مجلس هفتم! و وسوسه دائمی
اپوزيسيون ايرانی!
تحريم يا شرکت، مسئله اين
است!
تحريم هنگامی يک سياست محسوب میشود که اعمال آن در واقع
پارامترهای جديدی را به سود نيروی تحريم کننده وارد معادلات سياسی بکند. يا حداقل
آن انتخابات را از درجه رسميت ساقط کند. تحريم، آنهم تحريم انتخاباتی که ترکيب يک
رکن اصلی حکومت را تعيين میکند
و فقط چهارسال يکبار در مملکت اتفاق میافتد، بدون حضور تشکيلات و ارگانی
که بتواند مردم را در جهت ديگری سازمان دهد، تدارک نشاندن مردم در خانههاست و فعالترين نمودش نمايش
يک قهر انفعالی!
مليحه محمدی
در گذر از استبداد و ديکتاتوری و در مسير طولانی
تحقق دموکراسی، اينک قرنهاست که "انتخابات" يک دستاورد محسوب میشود
و يک امکان برای تأيثر و حضور صلح آميز در صحنه سياسی. انتخابات رويدادیست
که اپوزيسيون سياسی در هر جامعهای را
بلافاصله به برنامهريزی پيرامون،
کانديداتوری، تبليغات، و يا چگونگی ائتلافها و يا حمايتها
وامی دارد.
اما در کشور ما همين پديده، يعنی انتخابات نه بر
آن سياق ارزيابی میشود و نه آنهمه تبعات دست
و پاگير با خود میآورد! ودر واقع طرح يک
سئوال بيشتر نيست؛ شرکت يا تحريم!
و پاسخ معمولأ جذابترين وسوسه تاريخی اپوزيسيون
ايرانی؛ يعنی تحريم است! و البته نمیتوان از نظر
دور داشت که طرح همين سؤال خود نوعی گسست از سنتهای غلط
مبارزه در ايران است؛ زيرا که در همين گذشته نه چندان دور، سياست تحريم توسط
ناراضيان سياسی ايران آنچنان تدوين و تئوريزه شده بود که اساسأ نيازی به پرسش
نداشت!
من متوجه هستم که اگر بحث به مقايسه ميان جامعه ما
و ديگر جوامعی که انتخابات در آن پذيرفته شده است ونحوه برخورد نيروهای سياسی در
آن جوامع با امر انتخابات بکشد، حداقل يکی از استدلالهای مخالف را
عليه نظر خودم سازمان داده ام و آن اينکه: بله! طبيعی ست که اينطور باشد! زيرا در
آن جوامعی که رويکرد به انتخابات استقبال و شرکت است برای اين است که مراتب معينی
از دموکراسی در آنجاها وجود دارد. و متأسفانه هرگز اينگونه طرح نخواهد شد که اين
درجات دموکراسی در هيچ جامعهای طبعأ با
موازين امروزی آن متولد نشده است. و پيشرفت ضوابط
دموکراتيک در آنجاها نه در اثر تحريمها
که تحت تأثير تلاش برای شرکت و حضوراز هر روزن، فراهم شده اند؛ از جمله تلاش برای
فرستادن نمايندگانی به پارلمان که مدافعه بيشتری از آزادیها را برنامه
خود قرار دهند!
تاريخ کشورهای جهان پر است از اوج و حضيض آزادی و
درمجموع و مضمون خود رو به پيشرفت!
خلقيات و فرهنگ ملی، زاده هر عامل تاريخی،
جفرافيايی و يا نژادی که باشند، اما تفاوتهای معين آنها
از يکديگر واقعيت دارد. از جمله اوج و حضيضهای شوق آلود
و يأس آلودی که در ظهور هر دو گونه اش اصحاب دانش حيران بمانند!
کسی ندانست که آن ارکستر کر کننده دوم خرداد در
کجا و کی مشق کرده بود. آنقدر بود که بايد ميدانستی که اميدی از اينگونه عظيم در
آن شرايطی که ناظرش بودهای نبايد همه
اش واقعی باشد. اما کاری برنمی آمد حتا از رهبران آن ارکستر عظيم، جز آن که در آن
شادمانیها پايکوبی کنند و از خودشان هم پنهان کنند
که راستی با چگونه قدرتی و از کجا بايد اين اميد غول آسا را متحقق کند. پس امواج
نااميدی بسا زودتر از آنکه شرط زمان است برامد و همان شيپورها که دربزم آن اميد
بزک کرده دميده بود با همان قدرت به ياری درامد که بذرهای نااميدی را باز پهناورتر
از آنچه بايد بپاشد!
باز آن شور و شوق که مصدق آفريده بود پايان گرفته
و قرار بود که چيزی جايگزينش نگردد مگر زمزمههايی يا بگو
فريادهايی از آن سوی مرزها و اين باز يعنی نااميدی از درون، و از خود، و از کرده
خود ...
