شنبه ۱ آذر ۱۳۸۲ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۳

؟

از اين بانو چه می خواهيد و چه توقع داريد؟

به هوش باشيم که از برنده ی جايزه ی صلح نوبل رهبر انقلابی نمی توان ساخت.

 

از دکتر محمد علی مهرآسا- کاليفرنيا

 

ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم                     جامه ی کس سيه و دلق خود ازرق نکنيم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشيم                       سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنيم

 

هنوز يک ماه از اهدای جايزه به خانم شيرين عبادی نگذشته و هنوز امواج صوتی ی فريادها و کفزدن هايی که برای اين افتخار به هوا رفت، در فضا محو نشده است که بی خبران، پرتوقعان و ناآگاهان به مسائل جامعه و موقعيت سياسی و اجتماعی ی ايران، برطبل مخالفت می کوبند و خانم عبادی را به زير پرسش و انتقاد و بعضا ناسزا کشيده اند. همان آقايان و خانمهای گوينده ی راديو و تلويزيونها که در زمان اهدای جايزه سنگ تمام گذاشتند و در توصيف اين همميهن و در تهنيت به او از عرف و عادت معمول هم گذشتند و به افراط و غلو روی نهادند، اکنون راهی ديگر می روند و روندی ديگر را پيش گرفته اند که درست در خلاف جهت نخستين است. اين هموطنان مثل هميشه و مانند تمام ديگر وقايعی از اين نوع که سرانجامش در مذهب مطلقخواهان و مطلقنگران بايد در مسير اميال و آرزوهای آنان بگردد؛ در اين زمينه نيز همان راه را می روند و همان خواسته را جستجو ميکنند. چون سخنان و کردار خانم عبادی از هو و جنجال به دور است و در سوی اشاعه ی جنگ و جدال نيست بلکه در مسير صلح و احقاق حق بشر است، او را عامل جمهوری اسلامی و دستچين شده از جانب دنيای غرب انگ ميزنند.

خانم شيرين عبادی نخستين سخنی که پس از اهدای جايزه برزبان رانده بود اين است:«بعد از اين مسئوليت و وظيفه ی من در برابر مردم چندين برابر می شود» واضح است که سخنی است از روی خردگرايی و تعمق انديشه... اما کدام وظيفه و مسئوليت؟ مسئله اين است.

شمشير از رو بستن و به مصاف حاکميت رفتن و بر فرق سر مخالف کوبيدن؟ هياهو وجنجال بيجا راه انداختن و مرگ براين و برآن فرياد زدن؟ در جلد حزب الله شدن و مبارزات را به سان آنان و لی در جهت مخالف پی گرفتن و خود را به دست جلاد سپردن؟ جوانان را به رفتن به سمت ميدانها و خيابانها ترغيب کردن و آنان را در چنگال آدمخواران ولايت فقيه اسير ساختن و به زير شکنجه افکندن؟ و سرانجام حرمت و آبروی خويش برباد دادن؟

 

کدام وظيفه، کدام مسئوليت...؟

آيا اين گونه رفتار و کردار که ساختار و محتوای توقع ما را از هر دگرانديش و فعال سياسی می سازد، در جهت صلح و حقوق بشر است؟ آيا چنين کنش و واکنشهايی لايق اخذ جايزه ی صلح است؟ خير! اينها رؤياهای يک آنارشيست و کارکرد انقلابيون و انقلاب پسندان است. اين گونه رفتار، ترغيب به سوی جنگ و آتش است و نه تأمين صلح و آرامش که خانم «عبادی» به خاطرش جايزه ميگيرد. به ياد داشته باشيم خانم عبادی به خاطر صلح جايزه گرفت، نه به علت شورش و جنگ و ستيز. ناروا باد بر او اين جايزه، اگر او جنگطلب و ستيزه جو باشد. حرام باد بر شيرين عبادی جايزه ی صلح، اگر جوانان را به مصاف تفنگ پاسدارن ترغيب کند.

گروه خرده گيران و دسته ی تهمتزنان هميشه در صحنه! بايد دريابند که مخاطبشان چه کسی

است. خانم شيرين عبادی حقوقدانی است که از راه قانون و با نيروی خرد به مبارزه با ستم و زور برخاسته است و با مشعل انديشه به رزم تاريکی های جهالت رفته و ميرود. او فعال حقوق بشر است که با اسلحه ی صلحخواهی در برابر ستمکاران می ايستد؛ و به همين دليل و انگيزه نيز جايزه ی صلح نوبل ميگيرد. اين خصلت را کارکرد گذشته ی او نشان داد و ثابت کرد. زيرا عليرغم زندان رفتنش به خاطر دفاع از بيگناهان، به خشونت و اعمال زور و... متوسل نگشت. آيا توقع داريد و داشتيد که جايزه ی صلح نوبل را به انقلابيون و تشويق کنندگان مردم به يورش به اماکن و اتوبوسها هديه کنند؟ پس زهی خيال باطل...

