سه شنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۲ – ۴ نوامبر ٢٠٠٣

گفت وگوی روزنامهی ياس نو با نوشين احمدی خراسانی

برای زنان

هدف ما اين است که زنان را تشويق کنيم در برابر مشکلات و موانعی که در جامعه در مقابلشان وجود دارد يک عملی انجام دهند، و البته اين عمل را جمعی و در کنار زنان ديگر انجام دهند. فکر میکنم فرق ما با مادرانمان اين است که ما از يک آگاهی برخوردار شدهايم و اين زندگی ما را بسيار دگرگون کرده و رابطهی ما را با جهان متفاوت کرده. و صد البته اين آگاهی در يک پروسهی کار جمعی اتفاق افتاده است.

 

 

گفتوگو: پروين بختيارنژاد

 

 

- قبل از هر سئوال NGO​ی شما در حوزهی زنان خود را معرفی کرده است. اهداف مشخص مرکز فرهنگی زنان چيست؟

- «مرکز فرهنگی زنان» انجمنی است که هدف کلیاش طرح «مسئلهی زنان» و بسط نگرش عادلانه نسبت به زنان در جامعه است. در واقع کار اصلی ما اين است که در جامعه درحدی که میتوانيم در رابطه با تلقیهای مرسوم و بازدارنده که از زنان و نقش آنها وجود دارد ترديد و پرسش ايجاد کنيم و نسبت به آنچه بر زنان میرود اعتراض کنيم و آگاهی فمينيستی را در ميان خودمان و زنان ديگر رشد دهيم. در همين پروسه بوده است که بيش از بقيهی زنان آگاهی فمينيستی خودمان تعميق پيدا کرده است. در مورد ايجاد ترديد و پرسش هم بايد بگويم که پرسش آغاز شناخت است. ما نمیخواهيم به زنان شناخت بدهيم ما میخواهيم بگوييم که اين مسائلی که بهعنوان امور بديهی و مسلم در برابر ما گذاشته شده موضوعاتی تناقضآميز و قابل بحث و فکر هستند. وقتی اين پرسشگری آغاز شود، هر زنی میتواند با توجه به نياز و ضرورت خود اگر بخواهد تلاش کند تا جامعه و جهاناش را بشناسد، نه آنطور که برايش تعريف شده بلکه آنطور که خودش میبيند و تجربه میکند. ما میخواهيم مشکلات شخصیمان را در بستر اجتماعی آن قرار دهيم. وقتی مثلا زنی که مورد خشونت واقع میشود بايد متوجه باشد که اين مسئله خيلی هم ربطی به نوع رفتار او ندارد، اين يک مسئلهی عمومی و اجتماعی و اتفاقا سياسی است نه صرفا يک معضل فردی، در نتيجه بايد عمومی و جمعی هم حلاش کنيم.

برای همين گروه ما، انجمنی خدماتی، خيريهای و حتا آموزشی بهمعنای رايج آن نيست. شايد از همهی اين ابزارها هم استفاده کرده باشيم يا در آينده بکنيم اما همهی اينها بهخاطر بسط و گسترش آگاهی جنسيتی در ميان زنان است. من البته از زاويهی نگاه خودم و اينکه چرا در «مرکز فرهنگی زنان» کار میکنم حرف میزنم، هر کدام از ما که در مرکز کار میکنيم مسلما عين هم فکر نمیکنيم که اين مسئله بهنظرم عالی است.

بههرحال هدف ما اين است که زنان را تشويق کنيم در برابر مشکلات و موانعی که در جامعه در مقابلشان وجود دارد يک عملی انجام دهند، و البته اين عمل را جمعی و در کنار زنان ديگر انجام دهند. فکر میکنم فرق ما با مادرانمان اين است که ما از يک آگاهی برخوردار شدهايم و اين زندگی ما را بسيار دگرگون کرده و رابطهی ما را با جهان متفاوت کرده. و صد البته اين آگاهی در يک پروسهی کار جمعی اتفاق افتاده است.

