نوشين عزيز، فمينيستها
"ضد مرد" نيستند!
دوست عزيز،تو بهتر از من ميدانی،
ترس مردان از فمينيسم، ترسی
تاريخی است بدين منظور هم، کار ما کاری دشوارتر و طولانی است.آنها از ما می هراسند
چون می بينند قدرتی که هزاران سال در اختيارشان بوده از چنگشان بيرون کشيده ميشود
آنها در خانه در مدرسه در دانشگاها در همه مراکز علمی و غير علمی که قبلا فقط و فقط
عرصه مردان بوده مارا رقيب خود می بينند. و مهمتر از آنکه، آشپزخانه را از حضور زن
خالی می يابند و گاه مجبور ميشوند، خود در آنجا کار کنند! پس باور کنيم آنها حق
دارند که بهراسند.و ما در اين راه به اجبار صليب تنهايی خويش را بر دوش می کشيم.
عفت ماهباز
efatmahbas@hotmail.com
نوشين احمدی عزيز،مصاحبه ات را در ياس نو، با خانم
پروين بختيارنژاد در مورد مسايل زنان خواندم و چون هميشه در بسياری از نکات با تو
همنظر بودم.اما در اين گفتگو تو نکاتی را طرح نمودی که مرا بر آن داشت تا گوشه
ديگری از واقعييت را بنويسم. آز انجاييکه موضوع مطرح شده،خصوصی نيست وبه جنبش زنان
برميگردد بهتر است علنی نوشته شود.پس بااجازه،ابتدا موضوعی را که تو در باره آن
سخن گفتی، درج ميکنم .
"*در «مرکز فرهنگی زنان»
تاکنون عمدهی کارمان
را بر زنان گذاشته بوديم
اما حالا به اين نتيجه
رسيديم که بايد مردان
را هم با فعاليتهای حقطلبانهمان
همراه کنيم. البته
اين دلايل زيادی دارد.
اولا به اين علت
که مردان احساس
ترس از ما نکنند. مثلا وقتی مردان
ببينند کسی از جنس خودشان
تفکر برابریطلبانه دارند کمتر
دچار تشويش میشوند. در ثانی
اين کار باعث میشود
زنان هم از ما نترسند
چون بسياری از زنان وقتی مردی در
کاری حضور نداشته باشد احساس
میکنند ممکنه موقعيتشان
بهخطر بيافتد، البته اين
احساس واقعی هم هست
زيرا اگر مردان نباشند، همسرانشان
را آزار میدهند تا بين زنان
جدايی بياندازند. از طرف ديگر بسياری
از تبليغاتی که عليه ما بهعنوان
فمينيست میشود به
اين طريق خنثی میشود.
آنها معمولا ما فمينيستها
را «خانه برانداز» و «از مرد بيزار» معرفی میکنند
و از اين طريق سعی میکنند
زنان را از ما دور کنند درحالیکه
در همين مرکز فرهنگی زنان که
بههرحال گروهی با
ايدهی فمينيستی است ميزان
تأهل و تجرد در بين ما به
همان ميزان جامعه
است و خانهداری ما به
همان خوبی (يا بدی) خانهداری
زنان ديگر است. بچهداری
ما هم اگر از زنان ديگر بهتر
نباشد بدتر نيست. شلوار هم
برای اين میپوشيم
که اگر زير مانتو دامن
بپوشيم در ادارات راهمان
نمیدهند."
نوشين عزيز قصد من از نوشته نه انتقاد از تاکتيک
برگزيده مرکز فرهنگی است که قصد دارد از مردان هم کمک بطلبد.ونه تکذيب عملکردی
بدين شيوه و روش است. به اعتقاد من آنهم در نوع خود روش درستی ميتواند باشد.کما
اينکه در سال دوهزار در اجلاس سازمان ملل،"پکن +پنج"،بعضی از مردان
اجلاس با عنوان " پاپيون سفيدها" سازمان ضدخشونت عليه زنان را در آنجا،
سازماندهی نمودند و مرکزاين تشکل را کانادا مستقر نمودند. ولی ديگر از چندو چون و
گشترشش اطلاعی ندارم.
اما داستان ما،در غرب،و عناوينی که در اينجا نثار
فمينيستها می شود.ابتدا می روم سراغ مردان ايرانی، که من از آنها با عنوان بزرگان
"قوم" نام می برم آنها که ميبايست سوسيال دمکرات باشند ولی به دلايل
تاريخی کشورمان که مرحله فيوداليزم هم به طور ناقص طی کرده، آنها فيودال دمکرات از
آب در آمدند!.به هرحال از شوخی و جدی که بگذريم تجربه چندين سال کار و همکاری با
احزاب سياسی،و فعالييت باگروهای زنان و آنچه که ديدم و شنيدم و مهمتر از همه آنچه
که از تجربيات جنبش زنان در دنيا خواندم مرا به اين نتيجه می رساند که زنان برای
خودشناسی ، خودباوری و ياری به خود احتياج دارتد که تشکل های خاص خود را داشته
باشند، تابتوانند زودتر به نتيجه مطلوب خود برسند،که همانا دست يابی به برابری
کامل زن و مرد است و در واقع اين خود بزرگترين کمک به رشد و ايجاد دمکراسی در
جامعه ايران است. طبيعتا در تشکلات زنان ، هم گاه می توان از امکاناتی که مردان در
اختيار دارند بهره گرفت البته نه در رهبری و سازماندهی کارها.
