گزارشگران بدون مرز
انتشار آلبوم عکس برای کمک
به روزنامه نگاران زندانی در سراسر جهان،
به همراه مقاله ای از شهلا
شفيق در اين آلبوم،
روزنامه نگاران در ايران: خط
های قرمز و باندهای سياه
تئوری «تهاجم فرهنگی غرب» سانسور و
تداوم سرکوب را توجيه می کند. «باندهای سياه» مرکب از مأموران رسمی و غير رسمی
برای اعمال خشونت عليه مخالفان به کار گرفته می شود. آن ها پاسداران «خط قرمز» و
حافظان تماميت رژيم اند.
اما امروز اين خط های قرمز بيش از
پيش زير پا گذاشته می شود. جامعه ی مدنی با همه ی آسيب پذيری ناشی از نبود آزادی
تشکل، از هر وسيله ای برای بيان نارضايتی خود استفاده می کند. توسعه ی ابزار مدرن
ارتباطی از جمله اينترنت، سانسور را به مبارزه می طلبد.
هر سال گزارشگران بدون مرزبا انتشار
آلبوم عکسی از يک عکاس مشهور و فروش آن در سراسر جهان امکان مالی برای کمک به
روزنامه نگاران زندانی و خانواده های آنها فراهم می آورد. امسال عکس های هلموت
نيوتون عکاس مشهور آلمانی برای
انتشار در اختيار گزارشگران بدون مرز
قرار گرفت. و امسال، سالی دشوار برای همه ی خبرنگاران در سراسر جهان بود، در سال
جاری ۳۰ روزنامه نگار به قتل رسيده اند، و هم اکنون ۱۳۰ نفر در سراسر جهان برای
انجام وظيفه خود در پشت نرده های زندان بسر می برند.
در "بزرگترين زندان روزنامه
نگاران" در خاورميانه يازده روزنامه نگار در زندان بسر ميبرند، آنهايی که نيز
آزاد شده اند محروم از گفتن و نوشتن در" مرخصی موقت" هستند تا احضاريه ی
بعدی! قاتلان زهرا کاظمی در هياهوی جنگ جناحی و در سايه ی حمايت سيد علی خامنه ای،
رهبر دشمنان آزادی مطبوعات در ايران، بدون هراس به ادامه ی کار خود يعنی شکنجه
زندانيان مشغولند! و هنوز از سرنوشت پيروز دوانی خبری در دست نيست و ايرج جمشيدی
در زندانهای ناپديد شده است، و عليجانی و صابر و رحمانی و عبدی هر ماه
"بازداشت موقت شان" برای ادامه ی شکنجه تمديد می شود و جباری و پورزند
با تن بيمار و بدور از نگاه مطبوعات، دوران محکوميت را طی می کنند و گنجی برای
دفاع از جمهوری خواهی اينبار بايد قصاص شود و ..... هر روز به آمار نشريات توقيف
شده افزوده می گردد.
تعداد بسياری از روشنفکران، روزنامه
نگاران و روزنامه نگاران آزاد شده در آلبوم هلموت نيوتون برای آزادی مطبوعات ، با
نوشتن مطلبی با گزارشگران بدون مرز برای آزادی بدون قيد و شرط همه روزنامه نگاران
در بند همراه شدند. از ايران شهلا شفيق محقق و جامعه شناس تبعيدی، دعوت گزارشگران
بدون مرز را برای نوشتن مطلبی پذيرفت.
گزارشگران بدون مرز
روزنامه نگاران در ايران: خط های قرمز و باندهای
سياه
قتل زن روزنامه نگار ايرانی کانادايی به دست
مأموران دولتی ايران، خود به تنهائی جوهره ويژه سرکوب در نظام اسلامی را آشکار می
کند. زهرا کاظمی برای تهيه ی گزارش از ايران مجوز رسمی داشت. اما اين امر مانع
کشته شدن او تحت بازجوئی نشد. چرا که چهره او برآيندی از سه مؤلفه را بازتاب می
دهد که هر يک وجهی از خشونت مرگبار عمال نظام اسلامی را بيان می کند. زهرا کاظمی
زن است. روزنامه نگار است. و از غرب می آيد . اين سه مشخصه کافيست تا او به دشمن
بالقوه ای برای حاکميت اسلامی بدل گردد. در اين جنايت خفقان رسانه ها با نفی حقوق
بشر و سرکوب آزادی زن پيوند می خورد. اين استبداد چند وجهی و تمام گرا با مبارزه
عليه تهاجم فرهنگي غرب توجيه می شود که، از نگاه حاکمان ، بيضه ی اسلام را تهديد
می کند.
مخالفان: همدستان شيطان
رسانه های ارتباطی مدرن در ايران , علی رغم رشدی
فزاينده در طول قرن بيستم، به جز در مقاطعی زودگذر, رنگ آزادی را نديدند . اما
برخلاف راديو وتلوزيون که همواره تحت انحصار و کنترل يکپارچه ی دولت بوده اند، هر
زمان که فشار استبداد اندکی کاهش يافته رسانه های نوشتاری در ايران شکوفايی گرفته
اند. تحت سرکوب سياه نظام اسلامی مطبوعات روند تحولی متناقض را تجربه می کنند.