ببينيد ما میخواهيم نشان دهيم که اگر دختران جوان میخواهند زندگیشان پوياتر و عادلانهتر از نسل گذشته باشد، اين خواسته صرفا با پيدا کردن مرد «مناسب» عملی نمیشود بلکه آنها بايد از آنجايی که قرارشان دادهاند فراروی کنند، چون آن موقعيتی که در آن قرار گرفتهاند سبب میشود که دير يا زود رابطهی نابرابر را تجربه کنند. بايد جدی و جمعی تلاش کنند چون بهصورت فردی ضعيفتر از آن هستند که تغيير زيادی بتوانند ايجاد کنند. آنها بيش از آنکه برای پيدا کردن يک مرد «مناسب» به ليسانس احتياج داشته باشند به تفکر و شناختی از جهان نياز دارند که استقلال فکری آنها را تأمين کند تا بتوانند «مناسب» را از «نامناسب» تشخيص دهند.

 

- از چه ابزارهايی برای رسيدن به اهداف خود استفاده کردهايد؟

- ما در حدود اين ۳ سالی که کار کردهايم از ابزارهای گوناگونی مثل برگزاری سمينار، ميزگرد، تربيون آزاد، برپايی کارگاههای آموزشی و مشورتی، برگزاری تجمع، چاپ بولتن و پخش جزوههای آموزشی، دادن اطلاعيه، نوشتن نامههای سرگشاده و جمعآوری امضاء استفاده کردهايم. از طرفی ما سعی کردهايم فضايی برای گفت وگو ميان زنان ايجاد کنيم. البته اين کارهايی که میگويم خيلی گسترده نبوده و درحد توان يک گروه ۳۰-۲۰ نفره انجام شده است و خود شما بهعنوان يک زن فعال و مبارز میدانيد که با توجه به محدوديتهای زيادی که وجود دارد همين فعاليتهای محدود هم با سختی و مشکلات فراوان انجام شده است.

انتقال آگاهی از راههای گوناگون امکانپذير است و ما سعی کردهايم شکلهای مختلف بسط آگاهی را تجربه کنيم، مثلا اگر برگزار سمينار ديگر نمیتوانسته جواب دهد و يا جذابيتاش را ازدست داده به کار «کارگاهی» (ورکشاپ) روی آوردهايم.

 

- در راستای اين اهداف تعريف شده خود چه برنامههايی را انجام دادهايد؟

- ما از سال ۱۳۷۸ که گروهی شديم تا مراسم ۸ مارس (روز جهانی زن) را برگزار کنيم بهتدريج شکل گرفتيم. در سال ۱۳۷۹ مراسم روز جهانی زن را با نام «مرکز فرهنگی زنان» برگزار کرديم و در واقع اعلام موجوديت کرديم. با اينحال تازه اواسط سال گذشته ثبت نهايیمان انجام شد.

ما در همان سال ۱۳۷۹ در مراسم ۸ مارس نامهای برای پيوستن ايران به کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان نوشتيم و امضاء جمع کرديم و به مجلس فرستاديم. در آن موقع ما کارتهای کوچک اعتراض فردی هم چاپ کرديم که هرکسی خودش آنرا امضاء کند و برای مجلس و ديگر نهادها پست کند. البته همهی اين نوع کارها برای آن است که ما زنان آموزش ببينيم که بهخاطر خواستههایمان اعتراض کنيم. مثلا حتی اگر همين جنبش نامه نوشتن گسترش پيدا کند میتواند به نيرويی بدل شود برای تغييرات. البته الان داريم تمرين میکنيم، استقرار دموکراسی يک پروسه طولانی است يک اتفاق نيست و در اين پروسه است که بايد ياد بگيريم چطور از خواستههای فردی و جمعیمان دفاع کنيم. بههرحال در سال ۱۳۸۰ وقتی ديديم که تعداد مراسم و برنامههای روز جهانی زن در تهران افزايش يافته، برای اينکه اين تمرکزگرايی را در تهران بشکنيم، سعی کرديم با زنانی که در شهرستانهای مختلف فعال هستند ارتباط برقرار کنيم و در برپايی اين مراسم در شهرهای مختلف تا آنجا که از دست ما برمیآيد کمک کنيم. فکر میکنم ما به ۶-۵ شهر مختلف رفتيم. در آن سال دولت تصميم گرفته بود به کنوانسيون بپيوندد اما با قيد و شرط، برای همين هم ما نامهای مبنی بر الحاق بیقيد و شرط ايران به کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان نوشتيم و در همهی شهرهای مختلفی که رفتيم، اين نامه را هم برديم و امضاء جمع کرديم و در همهی اين شهرها در مورد مفاد کنوانسيون بحث کرديم. خود من هم بهعنوان يک عضو مرکز فرهنگی زنان، دو سال پيش موضوع اصلی «سالنمای زنان» را به توضيح و ترويج مفاد کنوانسيون رفع تبعيض از زنان اختصاص دادم.