همين کار را کرده بود اپوزيسيون ايرانی داخل کشور
پس از حماسه مصدق و پس از حماسه ساختن از مبارزه ملی .... پس از سقوط حکومت ملی
دکتر مصدق به مرور نااميدی بدل به بيزاری از سياست شده بود در ايران هيچ شهروندی
نه علاقه داشت که بداند انتخابات چه روز و فصلی از سال برگذار میشود
و نه کسی میدانست نماينده شهرش کيست و ظاهرأ مشگلی هم
نبود نه حکومت دل نگران بود و نه مردم. روزهای بالا گرفتن تب انقلاب بود که ما با
چهرهها و اسامی کسانی در روزنامهها
مواجه میشديم که گويا از جانب ما در قوه قانونگذاری
کشورمان وکيل بودند! امروز خوشبختانه شک کردن در يقينها آنچنان
حرام نيست که جرأت نکنيم از خودمان بپرسيم که آيا واقعأ بايد همانگونه میبود؟
و اگر انديشه راهنمايی در جامعه پا میگرفت که شرکت
در همان انتخابات تا بن دندان فرمايشی را مثلأ با رأی سفيد توصيه میکرد،
حکومتگران تا چند دوره میتوانستند بیاعتنايی
کنند و سرانجام هم بيايند و با رشادت رستاخيز کنند و مردم را به مسخره بگيرند که
اگر نميخواهيد بفرماييد بيرون؟ و چرا نه؟ در جامعهای که بخش
کوچکی از ناراضيان سياسی تفنگ به دست گرفته و آرمان شان را با خون خود مینويسند،
حکومت خودکامه برای گسترش سلطه خود به چه چيزی بهتر از بیاعتنايی
اکثريت مردم نيازمند است؟
و امروز چنين است که ما با وجود آنکه وارثان
سياستی بوديم که خشونت عليه خشونت را فرمان میداد، و
ساليانی از عمر خود را در پای اثبات حقانيت آن راه و روش گذاشتهايم،
زندگی سياسی خود را بر شيوه مسالمت آميز مبارزه بنا کردهايم. اما آيا
مبارزه مسالمت آميز فقط ترک خشونت است؟
بيرون از حيطه نظر و در عالم عمل، اسباب و ابزار
اعمال راه حل مسالمت در مبارزه سياسی چيست؟
بیگمان يکی از
اين ابزارها در جايی که تأثيرگذار باشد، انتخابات است. و اجازه ميخواهم تا بگويم
که در اکثر قريب به اتفاق کشورهای جهان رويداد انتخابات اگر دموکراتيک و مبتنی بر
معادله واقعی قوای جامعه باشد، نمیتواند تأثير
يکباره و يا حتا ماهوی در ساختار سياسی جامعه بگذارد،بلکه در نهايت قادر است به
روندهای معينی در حيات سياسی اجتماعی جامعه
شتاب يا کندی ببخشد. اما! برای معتقدين به مبارزه صلح آميز سياسی اين شتاب دادن به
روندهای دلخواه يا کند کردن مکانيسمهای نا دلخواه
يک تاکتيک اساسی و شکل محتملی از گذار مسالمت آميز است.
اگر به اين تاکتيک در زمينه مبارزه سياسی در ايران
نيز به عنوان يک هدف راه بردی قائل باشيم، آنگاه بايد اولأ آن روندهای
مثبت يا منفی که خواهان سرعت يا استحاله آنها هستيم را، نشان بدهيم. ثانيأ منحنی
رشد يا تخفيف آنها را در نظر بگيريم و سر انجام تاکتيکهای سياسی خود
را برای اعمال هدف روشن کنيم. از جمله نمودارهای آزادی و دموکراسی را در جامعه
ايران را نسبت به خرداد ۷۶ بسنجيم.
اما واقعيت ناخوشايند اينکه، ما اپوزيسيون ايرانی
هنوز در وجه غالب خود، در برخورد با امور معين سياسی از جمله امر انتخابات فرزندان
همان بينش و سنت تاريخی مبارزه هستيم! ظاهرأ دو دسته هستيم اما همچنان با يک متد
برخورد!
يک دسته از ما تحريم گران حرفهای
هستند که اصولأ کاری ندارند که چه چيز و چه کس و با چه شرايطی قرار است انتخاب
شود. تحريم میکنيم و پای آن هم میايستيم.
پيش از اين انقلاب حيرت انگيز! حکومت کارگری میخواستيم که
معلوم بود از راه انتخابات نمیشود و طبيعی
بود که بايد انقلاب میکرديم و
بگذريم که چکار کرديم...