حاکمان اسلامی از همان آغاز به دست گرفتن قدرت
سياسی در بهمن ۵۷، کمر به اسلامی کردن حيات اجتماعی بستند. اکثريت نيروهای غير
اسلامی (ليبرال، دموکرات و چپ)، که به حمايت از «نقش مثبت اسلام در بسيج توده ها»
برخاسته بودند به ناگهان خود را در مقام دشمنان نظم جديد يافتند. پروژه ی اسلامی
سازي جامعه يعنی هدايت مؤمنان در صراطی که مسير آن را قوانينی که مقدس و غير قابل
تغيير به حساب می آيند تعيين می کند. حاکمان که خود را نماينده خدا بر روی زمين می
دانند امر اعمال «نظم مقدس» را در دست دارند. در چنين ديدگاهی نه تنها آزادی های
سياسی بی معناست بلکه جائی برای آزادی های فردی نيز باقی نمی ماند.
بدين ترتيب با استقرار حکومت اسلامی زنان ايرانی
به زور حجاب بر سر کشيدند و اجرای شريعت تخصيص جايگاهی فرودست به آنان را مشروعيت
بخشيد . با نشاندن محاکم شرع به جای دادگستری، هرگونه عدم رعايت مقررات و قوانين
شرع بدل به اهانت به مقدسات شد و مقوله "گناه " جايگزين مفهوم
"جرم" گشت. قانون قصاص و مجازات های وحشيانه ای چون سنگسار و قطع اعضای
بدن رواج يافت. مخالفان سياسی به مفسد فی الارض و محارب با خدا تبديل شدند. با
اسلامی کردن همه ی رسانه ها، مطبوعات آزاد محکوم به مرگ گشتند.
جنگ با عراق که از سال ۱۹۸۱(۱۳۵۹) آغاز شد، اين
فرصت را به رژيم داد تا جهاد سرکوبگرانه ی خود را با بسيج امت حزب اله عليه
مخالفان استمرار بخشد. جنبش کرد به سختی سرکوب شد. در فضای سکوت مرگباری که سرکوب
بی امان مقاومت ها در پی داشت، هزاران نفر از مخالفان سياسی در زندان ها زير غير
انسانی ترين شکنجه ها عمر و جوانی شان بر باد رفت.
در خارج از ايران ، فريادهای اعتراض تبعيديان گوش
شنوا نيافت. خبرهای مربوط به ترورهای جمهوری اسلامی جز در نهادهای دفاع از حقوق
بشر انعکاسی در خور نداشت. سکوت دنيای آزاد به تمام بود .
سرکوب و سانسور
می بايست در انتظار شکست آشکار پروژه ی سياسی و
اجتماعی اسلامی گرايان حاکم می مانديم تا در پايان دهه ۸۰، صداهای اعتراض از درون
کشور دوباره برخيزد.
در سال ۱۹۸۹ جنگ پايان گرفت و خمينی درگذشت.
ايرانيان هر روزه نتايج فاجعه بار پروژه ی اسلامگرايان را بيشتر لمس می کردند:
فساد فراگير، ثروت اندوزي قشر اجتماعی حاکم به موازات فقر توده های عظيم مردم.
سرخوردگی مردم موجب انشقاق در درون حاکميت گرديد.
جنگ قدرت ميان دو جناح محافظه کار و اصلاح طلب به گشايش فضای انتقادی در سطح جامعه
منجر شد. در سال ۱۹۹۷ رأی يکپارچه ی مردم به خاتمی به معنی شکست محافظه کاران بود.
تعداد روزنامه ها و مجلات آشکارا رو به فزونی گذاشت.
لائيکها هنوز از حق بيان محروم اند. اما روزنامه
نگاران منتقد که اغلب از اسلام گرايان سابق اند، دست به افشای کارهای مافيايی رژيم
می زنند. با اين وجود آزادی آن ها مشروط است به رعايت خط قرمزی که توسط حاکميت
ترسيم شده است. خاتمی و خامنه ای در مورد اين که آزادی بيان نبايد تماميت نظام
اسلامی را تهديد کند اتفاق نظر دارند. در ميان اصلاح طلبان، راديکال ترين ها چون
اکبر گنجی روانه ی زندان می شوند، در حاليکه کسانی ديگر می کوشند به کار ادامه
دهند. نشريات ديگری متولد می شوند، می ميرند و باز به دنيا می آيند . در نبود
سنديکاها و احزاب سياسي آزاد، روزنامه نگاری , تبلور نوعی مقاومت , از سويی شغلی
آسيب پذير و خطرناک می گردد و از سوی ديگر کاری پرافتخار.
تئوری «تهاجم فرهنگی غرب» سانسور و تداوم سرکوب را
توجيه می کند. «باندهای سياه» مرکب از مأموران رسمی و غير رسمی برای اعمال خشونت
عليه مخالفان به کار گرفته می شود. آن ها پاسداران «خط قرمز» و حافظان تماميت رژيم
اند.
اما امروز اين خط های قرمز بيش از پيش زير پا
گذاشته می شود. جامعه ی مدنی با همه ی آسيب پذيری ناشی از نبود آزادی تشکل، از هر
وسيله ای برای بيان نارضايتی خود استفاده می کند. توسعه ی ابزار مدرن ارتباطی از
جمله اينترنت، سانسور را به مبارزه می طلبد. رژيم برای مسدود کردن اين راه ها تلاش
می کند. دفاع از آزادی ها و حقوق بشر هنوز بهائی بسيار سنگين دارد. ايرانيان ,
برای به نتيجه رسيدن اين مبارزه , امروز , بيش از هر زمان نياز به حمايت بين
المللی دارند.
شهلا شفيق