از ديگر کارهای ما برپايی سمينار برای زنان افغان در ايران بود و مشکلاتی که آنها دارند از زبان خود آنان مطرح شد و در اين ميان با برخی از زنان افغانی آشنا شديم. همچنين ما به مناسبت روز جهانی کارگر (۱۱ ارديبهشت) ميزگردی در مورد زنان کارگر با حضور چند زن کارگر و افرادی که در اين زمينه کار و تحقيق کرده بودند برگزار کرديم. در رابطه با زنان فلسطين هم در سال گذشته تجمعی برگزار کرديم. از ديگر کارهای ما برگزاری نمايشگاه عکسی با عنوان «زن و مدرسه» بود که در واقع تاريخ مصور زنان در مدرسه طی ۷۰ سال (دههی ۱۲۸۰ تا ۱۳۵۰) مدرسهی دخترانه در ايران بود که عمدتا از آلبومهای شخصی زنان تهيه شده بود و ۷۰ عکس از ميان بيش از ۲۰۰ عکسی که جمعآوری کرده بوديم انتخاب شده بود. ۱۶ اسفند سال گذشته (۱۳۸۱) نيز ميتينگی در پارک لاله بهمناسبت روز جهانی زن (۸ مارس) با عنوان «زنان برای صلح، صلح برای همه» برگزار کرديم که هرچند با استقبال روبهرو شد ولی برای برپايی آن مصيبتهای زيادی کشيديم و در آخر هم وزارت کشور به ما تذکر داد و تهديد کرد که ديگر به ما برای برگزار تجمع مجوزی نخواهند داد - البته اميدوارم شوخی کرده باشند، چون امسال هم با شعار «رفع خشونت عليه زنان» تقاضای تجمع خواهيم کرد (البته اينبار در کنار تمام گروهها و افرادی که در کمپين «زنان و مردان عليه خشونت تا ۸ مارس» شرکت خواهند کرد). از ديگر کارهای «مرکز» که بهطور جدی به آن پرداختهايم مسئلهی «خشونت عليه زنان» است. ما از پارسال شروع کرديم به برگزاری يک سلسله کارگاههايی در اين مورد و سعی کرديم ابعاد مختلف خشونت عليه زنان را بهتدريج در اين کارگاهها به بحث بگذاريم. همين يک ماه پيش هم کارگاه «خشونت جنسی در خانه» را برگزار کرديم که طی ۳ هفته برگزار شد و در روز آخر که در مورد راهکارهايی برای کاهش خشونت عليه زنان بود، کمپينی با شعار «زنان و مردان عليه خشونت تا ۸ مارس» از دل اين کارگاه بيرون آمد؛ فراخوان کمپين برای گروههای مختلف، انجمنها و افرادی است که علاقهمندند در اين زمينه کار کنند. اين فراخوان همگان را دعوت میکند تا همگی حول مسئلهی خشونت عليه زنان کار کنيم و گزارش کارها و برنامههایمان را در روز ۸ مارس (۱۷ اسفند ۱۳۸۲) اعلام کنيم و بهطور جمعی حرکتی در اين جهت انجام دهيم.

