پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۲ - ۲۰ نوامبر ۲۰۰

متن سخنرانی « احمد نيک آذر» مدير دومين فستيوال سينمای در تبعيد- کلن

«سينما سنگی است که سکوت را می شکند، همچون گلوله ای که نبرد را آغاز می کند»

جيمز روی بين

خانم ها و آقايان ، با درود!

کانون فيلم _ تئاتر «روند» در راستای اهداف فعاليت ها ی خود دومين فستيوال سينمای در تبعيد را در شهر کلن برگزار می کند. حکومت فرهنگ ستيز اسلامی ايران همواره سعی داشته تا با تبليغات مسموم کننده و گسترده اش چهره ای منفی از هنرمندان بويژه فيلمسازان و نويسندگان خارج از کشور به مردم داخل ايران منعکس کند و به آنان به باوراند که هيچ فعاليتی در خارج از کشور انجام نمی شود و خارج رفته گان همانا به دنبال عيش و عشرت و فارغ از هر چيز هستند. انبوه فعاليت های تبعيديان و مهاجران خوشبختانه عکس اين مدعا را ثابت می کند. اما هستند متاسفانه افرادی که فريب دجالان اسلامی را خورده و می پندارند واقعا چنين است.

خوشبختانه فيلم های ساخته شده در تبعيد نشان از تولد سينمايی است که بخشی از تاريخ ما را به ثبت رسانده و بازگو کننده دوره سياهی است که توسط رژيم جمهوری اسلامی بر ما روا داشته شده است. نمونه اين نوع البته بی شمار است . اما فقط با اشاره به يکی از آنها می توان نگاه سينما گر تبعيدی را در يافت. فيلم « جنايت مقدس» توانست در جريان کشتار« ميکونوس» و دادگاه برلين نقش بسيار افشاگرانه ی را ايفا کند و بی شک در رای صادره توسط قاضی دادگاه بی تاثير نبوده است.

سينمای تبعيدی، سينمايی است که انديشمندانه نياز به آزادی و رهايی از سلطه ايدئولوژی مذهبی را باز گو می کند و نمايان می سازد که هر آنچه بر ما رفته همانا سنت های مذهبی متحجری است که به نام منجيان بشری خود را در فرهنگ ما مخفی کرده بودند.

آنچه را که علاوه بر ديگر هنر ها ما با آن سر و کار داريم سينماست. همان سينمايی که خمينی وقتی آمد گفت: ما با فحشا مخالفيم نه با سينما» . يعنی سينما و سينماگر را با فحشا و فاحشه گری مقايسه کرد. گوئی ديگران با فحشا و فاحشه گری موافق بوده اند. با اين ديدگاه تدبير حکومت اسلامی بر آن شد که مثل هر چيز ديگری در ايران سينما هم در چنبره قدرت آخوندی قرار گيرد.

با اين حساب سينمای امروز ايران شناسنامه خود را دارد. هر چند که سينماگران انديشمند و دلسوز تلاش خود را در راه اعتلای سينمای ايران و در راه استفاده درست و واقعی از آن دريغ ندارند اما ميدانيم امروزه چنانچه سينماگری پايش را از گلميش دراز تر کند و به قول آخوند ها خط قرمز را رعايت نکند بر او همان خواهد رفت که بر سعيد سلطانپورها، مختاری ها، فروهر ها، پوينده ها، دوانی ها و البته با خيل کشتار عظيمی از آزادگان در زندانهای آشکار و پنهان حکومت اسلامی رفته است.

حکومت جمهوری اسلامی تمامی تلاشش بر آن است تا ثابت کند که نه زندانی سياسی داريم و نه هنر سياسی. بويژه سينما و تئاتر سياسی. می گويد هنر کارش تزکيه نفس است و بس. با چيز های ديگر و جنايت های رژيم نبايد سر و کار داشته و آنرا افشا نمايد. به عنوان نمونه فيلمسازی چون جعفر پناهی با فيلم « دايره اش» که انگشت روی پديده فحشا می گذارد و يا « زنان تن فروش» مسلم منصوری که دخالت مستقيم رژيم را در فاحشه گری و فحشا عريان می سازد پا از دايره قرمز رژيم بيرون نهاده و برخورد به اين نوع پديده و رفتار اجتماعی را به محاکمه عامل اصلی پديدآوردنش يعنی رژيم جمهوری اسلامی تبديل نموده اند ، جرمی بزرگ مرتکب گرديده اند.

