گفتگو با پرستو فروهر در
سالگرد قتل های زنجيره ای
چرا فروهر ها
به نظر من هدف اصلی در اين
قتل ها، نه دولت خاتمی، بلکه جريانهايی بودند که می توانستند با رشد
حرکت مردم، نقش تعيين کننده ای در بيان خواسته های اساسی مردم پيدا کنند و بتوانند
اوج گيری حرکت مردم را سازماندهی کنند و به سويی ببرند که خواست واقعی مردم است.
در آن زمان سرخوردگی های امروز از جريان هايی که قول جامعه مدنی و برقراری آزادی
ها را دادند، وجود نداشت.
من سخنگوی حکومت نيستم که از طرف
آنها سخنی بگويم. اما به عنوان سخنگوی قربانيان اين تفکر می توانم بگويم که حذف
خشونت از تعامل های قدرت، خواسته ای است که نبايد از سوی جامعه و نيروهای موثر
اجتماعی کنار گذاشته شود. معتقدم جامعه هم به اين نتيجه رسيده است که اين شيوه ها
بايد حذف شود و به همين دليل بايد بر سر آن پافشاری کند.
روزنامه شرق
شامگاه چهارشنبه، ۲۱ آبان ماه، در همان خانه ای که
پنج سال پيش فروهرها به قتل رسيدند با پرستو فروهر گفت وگو کرديم. او پيگيرترين
فرد در ميان خانواده قربانيان قتل های پاييز سال ۱۳۷۷ است که همچنان بر مفتوح بودن
پرونده تاکيد دارد و از همه مراجع داخلی و خارجی برای پيگيری اين قتل ها کمک
خواسته است. پرستو فروهر که از دانشکده هنرهای زيبای دانشگاه تهران فارغ التحصيل
شده است، شايد اگر پدر و مادرش به قتل نمی رسيدند، چنين در عرصه سياسی فعال نمی
شد. درگفت وگويی با پرستو فروهر با توجه به شرايط امروز ايران بسياری مطالب ناگفته
ماند و برخی گفته های او نيز امکان انتشار نمی يابد. پس از پايان گفت وگو ما را به
اتاقی که پدر در آن کشته شده بود، برد. تصويری بافته شده از احمد شاه مسعود در
گوشه ای از اتاق به چشم می خورد. آن را دوستداران مسعود پس از شهادتش در افغانستان
برای خانواده فروهر، هديه آورده بودند. پرستو،نامه تسليتی را به ياد می آورد که از
تاجيکستان برايشان ارسال شده بود و در آن مرگ فروهر به عنوان مرگ پدر ايران زمين
توصيف شده بود.
چرا بايد فروهرها کشته می شدند؟ به
اين پرسش از زوايای گوناگونی پرداخته اند. اما به اين مسئله که فروهرها چه ديدگاهی
داشتند ، تاکنون پاسخی گفته نشده است.
برخلاف آنچه که در ابتدا و پس از قتل های سياسی
پاييز ۱۳۷۷ گفته شد و آن را در جهت تضعيف دولت آقای خاتمی دانستند، من به چنين
تفسيری اعتقاد ندارم. به نظر من هدف اصلی در اين قتل ها، نه دولت خاتمی، بلکه
جريانهايی بودند که می توانستند با رشد حرکت
مردم، نقش تعيين کننده ای در بيان خواسته های اساسی مردم پيدا کنند و بتوانند اوج
گيری حرکت مردم را سازماندهی کنند و به سويی ببرند که خواست واقعی مردم است. در آن
زمان سرخوردگی های امروز از جريان هايی که قول جامعه مدنی و برقراری آزادی ها را
دادند، وجود نداشت.
ماجرای قتل های سال ۱۳۷۷، چنان
انعکاس گسترده ای يافت که شايد عاملان آن هم باور نمی کردند برخی معتقدند اگر
برخورد جدی با اين پديده نمی شدممکن بود تفکر حذفی ادامه يابد؟
«برخورد قاطع» در اثر واکنش افکار عمومی مردم بود.