دسته دوم آنهايي هستيم که درست است که بعد از
انقلاب شکوهمند اخير ديگر نمیخواهيم انقلاب
کنيم، اما مدتیست که با همان اصرار میخواهيم
رفراندم کنيم. و آيا اين تصادفیست که اين
رفراندمی که طرح میکنيم و بطريقی که طرح میکنيم،
مثل انقلاب همان وقتها دور از ذهن به نظر میآيد! و انسان
نگران میشود که نتيجه اين اصرار در رفراندم مثل
نتيجهای بشود که از آن انقلاب به هر قيمت درآمد.
و مسئله اصلأ اين نيست که در ميان اپوزيسيون کسانی
مخالف رفراندم باشند؛ بلکه مسئله بیپاسخ ماندن
اين پرسشهاست:
چرا شرکت در انتخابات و تعديل فضای استبداد سياسی
بجای آنکه به سود طرح و پيشبرد رفراندم باشد، به زيان آن خواهد بود!؟
چرا سپردن مجلس قانون گذاری مملکت که يکی از ارکان
تدارک کننده رفراندم يا همه پرسی است به دست جريان مخالف به سود پيش بردن رفراندم
است؟!
و بخصوص چرا در شرايطی که نمايندگان مجلس صحبت از
رفراندم به ميان میآورند، طرحی ارائه میشود
که چنين نمايندگانی در مجلس نباشند؟!
مگر به سود پيشبرد خواست رفراندم يا هر برنامه
ديگری که ما داريم نيست که نمايندگان مردم در پارلمان يا نيروهايی در حاکميت از آن
دفاع کنند؟
آنچه که بيشتر به ذهن نزديک است اين است که هر
اپوزيسيونی از چنين پيش آمدی استقبال میکند! ممکن است
دوستان بگويند که آنها گفته اند و نتوانستهاند. اما در
آن صورت چه کسی خواهد توانست چنين امری را در شرايطی که نيرويی در درون خود
حاکميت، آنهم در پايگاه قانونگذاری به آن قادر نبوده است، به پيش ببرد؟ مگر حاصل
جز اين خواهد شد که طرح رفراندم را از يک اهرم معين آنهم در داخل نظام محروم خواهد
کرد؟
مسئله اين نيست که هيچ وقت و تحت هيچ شرايطی نبايد
تحريم کرد و هيچ عقل سليمی نمیتواند استثنا
بر قانون را (البته به مثابه استثنا!) به رسميت نشناسد.
اين که تحت شرايط معينی و با ارزيابی
دقيقی از توازن قوا، يک نيرويی سياسی، دست به تحريم بزند، تفاوت اساسی دارد با
وسوسه هميشگی اپوزيسيون ايرانی در مقابل انتخابات که در واقع قهر انفعالی را
جايگزين آن قهر انقلابی ای میکند
که به ناچار شکستش را پذيرفته است.
تحريم هنگامی يک سياست محسوب میشود
که اعمال آن در واقع پارامترهای جديدی را به سود نيروی تحريم کننده وارد معادلات
سياسی بکند. يا حداقل آن انتخابات را از درجه رسميت ساقط کند. تحريم، آنهم تحريم
انتخاباتی که ترکيب يک رکن اصلی حکومت را تعيين میکند و فقط
چهارسال يکبار در مملکت اتفاق میافتد، بدون
حضور تشکيلات و ارگانی که بتواند مردم را در جهت ديگری سازمان دهد، تدارک نشاندن
مردم در خانههاست و فعالترين نمودش نمايش يک قهر
انفعالی!
اگر چنين نيست، لطفأ دوستان و سرورانی که باز
آماده صدور فرمان تحريم شده اند چه در داخل و چه در خارج ايران، و بخصوص همراهان و
همکاران من در اتحاد جمهوری خواهان! التفات کنند و توضيح بدهند که:
اولأ: پيش بينی آنها از رفتار سياسی جامعه ايران
پس از تحريم چيست؟
ثانيأ: برنامه ايشان (لطفأ بدنه اجرايی داشته
باشد) پس از سپردن مجلس به دست جريان راست کدام است؟
و توجه بفرمايند که برای امثال من اصلأ اهميت
ندارد که پاسخ بشنويم که مردم شرکت نخواهند کرد. منهم معتقدم که مردم در شکل گذشته
شرکت نخواهند کرد ولی بخودم اجازه خواهم داد تا بگويم که،
مثل انتخابات شورای شهر که رأی ندادند اشتباه
خواهند کرد.
و مثل رفراندم فروردين ۱۳۵۸ که رأی دادند اشتباه
خواهند کرد.
من مايلم بدانم که مدعيان رهبری سياسی مردم چه چيز
را در اين مقطع برای آينده ايران مفيد، ممکن، و واقعی میدانند.
مليحه محمدی
۱۲ نوامبر ۲۰۰۳
------------------
اين
مقاله قبلا در«ايران امروز» چاپ شده است.