خانم عبادی در تازه ترين سخنانش مطالبی را برزبان رانده است که چون مفهوم کلام را در نيافته ايم و پيامش را نگرفته ايم، کدورت خاطر ما طايفه ی تندرو انقلابی های راست و چپ را فراهم ساخته است و ما را خوش نمی آيد. علت اين است که ما آسوده خاطران و راحت طلبان و خوش نشينان ساحل عافيت، بنا را براين گذاشته بوديم که نيروی اين جايزه، خانم عبادی را به چنان قدرتی ميرساند و چنان توانی در وجودش ايجاد ميکند که به محض رسيدن به ايران، سر از پا نشناخته شمشير از رو می بندد و دامن خويش را بر سر چوب کرده و آن را علموار همچون کاوه ی آهنگر بر دوش ميگيرد و به ستيز ضحاک زمان ميرود و جنگ با ولايت فقيه را می آغازد. ما بااين جايزه خانم عبادی را درست جای «سوپرمن» نهاده ايم که يارا و توان هر کار خارق العاده را خواهد داشت. ما خانم عبادی را فرمانده ارتش سرخ شوروی سابق پنداشته ايم که اجازه ی تسخير ايران را از آقای «خروشچف» گرفته است و مانند حمله به مجارستان و يورش به چکوسلواکی، بايد با سپاهيانش به ايران هجوم برد و ما را برسر خوان برگرداند. ما پس از گرفتن اين جايزه تصور کرديم خانم عبادی اسفنديار روئين تن شده است و اسلحه ی پاسداران و ارتشيان مقام ولايت در او کارگر نيست. آری و ... ما همچنان در هاله ای از اوهام و ايهام و خيال، خود را و زمان را و مکان را گم کرده ايم و بر اين باور بوديم که يکه سوار نجاتمان را کميته ی صلح نوبل زرهپوش کرده و به ميدان جنگ با فقيهان فرستاده است.

آوخ که چه پرتوقع و چه ساده نگر، و وای بر چنين انديشه ای که مکان، وزن، ارزش و نيروی هيچ شخصيت و ذهنيت و پديده ای را نتواند بر سنجد؛ ولی برايش تعيين تکليف و کيفيت کند.

خانم عبادی گفته است:«اگر من جای کميته ی صلح نوبل بودم، اين جايزه را به آقای خاتمی می دادم» و... شوربختانه هيچ يک از منقدين و طعنه زنان ميدان فصاحت کلام! به طنز ظريفی که در اين گفتار برق ميزند، توجه نداشته و تنها به فرايند رويه ی سخن نظر افکنده اند. هيچ يک از اين منتقدين بی انصاف، در نيافته است که در اين گفتار چه کنايه ای نهفته و چه رمزی خفته است. چه بايد کرد و از چه بايد ناليد...؟

آيا در محيط ايران و در پاسخ آن سخنان بيجا و پر از حقد و حسدی که آقای خاتمی در مواجهه با کسب افتخار خانم عبادی برزبان آورده است، ناسزايی ظريفتر و مؤدبانه تر از اين می توان به آقای خاتمی پيشکش کرد؟ خانم عبادی ميگويد: حريف! به يادآر که تو اين جايزه را ناچيز و کم ارزش خواندی، چون حسودی؛ ولی من آن را لايق تو ميدانم، چون سعه ی صدر دارم. ماهم به ياد داشته باشيم که خانم شيرين عبادی در ايران ميزيد، در ايران کار ميکند، در ايران ميماند و در ايران سخن ميگويد. لاجرم سخنانش در کنايه و لفافه است و نبايد چنان باشد که دستگاه قضاوت اسلامی او را مرتد و مهدورالدم حکم دهد. گفته های او را با مخالفتهای فصلی و مقطعی و ناسزاگويی های خودمان در اندرون خانه هايمان در کاليفرنيا قياس نکنيم. او با اين فراز، پاسخی نرم و لطيف ولی پر از کنايه و استعاره تقديم آقای رئيس بی جمهور کرده است.