ترديدی نيست که فضای کشور، نسبت به قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ متفاوت بود، هيچ شکی در
اين باره نيست. اما برخورد مردم به اين مسئله را هم دست کم نگيريد. در تشييع جنازه
فروهر ها جمعيتی آمده بود که از مسجد فخر تا ميدان بهارستان، حدود پنجاه هزار نفر
بودند. اين تجمع بدون هيچ برنامه و تبليغات، نشان داد که وجدان جامعه به سختی
جريحه دار شده است. دولتی هم که با برنامه آشتی با مردم به قدرت رسيده بود، بايستی
واکنشی در خور اين واکنش عمومی نشان می داد. آقای خاتمی شروع به پيگيری کرد و
پانزدهم دی ماه ۱۳۷۷، اطلاعيه وزارت اطلاعات منتشر شد. اما اين اطلاعيه هم گرچه
قدمی مثبت بود، اما کافی نبود. در اطلاعيه مسئوليت متوجه عده ای خودسر شده است که
در واقع کوچک کردن محدوده حادثه مورد نظر است.
آيا فکر می کنيد امکان پذيرش مسئوليت قتل ها به
شکلی ديگر وجود داشت؟ حتی در يک ساختار کاملا دموکراتيک هم اگر چنين اتفاقی بيفتد،
بهترين حالت قابل تصور همان چيزی خواهد بود که در اطلاعيه ۱۵ دی ماه وزارت
اطلاعات۱۳۷۷ روی داد. انصافا اطلاعيه وزارت اطلاعات در دی ماه ۷۷، اتفاق مهمی در
تاريخ معاصر ايران است. از همانجا است که تحولات ايران شتاب می گيرد و عدم انسجام
که ميان دو سوی حاکميت وجود دارد، شکل نهايی خود را پيدا می کند.
آن اطلاعيه قدم مثبتی بود. اما روند رسيدگی به
پرونده نشان داد که قدم های بعدی برداشته نخواهد شد .
فکر نمی کنيد که انتظار برداشتن چنين
قدم هايی غيرواقع بينانه است؟
مسلما بايد انتظار داشت. اين وظيفه جامعه است که
پيگيری کند. من سخنگوی حکومت نيستم که از طرف آنها سخنی بگويم. اما به عنوان
سخنگوی قربانيان اين تفکر می توانم بگويم که حذف خشونت از تعامل های قدرت، خواسته
ای است که نبايد از سوی جامعه و نيروهای موثر اجتماعی کنار گذاشته شود. معتقدم
جامعه هم به اين نتيجه رسيده است که اين شيوه ها بايد حذف شود و به همين دليل بايد
بر سر آن پافشاری کند. درباره واکنش حکومت هم تاکيد می کنم که رفتارها متفاوت است.
چند روز قبل که به کميسيون اصل نود رفته بودم، به من گفتند که متاسفانه پرونده
ناتمام قتل های سياسی آذر ۱۳۷۷ و ماجرای کوی دانشگاه هنوز به جايی نرسيده است. اين
هم برخورد بخشی از حاکميت است. البته او نماينده مردم است و می بايد بکوشد که اين
پرونده ها به سرانجام عادلانه ای برسند.
می توان گفت که بعد از قتل های پاييز
۷۷، تحولات ايران وارد مرحله ديگری شده است. اين قتل ها نقطه عطف تلخی هستند که
تاثير مهمی در افزايش آگاهی عمومی داشته است. فروهرها در اپوزيسيون داخلی کشور
وضعيت خاصی داشتند. آن چنان که شما نيز تاکيد کرديد آنها معتقد به تحول و تغيير
ساختاری بودند. در حالی که بخش ديگری از اپوزيسيون داخلی کشور، در عمل می کوشند که
به تغييرات در چارچوب حکومتی هم کمک کنند. اختلاف های اين دو جريان چه بوده است و
تاثير آن در ماجرای قتل ها چيست؟
شما خودتان سئوال را پاسخ داديد. اما تاکيد می کنم
که مسئله درباره اختلاف ها نيست، بلکه بر سر برداشت های متفاوتی است که جريان های
اپوزيسيون از وضعيت ايران دارند. آنها درباره مشکلات تاريخی ايران و نحوه حل اين
مشکلات شيوه های متفاوتی در پيش گرفتند. از اوايل دهه هفتاد پدر من در گفت وگوها و
سخنرانی های مختلف تاکيد کرد بايد خواست های تاريخی ايرانيان به وسيله ساختاری
مردمسالارانه محقق شود.
