نقد ادبی
ژورناليستی، در مقابل نقد دانشگاهی ، در سالهای اخير به ميزانی رسيده که اهميت يک
اثر مربوط به عظمت و زيبايی استتيک آن نيست ، بلکه وابسته به چگونه مورد بحث قرار
گرفتن آن در رسانه های همگانی و بازار تبليغات است . يعنی گاهی يک کتاب با کيفيت
متوسط ميتواند با کمک تبليغات رسانه ای برای چند روزی به کتاب پرفروش سال تبديل
شود . کانت می گفت : قضاوتهای زيبايی شناسی و استتيک غالبا به علت معيارهای شناخت
نيستند بلکه به دلايل ذوق و سليقه شخصی منتقد صورت ميگيرند .
در مواردی نويسنده بايد همچون سرخپوست مفلوکی در
مقابل حملات بيشمار خارجی مقاومت کند . در حوزه ادبيات ، نه تنها شاعر با ضمير
-من- سخن ميگويد ، بلکه در ميدان نقد نيز سنجشگر مجاز است نظر شخصی خود را پيرامون
نقد و تفسير متن بيان کند . امروزه بخشی از خوانندگان آثار ادبی انتظار دارند که
هر کتابی حاوی جنجالی باشد ، يعنی زندگی ميشود جنگ ، داستان ميشود هيجان و هياهو،
جهان ميشود تاتر و صحنه نمايش . بعضی ديگر از منتقدين اهل قلم هم چنان عمل ميکنند
که گويی ميخواهد روی کره زمين اين جهان فانی ، دولت آسمانی باقی و ابدی برپا کنند
. آنچه در باره تاريخ نقد ميتوان گفت اين است که مطرح شدن عنوان نقد ادبی در اروپا
به قرن ۱۶ ميلادی ميرسد،ولی تاريخ نقد فعال،کمتر از ۲۵۰ سال است. در دوره
رنسانس،کتاب بوتيقای ارسطو، پيرامون فن قلمزنی، ميزان و مقياس ارزش گذاری نقد ادبی
بود .
در نيمه دوم قرن بيستم در اروپا نقد از تئوری و
ايدئولوژی فاصله گرفت تا با کمک نظر شخصی منتقد و تکيه بر متن آنرا مورد تجزيه و
تحليل قرار دهد . آدرنو در آن زمان از مرگ و دامنگيرشدن بحران نقد ادبی سخن راند .
از جمله متفکرين مشهوری که در زمينه نقد هم صاحب نظر بودند ، ميتوان از روسو و
ولتر نام برد .غير از ايندو، در فرانسه سالها فلوبر ، بودلر ، و پروست نيز مورد
توجه بودند . در آلمان والتر بنيامين را پدر نقد مدرن به حساب می آوردند . نقد
جامعه شناسانه را ميتوان مديون تاثير کارهای اميل دورکهايم دانست . مارکس و انگلس
از پيشگامان نقد ادبی جامعه شناسانه و دانشگاهی هستند . لوکاچ و گلدمن از جمله
منتقدينی بودند که زير تاثير نقد ادبی مارکسيستی قرار گرفتند . رونالد بارت پايه
گذار نقد مرسوم ژورناليستی فعلی ، در برابر نقد آکادميک ، است . به نظر او هر اثر
ادبی محصول فعاليت فرهنگی مشترک خواننده و نويسنده کتاب است . يعنی به نقل از ضرب
المثلی عاميانه : عيسی به دين خود و موسی به دين خود !. نقد ادبی کشورهای آلمانی
زبان، سالها است که زير تاثير : شلگل ، لوکاچ جوان ، بنيامين ، و آدرنو ، به رقابت
با نقد ادبی نظريه پردازان فرانسوی زبان پرداخته . نقد ادبی کشورهای موسوم به جهان
سوم هم معمولا به دنباله روی ،يکی از اين دو قطب نظری گرفتار شده و تئوريهای ترجمه
گونه آنها را هضم نشده و نجويده ، دهن به دهن می گرداند . در بعضی از کشورهای
اروپايی سالانه بيش از ۸۰۰۰۰ عنوان جديد ادبی چاپ و منتشر ميشود و در باره يک کتاب
رمان ممکن است گاهی بيش از ۲۰۰ نقد در رسانه ها چاپ و پخش شوند . در مرکز نقاط
محيط نقد : متن اثر ، نويسنده ، خواننده ، منتقد ، ناشر ، کتابفروش ، سانسورچی ،
رسانه ها و انجمن های ادبی با هم تلاقی ميکنند . سالهاست که کتابها ديگر اسلحه
مبارزه برای عملی کردن ايدئولوژی ها نيستند ، بلکه به کالايی فرهنگی برای عرضه در
بازار فروش تبديل شده اند. بخش ادبی روزنامه های سراسری و ميزگردهای تلويزيونی ،
نقش سالنهای ادبی قديمی يا کلوپ و جلسات ادبی-فرهنگی را به عهده گرفته اند . در
حال حاضر با وجود فروش روز افزون کتاب ، آينده نقد ادبی بازهم نامشخص است . به نقل
از جمله پايانی نمايشنامه های برشت تيزهوش ،بايد گفت : در حاليکه پردهها پايين می
افتند ، پرسشها هنوز بی جواب مانده اند .