بههرحال در اين سری از کارگاهها زنان بسياری معتقد بودند که مردان جوان را نيز بايد در اين زمينه يعنی شناخت ابعاد خشونت، آموزش داد. نظريههای مختلف در مورد خشونت وجود دارد مثلا «نظريهی مبتنی بر داد وستد» که اعمال خشونت را از طرف افراد بهخاطر کسب امتياز از ديگران میداند، اما در «نظريهی منابع قدرت» خشونت ناشی از نابرابری در قدرت در خانواده مطرح میشود يعنی آن کسی که به منابع مادی و معنوی بيشتری در خانواده دسترسی دارد (که عمدتا مردان هستند) عامل خشونت تلقی میشود. «نظريهی مردسالاری» هم يکی از تئوریهايی است که خشونت را در خانواده مورد بررسی قرار میدهد. در اين تئوری خشونت را ناشی از رابطهی سلطه و فرمانبرداری زن از مرد میداند. در اين ميان «نظريهی آموزش اجتماعی» هم وجود دارد که معتقد است خشونت يک رفتاری است که در کودکی آموزش داده میشود. نظريههای ديگری هم مثل «نظريهی فرهنگ خشونت»، «نظريهی مبتنی بر تکامل» يا «نظريهی اجتماعی - زيستشناختی» هم در مورد توضيح خشونت در خانواده وجود دارد. بههرحال مطمئنا برای رفع خشونت، عامل نابرابری در قدرت مسئلهی مهمی است اما بههرحال با اغماض و برای اينکه راهکاری عملی و شدنی پيدا کنيم ناچاريم بپذيريم که برای کاهش خشونت علاوه بر اينکه بايد رابطهی قدرت را برهم بزنيم، در عين حال میتوانيم با پذيرش اين که خشونت يک رفتار فرهنگی نيز هست بهوسيلهی آموزش، آنرا کاهش دهيم.

بههرحال با توجه به نظرات زنانی که در کارگاه شرکت کرده بودند، در کمپينی که «مرکز فرهنگی زنان» فقط نقش هماهنگکنندهی آن را بهعهده گرفته است کميتهای پيشنهاد شد برای پيشبرد آموزشهای ضد خشونت به مردان. ما برای اينکه مردان را هم با اين کمپين همراه کنيم نامهای هم نوشتهايم که فقط برای مردان نوشته شده که آنرا امضاء کنند و در واقع مردان با امضاء آن تأکيد میکنند که روابط نابرابر بين زن و مرد مخالف شأن انسانی آنها هم هست، و در واقع اين زنان نيستند که خواهان روابط برابر هستند بلکه رابطهی نابرابر دور از شأن مردان عدالتطلب هم هست.

در «مرکز فرهنگی زنان» تاکنون عمدهی کارمان را بر زنان گذاشته بوديم اما حالا به اين نتيجه رسيديم که بايد مردان را هم با فعاليتهای حقطلبانهمان همراه کنيم. البته اين دلايل زيادی دارد. اولا به اين علت که مردان احساس ترس از ما نکنند. مثلا وقتی مردان ببينند کسی از جنس خودشان تفکر برابریطلبانه دارند کمتر دچار تشويش میشوند. در ثانی اين کار باعث میشود زنان هم از ما نترسند چون بسياری از زنان وقتی مردی در کاری حضور نداشته باشد احساس میکنند ممکنه موقعيتشان بهخطر بيافتد، البته اين احساس واقعی هم هست زيرا اگر مردان نباشند، همسرانشان را آزار میدهند تا بين زنان جدايی بياندازند. از طرف ديگر بسياری از تبليغاتی که عليه ما بهعنوان فمينيست میشود به اين طريق خنثی میشود. آنها معمولا ما فمينيستها را «خانه برانداز» و «از مرد بيزار» معرفی میکنند و از اين طريق سعی میکنند زنان را از ما دور کنند درحالیکه در همين مرکز فرهنگی زنان که بههرحال گروهی با ايدهی فمينيستی است ميزان تأهل و تجرد در بين ما به همان ميزان جامعه است و خانهداری ما به همان خوبی (يا بدی) خانهداری زنان ديگر است. بچهداری ما هم اگر از زنان ديگر بهتر نباشد بدتر نيست. شلوار هم برای اين میپوشيم که اگر زير مانتو دامن بپوشيم در ادارات راهمان نمیدهند.