آيا از دهه هفتاد فعاليت های سياسی
آنها گسترده تر شد؟
از دهه هفتاد اين فعاليت ها بيشتر شد. پدر من که
تاکيد اساسی بر مسئله جنگ داشت، تا قبل از پايان جنگ هم گر چه اعتراض هايی داشت،
اما چون مسئله اساسی حفظ تماميت ارضی ايران و پايان جنگ به شکلی که منافع ايران به
خطر نيفتد ، بود، فعاليت چشمگيری نداشت. اما پس از آن فعاليت های سياسی فروهرها
اوج گرفت. البته اين فعاليت ها متناسب با شرايط زمان بود. آنها تلاش می کردند با
گفت و گوهای مختلف نسبت به مسائل سياسی موضع گيری کنند و اين تلاش ها در اواخر
عمرشان افزايش قابل توجهی يافته بود. ما تلاش کرديم موضع گيری های آنها را که به
صورت گفت و گو يا اعلاميه بوده است جمع کرده و در يک سايت اينترنتی قرار دهيم اما
متاسفانه الان مدتی است که فيلتر گذاری شده است. در آنجا بخشی از مواضع آنها را می
توانيد پيدا کنيد.
ظاهرا مرحوم فروهر ارتباطات گسترده ای با اقوام
مختلف ايرانی داشته است. همان زمان که ايشان کشته شدند، ماجرای اوجالان پيش آمده
بود و گفته شد که فروهر تلاش هايی داشته که اوجالان رهبر کردهای ترکيه از ايتاليا
به ترکيه منتقل نشود.
ارتباطات پدر من با اقوام کرد محدود به کردهای
درون مرزهای ايران نمی شد. او ارتباطاتی با کردهای ساکن عراق و ترکيه هم داشت،
دوستی قديمی و عميقی هم با بارزانی ها داشت. مسئله اوجالان مربوط به اين می شد که
پدرم تلاش می کرد ايتاليا او را به ترکيه تحويل ندهد و براساس قوانين اروپا هم چون
در ترکيه مجازات اعدام وجود دارد کشورهای عضو اتحاديه اروپا که مجازات اعدام را
لغو کرده اند، نبايد متهمی را که احتمال اعدام وی وجود دارد به کشورش تحويل دهند.
ارتباط فروهر با اقوام مختلف ايرانی
از زمان دولت موقت به وجود آمد يا پيش از آن هم وجود داشت؟
قبل از آن ارتباطات زيادی داشتند و به همين دليل
هم به پيشنهاد خودش و به پيشنهاد رهبران مردم کرد نماينده ويژه دولت موقت شدند. او
معتقد بود که مسئله کردستان بايد از راه گفت وگو و صلح آميز حل شود و تلاش های
زيادی هم کرد، اما با کارشکنی هايی از دو طرف متاسفانه نتوانسته نتيجه مورد نظر را
بگيرد و استعفا کرد. البته پدرم تنها، با اقوام کرد ارتباط نداشت. بلکه با همه
اقوامی که درون ايران زمين محسوب می شوند، مثل تاجيک ها و اقوام افغانی هم ارتباط
داشت. از جمله با احمد شاه مسعود دوستی نزديکی داشت و نامه نگاری هايی هم داشتند.
اين ارتباطات به صورت سياسی بود يا
دوستانه؟
مسلما اين نزديکی ها مربوط به فعاليت های سياسی
بود و ايشان برای حفظ تماميت ارضی ايران به اين ارتباط ها و پيوندها نگاه می کرد.