رژيم برای تطهير خويش و مخفی کردن جنايتهايش البته با تاکتيکهای گوناگون و با ترفند های آخوندی از سينما در جهان امروز سوء استفاده های زيادی کرده است، که مقالات و افشاگری های بصير نصيبی در طول اين چند سال ميتواند راه گشای کوچکی از اين موضوعات باشند.

من سينماگر پرتاب شدهء به ناچار به خارج از مرزبوم خويش آيا بايد بی تفاوت باشم و نظاره گر؟

اگر می خواستم نظاره گر باشم اينجا چه می کنم؟ هنرمند شاخک های حساسی دارد که مدام در رابطه با مسائل پيرامونی اش فعال بوده و گيرنده است، تاب ناملايمات و بی عدالتی ها را ندارد. احساس خود را با ابزار مورد نظرش منعکس می کند. سينماگر با تصوير و صدا از خود واکنش نشان می دهد. اگر در سرزمين طاعون زده ديکتاتوری کارکردن برای هنرمند بسيار سخت و فرسايشی است اما در تبعيد گاه چگونه است؟ در سرزمين هايی که بهر حال نيمه آزادی هايی وجود دارد آيا بايد ساکت نشست و کار نکرد؟ انسان پرتاب شده به ناچار به خارج از سرزمين خود مدام در جستجوی به ثبت رساندن خود است تا هويتی تازه بيابد و اين هويت يافته شده را شناسنامه خود قرار دهد. شناسنامه انسان پرتاب شده همان هويت تبعيدی اش می شود. تبعيد نشانگر گذشته و حال من در چنبره ارتجاع است.

من سينماگر بايستی درون اين چنبره را که همانا تارهای تنيده شده حکومت اسلامی و ديکتاتوری است را نشان دهم. سينماگر در تبعيد، سينماگر انحصار طلب نيست، امکانات مالی گسترده دولتی و غيره در اختيار ندارد، آنچه را که با امکانات شخصی فراهم می آورد به کار می گيرد، يعنی از همه چيز خود می گذرد حتی از صميمی ترين و يا آسوده ترين امکانات آسايش زندگی اش ، تا اثری خلق کند که نظاره گر دوران پيرامونی خود باشد.

پس، سينمای در تبعيد ابتدا سينمای پرسش و چراهاست و در موقعيت پرسشی خود است که به چرايی ميرسد و آن هنگام که چرا يی خود را سئوال می کند تماشگر را در برابر فجايعی عظيم از جنايت های حکومت اسلامی قرار ميدهد. بی چون و چرا سينمای در تبعيد سينمای روشنگری است و با هر نوع تفکر ارتجاعی و مذهبی سر ستيز دارد.

آنانی که هنر تبعيدی و بويژه سينما و تئاتر در تبعيد را ناديده می گيرند و رد ميکنند متاسفانه آگاهانه و يا ناآگاهانه سعی در محو موقعيت تاريخی خود ند. سينمای در تبعيد و يا هنر در تبعيد تلاشش نه کسب عناوين ويژه ای بلکه فقط و فقط در تلاش ثبت تاريخ خود می باشد.

متاسفانه به دفعات ديده شده که ما ملت فراموشکاری هستيم و اغلب جنايات حکومت ها را خيلی زود فراموش می کنيم اما، خون حانباخته گان راه آزادی و عدالت با سر نوشت ما تبعيديان در هم تنيده شده و ما همراه با مبارزه بی امان خلق مان برای کسب آزادی و محو ديکتاتوری به ويژه مذهبی اش ناچار به ادامه فعاليت هايمان هستيم تا بتوانيم فرق بی تفاوتها را از کسانی که نگران سرنوشت خود و ملت شان هستند را مشخص کنيم.

پيروز و پاينده باشيد.

۲۶ سپتامبر ۲۰۰۳