نجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۲ – ۶ نوامبر ٢٠٠٣

"اتحاد جمهوريخواهان" و پرسش خشونت در سياست

روشنست که جمهوريخواهان مردم را در برابر خشونت دينسالاران به خشونت متقابل فرا نخواهند خواند ولی بايد پذيرفت که گاه پرهيز از خشونت ميتواند به گسترش و سختی آن بيافزايد و مردم را دربرابر نيروهای سرکوبگر پاک بيدفاع نمايد. ما سرپرست مردم نيستيم که برای آنها تصميم بگيريم. نفوذی هم درميان آنها نداريم. ما بايد همواره دينسالاران را همچون سرچشمه خشونت برجسته کنيم و به مردم راه هايی که ميتواند در برابر خشونت با کمترين بها بهترين پايداری را ممکن سازد، پيشنهاد کنيم .

 

 

کمال ارس

 

اشاره: آقای رضا فانی يزدی، يکی از فعالان "اتحاد جمهوری خواهان" در دو نوشته با سرنويسهای "چرا ما طرفدار مبارزه سياسی مسالمت آميز هستيم؟" و "پذيرش تنوع اشکال مبارزه" که در "ايران امروز ۸  آبان ۱۳۸۲" منتشر کرده است، کوشيده است تا موضع "جمهوريخواهان" را در باره لزوم مبارزه سياسی مسالمت آميز " تدقيق" کند.

آقای فانی مينويسد:

"تجربه خشونت در سالهای پس از انقلاب و اشکال خشونت آميز مبارزه سياسی، تجربهای است تلخ که برای جامعه ما خسارات غير قابل جبران به جای گذاشته و اکثريت قاطع مردم ما از تجربه دوباره آن پرهيز میکنند."

در اينجا روشن نيست که بر پايه کدام داده های تاريخی چنين ادعايی ميشود. ما بارها در همين گذشته نزديک شاهد پيش آمدن ناآراميهای خشن در شهرها و روستاهای ايران بوده ايم . گفتن اينکه "اکثريت قاطع مردم ما" از خشونت پرهيز ميکنند، تنها ميتواند ادعايی پيامبرانه باشد.

وسپس:

"برتری و تفوق حاکميت اقتدارگرا در عرصه خشونت و اعمال آن و عدم توانايی ما در بکارگيری شيوههای مشابه، واقعيتی است غير قابل انکار. مهمتر اين که ما نمیتوانيم از شيوههای غير انسانی، خشونت آميز، توطئه گرانه، تروريستی و آميخته با شکنجه و وحشت در مبارزه خود استفاده کنيم. استفاده از اشکال خشونت آميز ما را از هدفهای انسانی خود بازداشته و قابل توجيه برای مقصود ما نيست."

گرچه استفاده از خشونت در مبارزات سياسی چندان هم غير انسانی نيست وما اشکال گوناگون آنرا حتی در کشورهای دمکراتيک غرب هم آشکارا ميبينيم ولی نخست اين اعلام موضع بسيار نيک و بجاست. زيرا کسانيکه برای منافع مادی و ايدئولوژيک خود حسابی جدا از بيشترين مردم گشوده اند و تا آنجا پيشرفته اند که ديگر راه بازگشت ندارند و براستی همه امکانهای آشتی و کنار آمدن با مردم را بفرمان خود سوزانده اند، تنها با سرکوب خشن وعريان ميتوانند قدرت خويش را نگهدارند وجزين نيز زبان ديگری نميفهمند. درگيری با چنين کسانی که پشت بديوار ايستاده اند و چنگ و دندان نشان ميدهند بسيار خطرناک و مرگبار است و لذا پيشنهاد مبارزه غير خشونت آميز پاک قابل فهم ميباشد. در چنين شرايطی روشنست که هر نيروی سياسی دمکرات بايد بکوشد تا ميشود رخداد خشونت و برپاشدن آشفتگی را پيشگيرد.