معتقد بود هر چه اين پيوند ها عميق تر باشد خطر تجزيه طلبی هم کمتر خواهد بود. چرا
که تجزيه طلبی پيامد حس ستم است و اگر تلاش شود که با اين ستم ها مبارزه شود و
ارتباط های دوستی برقرار شود، خطر تجزيه طلبی از طرف مردم نخواهد بود حتی اگر برخی
جريان های سياسی، با طرف های ديگر بخواهند چنان هدفی را دنبال می کنند.
برگرديم به سئوال اول، ويژگی های
فعاليت سياسی فروهرها را اگر جست وجو کنيم، به چند مولفه خاص خود برخورد می کنيم .
در اين باره چه می گوييد؟
اگر به سابقه اين قتل ها و مسائل مشابه آن
بازگرديم، دکتر کاظم سامی از اولين قربانيان، اتفاقا رنگ مذهبی مبارزاتش زياد است.
پدرم در يکی از آخرين گفت وگوهايش تاکيد می کند ما خواستار جدای حرمت گذاری دين
جدای از دولت هستيم تا هر کدام جايگاه محترم خود را در جامعه بازيابند.
مولفه دوم فعاليت های سياسی فروهر ها، مصدقی بودن
آنهاست. آنها همچنان به راه مصدق و کارساز بودن آن در شرايط امروز ايران معتقد
بودند.
بله، اعتقاد پدر و مادر من به مصدق اعتقاد خلل
ناپذيری بود که در طول تمام سال های مبارزه سياسی شان به شکل پيگير آنها را همراهی
کرد. در يکی از آخرين مصاحبه هايشان که به صورت تلويزيونی هم انجام شده توضيح می
دهند که به دنبال حرکت مصدق وارد جريانات سياسی شدند و هر چه زمان گذشت بيشتر به
حقانيت راه مصدق در پافشاری بر مسئله استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی رسيدند.
با وجود مخالفت هايی که در نيم قرن گذشته نسبت به
مصدق صورت گرفته و همواره جريان هايی با آن مرزبندی داشته اند، نام مصدق در جنبش
های اجتماعی اخير ايران به عنوان يکی از افراد تاثير گذار مطرح بوده است، پس از
دوم خرداد نيز نام مصدق مجددا در تحرکات دانشجويی و اجتماعی ديده شد.
اگر به سال های اول انقلاب برگرديم، گر چه جو
اجتماعی توفنده بود، ليکن برد انديشه مصدق به اندازه ای که امروز وجود دارد، نبود.
بعد از گذشتن ساليان دراز و باتجربه ايدئولوژی های مختلف، و به ويژه پس از کم ارزش
شدن هويت ملی و حتی به نوعی تقابل مصنوعی آن در برابر هويت مذهبی، بازگشت به
انديشه های ملت گرايانه مصدق اوج می گيرد. اين اوج گيری از اواسط دهه هفتاد آغاز
شده است و خصوصا نسل جديد به اين پديده بيشتر توجه می کند. مصدق به عنوان گنجينه
ای که می توان از او انرژی گرفت، جايگاه خود را می يابد و مسلما رويکرد به انديشه
های ملی، رويکرد به فروهر ها را نيز افزون می کرد.
سومين مولفه فعاليت های سياسی فروهر ها، کوشش هايی
است که در جهت سازماندهی نيروهای سياسی اپوزيسيون قبل از انقلاب می کنند.در اسنادی
که از پرونده ساواک مرحوم شهيد مهدی عراقی منتشر شده، چند سند مربوط به ارتباطاتی
است که فروهر پس از آزادی عراقی از زندان با وی برقرار می کند تا همه نيروهای
اپوزيسيون را در يک جبهه گردآوری کند. آيا اين رويه پس از پيروزی انقلاب در چارچوب
نظام نيز ادامه داشت؟
در آستانه پيروزی انقلاب ۵۷ و مدتی پس از آن،
فروهر در وحدت و همبستگی همه نيروها پافشاری می کرد، ليکن پس از به وجود آمدن
انحصار گری ها، اعتراض های فروهر نيز آغاز شد. در ابتدای کار تلاش وی آن بود که
اين روش ها اصلاح شود، اما پس از انتخابات مجلس فاصله فروهر با ديگران افزايش
يافت.