ماجرای "ضدمرد"بودن فمينيست ها و
ماجرايی که برای خود من پيش آمد:
حدود ده روز پيش برای چاپ برخی از مطالبم به يکی
از دوستان مرد که امکانات بهتری در زمينه چاپ دارد مراجعه کردم. او معمولا در اين
زمينه ها کمک و پشتيبان من بوده است. در حين صحبت از اينجا و آنجا موضوع صحبت
کشيده شد به مطلب من در مورد بزرگان "قوم" و "قم" و اشاره من در آن
مطلب به اينکه "اصولا مردان ما مطالبی را که زنان مينويسند نمی خوانند!"
آن دوست در اعتراض به اين نوشته گفت من که بيشتر از تو در مورد زنان می خوانم با
کمی مکث گفتم خوب در عمل چه نتيجه ايی دارد ؟! ناگهان فضای گفتگو برگشت و تيره و
تار شد و دوست ما، نه گذاشت و نه برداشت گفت می دانی تو اصلا "ضد مرد"
هستی ! يکه خوردم همه جورکلماتی در مورد خودم شنيده بودم جز اين کلمه آخر، می
خواهم اعتراف کنم که در وهله اول نوشين عزيز، در دام افتادم و شروع به دفاع از خود
کردم. او در ادامه گفت: فلانی و فلانی هم اين نظر را دارند گفتم خيلی از زنان در
ايران و جهان مثل من فکر می کنند و نام بعضی از زنان را هم ذکر کردم. کمی که گذشت
به اين نتيجه رسيدم که نبايد در اين دام بيافتم و از خود دفاع کنم چه فايده ايی از
اين بحث بی حاصتل عايد می گردد؟. ياد نمونه های تاريخی در اين زمينه افتادم.از
آغاز جنبش جهانی زنان آنگ "ضد مرد"يا بقول تو "مرد
بيزار"معادل فمينيسم،يا امانسه بوده است در اروپا ودر امريکا هنوز از اين
وازه به عنوان فحش بکار ميرود.ياد " سو جورنر تروتث" برده سابق و مبارز
جنبش زنان در قرن نوزده در امريکا افتادم که زمانی که در خيابانها برای مبارزه و
کسب برابری راه افتاد اين نوع کلمات بدرقه راهش شد.سيمون دوبوار و امروز در آلمان
آليس شوايزر در اقصی نقاط عالم ، مبارزين حقوق زن، هنوز هم هم از اين نوع عناوين
بهره مند ميشوند.پاسخ برای اين دوستان نه تغيير جهت و يا تغييرتاکتيکهای درست مان
است. بلکه پذيرفتن ،اين موضوع است که مرد سالاری با سابقه ايی سه تا پنج هزار
ساله، سيستمی را در درون خود رشد و پرورش داده که مردان در مرکز همه چيز قرار
دارندو حتی در ابتدای امر فقط آنها انسان محسوب می گشتند که امروز متاسفانه هنوز
در برخی از نقاط دنيا هنوز بر اين منوال زندگی جريان دارد! در بستر چنين زمينه ايی
تفکری که در مردان و حتی زنان شکل گرفته به اين آسانی زدودنی نيست و طبيعتا احتياج
به کار فرهنگی،دراز مدت در بين خودمان در وهله اول و سپس در جامعه و در بين مردان،
دارد. اگر از من بپرسند در ميان مردان ايرانی کسی که در راستای فمينسيتی کار و
فعالييت کند و بطور واقعی دل سوز جنبش زنان باشد، را بشمارم. جواب من اين است آيا
واقعا جنين کسی هم وجود دارد؟ متاسفانه افرادی که در اين زمينه کار می کنند،بسيار
انگشت شمارند.از يک يا دو نفر تجاوز نمی کنند.و در اين ميان، اگر بزرگان
"قوم" ما گاه با بزرگان "قم" به رقابت بر ميخيزند هيچ عجيب و
غريب نيست زدودن مرد سالاری کار پيگير و مداوم لازم دارد.و مطمينا اين مشگل تنها
بدست زنان حل خواهد کرديد.