خانم بختيارنژاد انگار از بحث دور شدم. «مرکز فرهنگی زنان» الان روی ۳ پروژهی اصلی کار میکند. يکی همين هماهنگی و شرکت در کمپين «زنان و مردان عليه خشونت تا ۸ مارس» است. يک پروژهی ديگری هم که در مرکز بچهها روی آن کار میکنند کتابخانهی زنان است که از سال گذشته اين پروژه را آغاز کرديم. مدتی برای گرفتن جا برای برپايی کتابخانه به شهرداریها مراجعه کرديم ولی متوجه شديم که شهرداریها تمايل دارند که همهچيز دست خودشان باشند و ما فقط کتابخانه را آنطور که آنها میخواهند بگردانيم. جاهای ديگر هم مراجعه کرديم که نشد. بههرحال فکر کرديم با مشارکت خود زنان اين کار را بکنيم تا يک جايی را بتوانيم اجاره کنيم يا بخريم تا بتوانيم اين کتابخانه را برپا کنيم. زنان زيادی برای تحقيق در مورد مسائل زنان به منابع احتياج دارند برای همين هم فکر ايجاد اين کتابخانه را کرديم که در کنار کتابخانه بتوانيم کارهای آموزش هم انجام دهيم. بههرحال بهنظرم بايد مراکز مستقل از دولت را هرچه بيشتر گسترش داد. ما برای اينکه بتوانيم مستقل باشيم ابزارهايی هم احتياج داريم. فضاهای عمومی که متعلق به دولت نباشد الان وجود ندارد و مثلا ما برای هر برنامهای که داريم بايد موافقت مديريت فرهنگسراها را جلب کنيم. درحالیکه مديريت اين مراکز عوض میشود و سليقهها و تفکرات هر کدام از اين مديران، برنامههای ما را مشروط میکند. برای مثال الان که اکثر شهرداریها دست مديرانی افتاده که خيلی از زنها خوششان نمیآيد مسلما کار ما سختتر میشود. مثلا ما میخواستيم در مورد «کنوانسيون رفع تبعيض از زنان» يک تريبون آزاد بگذاريم اما چند فرهنگسرايی که مراجعه کرديم به بهانههای مختلف، محلی در اختيارمان قرار ندادند. کوچه و خيابان هم که بدبختانه به مردم تعلق ندارد. بنابراين ما ناچاريم به فکر گسترش مراکز خصوصی که از حيطهی نظارت مستقيم دولت دور است باشيم.

 

- زنان تا چه حد از انجمن شما استقبال کردهاند؟

ج - استقبال زنان در حد ميزان اطلاعرسانی ما بوده است. اطلاعرسانی ما محدود است و زمان زيادی از فعاليتهای ما نگذشته که بتوانيم اعتماد عمومی زنان جامعهمان را جلب کنيم. يک انجمن بايد کارهای زيادی انجام دهد تا به اقبال و اعتماد عمومی دست پيدا کند. از طرف ديگر فعاليتهايی که ما میکنيم نتايج درازمدت دارد و تأثيراتش را بعدا بايد ديد. بههرحال نسبتا بد نبوده. البته ما هميشه انتظار بيش از اينها داريم، چون با توجه به اينکه اين همه ناله و درد از زنان میشنويم فکر میکنيم بايد بيش از اين که نشان میدهند، واکنش داشته باشند. ولی بههرحال اينها تجربههای تازه است بايد صبور بود. ما در اين مدت توانستهايم چند گروه از زنان در شهرهای ديگر را به تشکيل انجمن ترغيب کنيم. خانم بختيارنژاد بهنظر شما اين عالی نيست؟ ما هيچگاه به دنبال عضوگيری بهشکل مرسوم آن نبودهايم که ببينيم چند نفر عضو ما میشوند. ما بهصورت پروژهای کار میکنيم و در هر کاری مثلا برگزاری کارگاهی از زنانی که دور و اطرافمان هستند يا از طرق مختلف با آنها آشنا میشويم ازشان میخواهيم که اگر مايل باشند در پروژهای که داريم شرکت کنند. هرکس به آن موضوع علاقهمند باشد میتواند از ابتدا با ما همکاری کند و در کل مشارکت داشته باشد و اين افراد اگر بخواهند در پروژههای ديگر مرکز هم کار میکنند و اگر نه، میروند. تعداد زيادی از زنان در کارهای مختلفی که در مرکز انجام شده شرکت داشتهاند. حتا خود مؤسسان مرکز هم در همهی پروژهها حضور نداشتهاند. مثلا الان خود من بهعنوان يک عضو، بهطور دقيق نمیدانم که در پروژهی ايجاد کتابخانهی زنان که عدهای از بچهها روی آن فعاليت میکنند چه میگذرد. بههرحال ما سعی کردهايم سازماندهی منعطفی داشته باشيم و کارها از بالا به پايين جاری نشود و طوری باشد که هر کسی که در هر پروژهای کار میکند در تمام تصميمگيریهای آن باشد و اينطور نيست که يک هيئت مديرهای تصميم بگيرد که در آن پروژه چکار بايد کرد. همينجوری در جامعه موانع زيادی در برابر فعاليتهای ما وجود دارد، ديگر نبايد خود سازماندهی کار هم طوری باشد که مانع ايجاد کند. هرکسی در هر پروژهای در مرکز همکاری کند میتواند خودش را عضو مرکز بداند. در واقع مرکز از کسانی تشکيل شده که در آن کار میکنند. برای همين هم مثلا وقتی در شهرستانها تعدادی از زنان خواستهاند که شعبهای از مرکز فرهنگی زنان را در شهر خود ايجاد کنند ما مخالفت کردهايم و آنها را قانع کردهايم که اگر خودشان مستقلا يک انجمن تأسيس کنند بهتر عمل خواهند کرد تا شعبهای از ما باشند و مجبور باشند در کارهایشان بههرحال يک سلسله مراتبی را رعايت کنند.