در سال های دهه هفتاد هم تلاش های فروهر برای
ايجاد يک جبهه واحد و منسجم شدن نيروهای اپوزيسيون مجددا آغاز شد و اتحاد نيروها و
حزب های جبهه ملی که در سال ۱۳۷۴ بنيان گذاری شد، در همين رابطه بود. می دانم که
در مصاحبه ها و مراسم مختلف بر اين اتحاد عمل و هماهنگی ها تاکيد می کردند و البته
مبنای اين اتحاد را هم همان تلقی خاص که از وضعيت ايران داشتند تشکيل می داد. در اين
سال ها حزب ملت ايران اطلاعيه های مشترکی با برخی نيروهای ديگر جبهه ملی ايران
صادر کرده است که نشان دهنده همين نزديکی هاست.
کمی هم درباره خود فروهر صحبت کنيم.
جايی خواندم، در سال ۱۳۶۱ وقتی داريوش فروهر دستگير می شود، شرايط سختی داشته است.
چرا فروهر در سال ۱۳۶۱ دستگير شد و آيا پس از آزادی اش احضار يا بازجويی مجدد شده
بود؟
بعد از عزل رئيس جمهور اول، جو جامعه تغيير کرد.
پدر من مدتی طولانی زندگی مخفی داشت وقتی اين داستان ها نتيجه لازم را در برنداشت
و در مقابل اين تصميم قرار گرفت که يا بايد از ايران می رفت و يا بازداشت می شد،
او به زندان رفت. فروهر به منزل مادربزرگم آمد و چون آنجا تحت نظر بود، در پاييز
سال ۱۳۶۱ بازداشت شد. بعد از آن به منزل ما آ مده و اسناد زيادی را هم از آنجا
بردند. پدرم مدتی در منزل مادربزرگم تحت نظر بود و بعد هم منتقل شد به زندان. تا
مدتها ما از او خبر نداشتيم. من همراه مادرم
به زندان اوين می رفتيم و هر بار داروها و لباس هايش را می برديم اما می گفتند
چنين کسی در زندان نيست. در آن زمان بسياری از همراهان پدرم در مجلس بودند و يا در
مصدر کار بودند اما آنچنان که انتظار می رفت کمکی نکردند اما يادم هست که آقای
احمد صدر حاج سيد جوادی تنها کسی بود که همواره همراهی می کرد و سعی می کرد کمک
کند. بعد از گذشت ماه ها خبر دادند که پدرم در اوين نگهداری می شود و چند ماه بعد
هم آزاد شد. آنچه من شنيده ام اين است که آيت الله خمينی شخصا دستور آزادی پدرم را
داده بود. درباره دوره زندان، پدرم صحبت چندانی نمی کرد، ولی بارها شنيدم که می
گفت؛ چهارده سالی که در زمان شاه زندان کشيد به سختی اين دوره چند ماهه نبوده است.
به ياد دارم روزی که از زندان آزاد شد لحظه شيرينی برای ما بود.
بعد از آن نمی دانم که احضار يا بازجويی شده بود
يا نه، اما اين ها بخشی از زندگی پدر و مادر من بود.
فروهر قبل از انقلاب هم زندان کشيده
بود. او از چه زمانی در صحنه سياسی ايران فعال شد؟
او می گويد با شناخت مصدق راه اصلی سياسی خود را
می يابد. فعاليت اصلی اش با عضويت در «مکتب» در سال ۱۳۲۶ آغاز می شود و در اين
زمان حدود ۱۹ سال داشته است. قبل از آن هم البته تحت تاثير پدرش، مشغله پرداختن به
مسائل اجتماعی را داشته است. بعدها جزو پايه گذاران حزب ملت ايران شد و در دوران
دولت مصدق نيز از فعالان اين صحنه بود. در زمان کودتا ۲۴ ساله بود و خود توضيح می
دهد که روز ۲۸ مرداد با حمله نيروهای انتظامی شديدا مجروح می شود.
بعد از کودتا چه می کند؟
مدتی مخفی می شود. برای مرده يا زنده فروهر جايزه
تعيين می کنند و او در نهضت مقاومت ملی فعال می شود از همين زمان است که زندان ها
و تبعيد های او آغاز می شود.