با اينهمه تنها به سويه ای از پرسش پيشکشيده شده پاسخی داده ميشود وسويه ديگر دستبالا به آينده واگذار شده است که ميتواند بارها خشونت آميزتر باشد و اگر همينجور که تاکنون گذشته بگذرد، بيگمان چنان نيز خواهد شد. نگاهی به تکانهای گوناگون مردمی بروشنی نشان ميدهد که آغاز بيشتر آنها نخست با خواستهای صنفی بوده وهنگاميکه با واکنش " طبيعی" نيروهای حکومتی روبرو شده، بيدرنگ سياسی شده است. اين تکانها از سوی مردم خودانگيخته بوده و پيوندی با نيروهای سياسی نداشته است. اپوزيسيون دمکرات تا کنون از کنش با آنها خودداری کرده و تنها برای آرام کردن اين تکانها واکنش نشانداده است. باور خوشبينانه اين اپوزيسيون به فرجام کار خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی زمينه يی شده تا فراموش شود که هر دگرگونی گسترده تنها برپايه جنبش مردم بدست ميايد. فزون براين، در جامعه ای که بزرگترين نيروی سياسيش بر پايه بينش مکتبی و مردم گريز خود تنها به " نخبگان" باور دارد و تازه بسی پيشرفت کرده است که مردم را همچون سياهی لشگر ميپذيرد تا با نشاندادن آن دينسالاران را " قانع" کند، از پيشرفت در"اصلاحات" همان پيشبرد انديشه های آشفته ای چون "مردمسالاری دينی" دريافت ميشود که تنها در سر پاره ای ازين"نخبگان" آشيان دارد. اين انديشه ها برای مردم، که خواستار دگرگونيهای برونی هستند و زينرو سياهی لشگر شده اند نه کششی ايدئولوژيک دارد و نه دريافتنيست و درست از اين ديدگاه است که به خواستهای مردم در بهترين گونه همچون "تندروی" و چيزی که در پيشرفت کار "اخلا ل" ميکند، برخورد ميشود. بدينگونه از همان آغاز شکاف بزرگی ميان "خيابان" و سياست "اصلاح طلبان" بوجود ميايد که پيوسته بزرگتر ميشود تا سرانجام در گزينش شوراها بر هر نابينای سياسی نيز پديدار ميگردد. همين روند اپوزيسيون دمکرات را نيز به تباهی سياسی ميکشاند، زيرا اينان نيز بيش از اندازه به خاتمی و سپس "اصلاح طلبان" گرايش پيدا ميکنند تا به "خيابان".

خاتمی و "اصلاح طلبان" برای "پل زدن" روی اين شکاف تنها يک روش دارند که آنرا هنوز هم دنبال ميکنند: ترساندن مردم از برخورد با "گروههای فشار" و ديگرنيروهای حکومتی و "عواقب خشونت". اين روش بويژه برای کسانيکه به پيشرفت "اصلاحات" خوشبين هستند بسادگی پذيرفتنی است، چون جز اين، همه "بازی" بهم ميخورد، در روند "اصلاحات" بدون مردم، نميگنجد وپيشديدنی نيست. بدينجور پرهيز ازخشونت گرهگاهی ميگردد که هرتکان و تنش پيشناديده ای را نخست از پس آن مينگرد و فراموش ميکند که "خشونت" زمينه و درونه ای دارد و نخست اينست که بايد بررسی شود.

خشونت در جنبش سياسی همواره زمينه، انگيزه و شوندی دارد که بيشتر به ساختار، آرايش و رفتار نيروهای سياسی در برابر هم بستگی دارد تا رفتار تنها بخشی از آنها. هم اکنون دربرابر نيروهای گوناگون حکومتی که برايشان جز سرکوب خشن و هدفمند تکانهای مردم کارکردی ديگری در نظر گرفته نشده است، نيروی گسترده ناراضی وبستوه آمده جوانانی ايستاده است که ساختار وسازمانيافتگی بسيار کمی دارد و ازينرو کنترل شدنی نيست. در زمينه امروزی خشونت پيوسته از سوی دينسالاران بکار گرفته ميشود و از نبود آن سخنی نميتواند در ميان باشد و لذا درخواست از مردم که خشونت را با خشونت پاسخ ندهند، چندان باهوده نيست. بر اين زمينه، آنچه رخ ميدهد از پيش کاملا ديدنی نيست. شوند وفرجام اين "بازی" همواره برايندی از کنش واکنشهای "بازيگران" است. از اينجاست که نميتوان تنها از يک ديدگاه روی بردباری مردم حساب کرد. تنش ميان مردم و نيروهائيکه پيوسته بر مردم خشونت ميورزند با "نصيحت" آرامی پذير نيست و ميتواند گرچه ناخواسته به خشونت بکشد. زينرو بايد خشونت را همچون يکی از سويه ها و همراهه های پيکار دمکراتيک بديده گرفت و روی اين نيز برنامه ريخت که اگر رخداد، آنگاه چه بايد کرد؟ روشنست که جمهوريخواهان مردم را در برابر خشونت دينسالاران به خشونت متقابل فرا نخواهند خواند ولی بايد پذيرفت که گاه پرهيز از خشونت ميتواند به گسترش و سختی آن بيافزايد و مردم را دربرابر نيروهای سرکوبگر پاک بيدفاع نمايد. ما سرپرست مردم نيستيم که برای آنها تصميم بگيريم. نفوذی هم درميان آنها نداريم. ما بايد همواره دينسالاران را همچون سرچشمه خشونت برجسته کنيم و به مردم راه هايی که ميتواند در برابر خشونت با کمترين بها بهترين پايداری را ممکن سازد، پيشنهاد کنيم .

کمال ارس

۴.۱۱.۲۰۰۳