ضروری است يادآور شوم، آقای خاتمی با سينه ای پر از کينه و با قلبی مملو از حسد حال و ديرينه، در برابر افتخاری که خانم عبادی نصيب ايران کرد گفت:« مگر من بايد برای هرچيز پيام بفرستم؟!! و ... جايزه ی صلح نوبل ارزش زياد ندارد بلکه جوايز علمی ی آن با ارزش است و... خزعبلاتی ديگر...» که همه نشان از بغض درون او نسبت به گيرنده ی جايزه داشت. زيرا آقای خاتمی درميدان رقابت صلح خواهانه و تأمين حقوق آدميان، بسيار نا به جا از کميته ی صلح نوبل توقع مهرورزی داشت؛ و به خاطر موضوعی بی پايه و بی مايه و فاقد ارزش به نام «گفتگوی تمدنها» که چند سال پيش عرضه کرده بود، خود را لايق اين جايزه ميديد. در نتيجه درونش از بی مهری ی کميته ی صلح نوبل نسبت به خود و شکستش در اين عرصه، می سوخت. اما بر عکس آقای خاتمی که در ميدان رقابت بازنده و رنجيده خاطر است و واکنش و گفتارش ناصواب، خانم عبادی از اين بی پرنسيپی و بی ادبی به دور است و حريف را با مؤدبانه ترين کلام و نرمترين عبارت می مالد و شرمنده می سازد؛ و با شکسته نفسی به او درسی ميدهد که تنها از معلمان اخلاق و صلح خواهی می زيبد و بر می آيد؛ نه از امثال ما و آقای خاتمی کينه توز! ضمنا به ياد آوريم که خانم عبادی گوينده ی اين سخن و نظريه ی واقعی نيز بود:« مردم ايران از آقای خاتمی عبور کرده اند»

همچنين خانم عبادی در جلسه ای در حضور نمايندگان مردم در مجلس شورای اسلامی که ميزبانش شماری از مجلسيان بوده اند، گفته است:« کارنامه ی مجلس ششم پر افتخار است» و يا عبارتی در همين معنا. حال با دقتی خارج از حب و بغض و با قضاوتی به دور از احساسات و تنفر از مجموعه ی حاکميت، به اين گفتار و اين فراز بنگريم و مفهوم سخن را دريابيم. آيا در اين باغ وحشی که ولايت فقيه با دستگاه ستمگستراسلامی اش به نام قوه ی قضائيه و با نيروی بی حد و مرز نظامی و انتظامی اش درست کرده است، کارکرد مجلس کنونی و گامهايی که برداشته است، دستکم شايسته ی تعمق و تأمل نيست؟ من با اطمينان خاطر ميگويم: اين مجلس اگر شورای نگهبان مأمور ولايت فقيه که به حق نگهبان ظلم واستبداد دين است اجازه ميداد، با مصوباتش هم چهره ی حاکميت و هم وضع دولت و ملت را عوض ميکرد. اين مجلس بيش از پنجاه و دو طرح و لايحه در جهت پيشرفت ملک و ملت را از تصويب گذراند که تمام آنها با وتوی شورای نگهبان روبرو شد و توسط فقيهان اين شورا لغوگرديد و به درون زباله رفت. از آنجمله: قانون بالابردن سن ازدواج برای دختران- قانون رفع تبعيض از زنان- قانون منع شکنجه در زندانها و محاکمات- قانون مطبوعات- قانون تعيين ميدان عمل و قدرت رئيس جمهوری- قانون انتخابات و... شايد آخرين کار شگفت انگيز مجلس تهيه و قرائت گزارش کمسيون اصل ۹۰ قانون اساسی در مورد قتل خانم زهرا کاظمی خبرنگار ايرانی تبار کانادايی بوده باشد. با خواندن اين گزارش در مجلس، نمايندگان اصلاح طلب به جهانيان نشان دادند که قاتل خانم کاظمی جناب دادستان تهران«سعيد مرتضوی» بوده است.

آری بايد پذيرفت با توجه به جميع جهات، اين مجلس کارنامه اش خوب است و اين نمايندگان با کارکردشان غير از قوانينی که توسط شورای نگهبان وتو شد، دستاوردهايی مانند آن نوع نامه هايی که به رهبر نوشتند و دفاع از حق زندانيان سياسی تا حد برش قدرتشان، و حتا زندان رفتن نماينده به جرم سخن پيش از دستور، دارد و سابقه ای نيک در اين بيست و پنج سال در ميان دوره های مجالس پيشين از خود برجای نهاده است. بنابراين سخن خانم عبادی نه تنها بيجا نيست، بل دقيقا بيان يک واقعيت ملموس است.