آيا فروهر با گروه های چريکی هم
ارتباط داشت؟
خير، اعتقادی به حرکت های مسلحانه نداشت. شايد به
اين دليل که جنگی چريکی از همه گير شدن جنبش در ميان مردم مانع می شد. اما به نوعی
احترام متقابل با فعالان که معتقد به حرکت های چريکی بودند، داشت.
با پروانه فروهر (اسکندری) در چه
زمانی آشنا شد؟
قبل از ازدواجشان در ارديبهشت ۱۳۴۰، با هم آشنايی
و دوستی داشته اند. مادرم نيز قبل از ازدواج عضو حزب ملت ايران بود و در جريان
فعاليت های سياسی، با هم آشنا شدند. اما به دليل دستگيری پدرم و مدتی هم دستگيری
مادرم، ازدواج آنها تا سال ۱۳۴۰ به تاخير افتاد.
خانم فروهر جزو فعالان دانشجويی در دهه سی بوده
اند. پروانه فروهر، دانشجوی دانشکده ادبيات دانشگاه تهران در آن زمان به دليل
سخنرانی های پرشورش در ميان دانشجويان به عنوان يکی از رهبران تحرکات دانشجويی
شناخته می شد. شايد اولين و آخرين زنی است که توانست سخنگوی جنبش دانشجويی را در
يک برهه زمانی بر عهده بگيرد.
نقش موثر او در بسيج نيروهای دانشجويی بود و شور و
هيجانی که از صداقت او به وجود می آمد و می توانست دانشجويان ديگر را به دنبال خود
بکشد. در مراسم ۱۶ آذری که در سال های پس از کودتا برگزار می شد، نام او به عنوان
کسی که سکوت دانشگاه را می شکست، مطرح شد. جلو می افتاد و حرکتی ايجاد می کرد که
ماندنی شد. دوره های کوتاه مدتی دستگير شد. مدتی هم زندگی مخفی داشت. حضور فعال و
پافشاری اش بر خواسته های دانشجويان چشمگير بود. مادرم و خانم هما دارابی اولين
زنانی بودند که عضو کنگره جبهه ملی شدند.
حضور فعال او و قدرت بيانش منجر می شود که
دانشجويان سخنگويی او را بپذيرند و البته توانايی سازماندهی و هدايت تحرکات
دانشجويی را نيز داشت. خيلی از شخصيت های ملی سياسی، گر چه ممکن است با مادر من
اختلاف نظری هم داشتند، اما روابط دوستی نزديکی نيز با وی داشتند. مثل دکتر صديقی
يا دکتر سنجابی يا دکتر سحابی که علايق زيادی به هم داشتند و اين علاقه ها به دليل
شور و حرارت درونی و صداقتی بود که در مادرم می ديدند.
برگرديم به شب قتل. از آن شب چه
اطلاعی داريد؟
امروز پس از گذشت پنج سال، هنوز من نمی دانم که در
آن شب چه اتفاقی افتاده است. چه کسانی آمدند و چه حرف هايی گفته شد و چقدر آن
حادثه به طول انجاميد. آنچه متهمان در اين باره گفته اند، حتی درباره شب قتل، با
ضدونقيض هايی همراه است که ابهام را افزايش می دهد.
چطور شد که ناصر زرافشان وکيل شما
شد؟
وکالت در چنين پرونده هايی معمولا با پيشنهاد خود
وکيل انجام می شود. کسانی که در خود اين تعهد و اين مسئوليت را حس می کنند که چنين
پرونده ای را پيش ببرند، خودشان هم پيش قدم می شوند. ناصر زرافشان به عنوان وکيل
خانواده پوينده به اين ماجرا وارد شد. بعد از اينکه خانم عبادی وکيل خانواده ما بر
سر پرونده ای به زندان افتادند و پرونده وکالتشان معلق شد با مشورت خود ايشان و به
عنوان همکارشان وکالت به آقای زرافشان هم داديم. البته خانم عبادی هم در تمام مدت
وکيل ما بودند.