اما ماجرای انجمن زنان کلن آلمان،که پانزده سال
است عليرغم مشکلات فراوان بطور مرتب وهفتگی برنامه داشته واعضای آن زنان با تفکرات
مختلف تشکيل ميدهد.در اين مدت نام اين انجمن و نام هر انجمن زنان مشابه در سراسر
آلمان و کشورهای اروپايی، "انجمن طلاق" انجمن "ضد مرد"و يا
"خانه برانداز"،بوده است و ظاهرا مشکل مردان اين است که چرا اين انجمن
جلسات جداگانه زنانه ميگذارد؟ اما زمانی که جلسات عمومی برای بحث و گفتگو گذاشته
ميشود. تعداد مردان از سه يا چهار نفر تجاوز نمی کند.چون اصولا از نظر آنها ما
حرفی برای گفتن نداريم و آنها همه حرفهای لازم را گفته اند و يا خواهند گفت.
نوشين عزيز، اين ماجراا تنها شامل مردان ايرانی
نيست.شبيه به همين مسايل کم و بيش در آلمان و حتما در ديگر کشورها،هم يافت می
شود.رشته "مطالعات زنان" در آلمان فقط در دو يا سه دانشگاه وجود دارد و
همين را هم چند سالی است که همه فشار را گذاشته اند که يعنی چه ؟ چه معنی دارد
؟چرا رشته زنان ؟ و چرا فقط برای زنان؟ اما در همين جا هم تحقيقات و سمينارهای
مربوط به مسايل زنان ،حتی زمانی که سمينارهای دانشگاه زنان مشترک با مردان است.
ميتوان گفت تقريبا تنها شرکت کنندگان آن زنان هستند.نمونه در ترم گذشته سميناری
مشترک، بابقيه رشته های دانشگاهی داشتيم ، که زن و مرد می توانستند در اين سمينار
شرکت کنند .موضوع بسيار جالب سمينار، "بررسی وضعييت دختران جوان در جهان سوم
(کشورهای اسلامی)" بود.و خانم پروفسور که درسش را عالی ميدادو از اين نظر در
دانشگاه شناخته شده بود.يعنی کسی در توانايی خانم پروفسور شکی نداشت اين سمينار را
اداره می کرد.. اما تا پايان ترم از حضور مردان در اين سمينار خبری نشد. در يکی از
جلسات پرسيدم پس مردان علاقمند به مسايل زنان کجا هستند؟! خانم پروفسور خنديدو گفت
:تو خود بهتر ميدانی کجا هستند!پس بهتر است که نپرسی.
دوست عزيز،تو بهتر از من ميدانی، ترس مردان از
فمينيسم، ترسی تاريخی
است بدين منظور هم، کار ما کاری دشوارتر و طولانی است.آنها از ما می هراسند چون می
بينند قدرتی که هزاران سال در اختيارشان بوده از چنگشان بيرون کشيده ميشود آنها در
خانه در مدرسه در دانشگاها در همه مراکز علمی و غير علمی که قبلا فقط و فقط عرصه
مردان بوده مارا رقيب خود می بينند. و مهمتر از آنکه، آشپزخانه را از حضور زن خالی
می يابند و گاه مجبور ميشوند، خود در آنجا کار کنند! پس باور کنيم آنها حق دارند
که بهراسند.و ما در اين راه به اجبار صليب تنهايی خويش را بر دوش می کشيم.
نوشين عزيز،اين داستان که ما "ضد مرديم"
"خانه براندازيم" "از مرد بيزاريم" "نروک هستيم"
"زبان درازيم" "خودسريم" "شيطانيم" و...بسياری واژه
های از اين قبيل!، را از آغاز مبارزات حق طلبانه زنان گفته شده،و ما بازهم بارها و
بارها آن را خواهيم شنيد.و ربطی به نوع روش و شيوه مان در رسيدن به هدفمان
ندارد.دوست دارم جمله ايی را که "سوجورنر تروتث" زن سياهپوست امريکايی،
در يکی از متينگ ها در سال ۱۸۵۱،خطاب به مردان گفت در اينجا، بياورم "ما حق
خود را به دست خواهيم آورد،هر چقدر دلتان می خواهد ما را هيس کنيد." او اين
جملات اميد بخش را در آغاز قرن نوزده بيان کرد. از اين رو نيک می دانم که در اراده
مان،از راهی که در پيش گرفته ايم خللی ايجاد نخواهد شد. ما تاکتيک هايمان را بر
اساس آنچه که خود تشخيص می دهيم و تجربه تاريخی به ما می گويد برميگزينيم.اين راه
ناگزير ماست.آنچه مسلم است شيوه و تاکتيک های مردان بايد عوض گردد. همانطور که
خودت هم به زبانی ديگر گفتی: يک زن، يک فمينيست، سرشار از مهر، عشق وعاطفه های
زيبای انسانی است و بی شک، راهمان را نيز با مهر و انسانيت، صلح وعشق هموار خواهيم
نمود.
چنين باد
عفت ماهباز
۰۴.۱۱.۰۳
*مصاحبه نوشين احمدی در روزنامه ياس نو آبان ماه ۸۲