اکثريت اين نمايندگان که با رأی محتوم مردم به مجلس رفته اند، وظيفه ی خود را در برابر مردم انجام داده اند. اگر سيستم حکومت به گونه ای است که مردم و نماينده اش محلی در اين ميدان زورآزمايی ندارند، نه مردم مقصرند و نه نماينده. اگر حضرت رهبر با قدرت فائقه اش مانع انجام برنامه های رفاهی و دموکراسی و مصوبات مجلس است، گناهش به گردن سيستمی است که مردم را گوسفند و مقام رهبر را شبان می داند. اگر مقام ولايت با اختيارات بيحدی که قانون اساسی به او داده است، سدی است در برابر عدالت و آزادی، تاوانش را نمايندگان مردم چرا بپردازند؟ اگر قوه ی قضائييه ی اسلامی، دستگاه سلاخی و نيروی قصابان است که در تمام ۲۵ سال گذشته به پشتيبانی ولی فقيه، در حرمش «سرها بريده بينی بی جرم و بی جنايت» مجلسيان را که خود بارها به قربانگاه اين جلادان خوانده شده اند، چرا بايد ملامت کرد؟

خانم عبادی اين مجلس را با مقايسه با پنج دوره ی پيشين واجد صفات و محسناتی ميداند و می شناسد که اگر بی تعصب و فارغ از بغض بنگريم، تشخيصش نادرست نيست. مجلس ششم کارنامه ی قبولی دارد. آنکه در اين ميدان رفوزه شد و به رأی مردم خيانت کرد جناب آقای خاتمی است. از طرف ديگر ميدانيم و امری بديهی است که مجلس قدرت اجرائی ندارد و تنها واضع قانون است و پرسش کننده از ديگر قوا. اين کا را هم بارها کرده است؛ هرچند بی اثر و حتا مضر برای خود مجلسيان. شايد برخی براين عقيده باشند که اگر شورای نگهبان مانع خدمت نمايندگان است و اين اکثريت در مجلس مفلوکند و تيغشان برا نيست، چرا به کرسيها چسبيده اند و به صورت گروهی استعفا نميکنند؟ اما هوشيار باشيم که چنين توقعی را می شود از خاتمی داشت، اما توقع استعفای دسته جمعی برای نمايندگان، چشمداشتی خردمندانه نيست. بی پروائی، شهامت و شجاعت صفاتی هستند که در هرکس اندازه اش مشخص و معين است. بيشينه ی اين نمايندگان در رخت آخوندی نيستند، لذا بسيار در معرض آزارند و شکننده. مقايسه کردن هم هيچ گرهی را نمی گشايد؛ زيرا عقلانيت رخصت خطر کردن را برای همه تجويز نميکند. ميتوان از دور دست برآتش گرفت و هرم آتش را مطبوع حس کرد؛ اما در آتش رفتن کار همه کس نيست. بارها از اين قوم الظالمين شنيده ايم که در حکمت ولايت فقيه استعفای جمعی، معنای مبارزه برای براندازی دارد و جرمش محاربه با خداست.

در رژيمی که دادستانش که بايد داد مظلومان ستاند و ظالمان را در حصار و بند کشد، خود لومپنی است که با ميله ی آهنی بر سر بانوئی بی گناه و بی پناه چنان ميکوبد که رگهای مغزش پاره شود و جان سپارد- در سيستمی که همين دادستان درس نخوانده تمام تلاشش براين است که دگر انديشان را حبس و شکنجه کند- در رژيمی که با تظاهر به دموکراسی مجلس شورا دارد ولی نماينده ی همان مجلس به جرم سخن گفتن زندانی ميشود- در حکومتی که همه مجرمند مگر اينکه با زجر وشکنجه عکس آنرا ثابت کنند- و بالاخره در حاکميتی که دربنياد و از پايه رژيمی فاشيستی است و به جای زمامدار«رهبر» دارد؛ ملت چه جايگاه و مقامی را اشغال کرده است تا نماينده اش اعتبار و حيثيت داشته باشد؟

خانم عبادی، هم سخن و کارکردش پس از اهدای جايزه ی صلح نوبل دقيقا درست و در سمت و سوی صلحخواهی و حقوق بشر طلبی بوده است، و هم تا کنون با مشکلات و پديده هايی که در حکومت ولايت فقيه تعدادش فراوان است، خردمندانه برخورد کرده است.

به هوش باشيم که از برنده ی جايزه ی صلح نوبل رهبر انقلابی نمی توان ساخت.