چرا در دادگاه شرکت نکرديد؟
به دليل اينکه پروندهای که بعد از
حدود دو سال گفته می شد تکميل شده است، دارای نقايص اساسی بود. اعترافات سعيد
امامی و مصطفی کاظمی ناقص بود و در اين موارد تحقيقات کافی انجام نشده است.
نقايصی که وکلای ما نيز درباره اين پرونده می
دانستند را به صورت کتبی ارائه کردند. حتی خود قاضی پرونده نيز بعضی موارد را به
عنوان نقص مطرح کرد. از جمله حذف شدن اعترافات سعيد امامی که بعد از تکميل دوباره
پرونده باز هم تفاوت اساسی نداشت. حتی من از قاضی پرونده پرسيدم شما خودتان حذف
اعترافات سعيد امامی را به عنوان نقص پرونده اعلام کرده بوديد پس چرا نيست؟
جواب داد که اعترافات وی را خوانده و هيچ ربطی به
ماجرای قتل ها نداشته است: به اين ترتيب ما با پرونده ای روبه رو بوديم و به همين
دليل اعلام کرديم در دادگاه شرکت نمی کنيم.
و چرا محکومان اين دادگاه را بخشيديد
و رضايت داديد؟
توجه کنيد که ما محدوده جرم را شخصی نمی دانيم که
بخواهيم با مسئله قصاص مشکلمان را حل کنيم. من چطور می توانم به عنوان فرزند آنها
در اين مسئله موضع ديگر داشته باشم، جز موضعی که آنها داشتند و بر سر آن قربانی
شدند؟ ما گفتيم که خواستار مجازات اعدام نيستيم، برای هيچ کس و البته آنها از اين
مسئله استفاده کردند. در حالی که ما اصل دادگاه را قبول نداشتيم، مسئوليت احکام آن
را به گردن ما گذاشتند. در اوايل انقلاب بسياری افراد با پدر و مادرم هم عقيده
نبودند، پدر من هم در هيأت دولت تلاش هايی در اين زمينه داشت و با توجه به رابطه
مناسب اش با بنيانگذار نظام با ايشان هم گفت وگو کرده بود و معتقد بود اين گونه
برخوردها شايسته انقلاب نيست.
پس از آن به کميسيون اصل نود مجلس
شکايت کرديد و بعد هم ظاهرا به سازمان ملل شکايت برده ايد. اين شکايت ها به کجا
رسيده است؟
هم زمان با اينکه اعلام کرديم در دادگاه شرکت نمی
کنيم، سه خانواده فروهر، پوينده و مختاری شکايتی به کميسيون اصل نود کرديم. در پس
اين شکايت در چند نشست حضوری آنچه را که خودم از يادداشت های درون پرونده به ياد
داشتم و نشانگر ابعاد اين جنايت ها بود، گفتم و ضبط شد.
نامه های مختلفی به کميسيون داديم اما متاسفانه
پيگيری اين کميسيون به نتيجه مطلوب نرسيده است. البته مواضع آنها نيز مثل ما و در
جهت اعتراض به شيوه پيگيری پرونده بوده است. اخيرا هم به من گفته اند که اين
پرونده ناتمام مانده است. من هم تقاضا کرده ام که جواب کتبی به شکايت های ما
بدهند. سال گذشته نيز در چهارمين سالگرد قتل ها از سوی سه خانواده فروهر، مختاری و
پوينده در سالگرد قتل پدر و مادرم در خانقاه صفی عليشاه اعلام کردم که ما چون
معتقديم که نمی خواهند به اين پرونده رسيدگی کنند به کميسيون حقوق بشر سازمان ملل
متحد شکايت خواهيم کرد.
در همان جا نيز عده زيادی دادخواست ما را امضا
کردند و اين شکايت ها را به سه مرجع مدافع حقوق بشر در سازمان ملل متحد، فرستاديم.
از کميساريای عالی حقوق بشر در تابستان امسال نامه ای دريافت کرديم که آنها نوشته
اند شکايت های ما به ايران فرستاده شده و تقاضای جواب کرده اند و پس از دريافت
جواب مسئله را پيگيری خواهند کرد.