 

- بودجهی برنامههایتان را چطور تأمين میکنيد؟

ببينيد ما برای فعاليتمان بيشتر بهجا و مکان احتياج داريم. معمولا از فرهنگسراها برای برگزاری برنامههایمان استفاده کردهايم که بنابراين پولی بابت اجازهی محل ندادهايم. يک سری هزينههای ديگر هم هست که ما معمولا از جيب خودمان يا از کمک دوستانمان میدهيم يا زنانی که به فعاليتهای ما علاقهمند هستند کمک میکنند. معمولا هم در برنامههایمان از کسانی که شرکت میکنند خواهش میکنيم تا آنجا که میتوانند حداقل پول کپی جزواتی که تهيه میکنيم را هرچقدر میتوانند بدهند. فعلا که همينطوری گذشته است. چيزهايی را هم که تاکنون چاپ کردهايم مثل «نامهی زن» که ۳ شماره چاپ کرديم اما با پلمپ کردن دفتر «مرکز فرهنگی زنان» آنرا متوقف کردند. «نامهی زن» را هم مثل کتابهايی که ناشران چاپ میکنند و میفروشند، میفروختيم و پول چاپ آن در میآمد يا «تقويم ديواری» که چاپ کرديم، فروختيم و هزينهی چاپ آن درآمد. بههرحال زنانی هستند که به اين فعاليتها علاقهمندند و کمک میکنند، کم هم بياوريم خودمان پول میگذاريم. بهنظر من چنين فعاليتهايی بيشتر از پول، احتياج به عشق و ابتکار و خلاقيت دارد. ما زنانی که جمع شدهايم تا کاری انجام دهيم بههرحال دنبال اين نيستيم که کريستالهای خانههایمان را افزايش دهيم يا طلا بخريم يا سالی يکبار ديگ و قابلمهمان را عوض کنيم، تقريبا همهی ما هم شاغليم و درآمد داريم. هر کسی هم به اندازهای که میتواند کمک میکند. هر کدام از ما هم کاری بلديم که معمولا بهدرد اين پروژهها میخورد، يکی حروفچينی میکند، يکی هزينهی پرينت را قبول میکند، يکی طراحی میکند، يکی مینويسد، يکی شيرينی میخرد. بههرحال کار شاقی نيست. کار داوطلبانه يعنی همين. در ضمن ما کارهایمان را محدود کردهايم و بهقول معروف به اندازهی جيبمان خرج میکنيم. اين کار هميشگی زنان و مادرانمان بوده خب ما هم يادگرفتهايم بهاندازهی پولی که داريم خرج کنيم. البته اگر امکانات مالی بيشتری داشتيم کارهای گستردهتری انجام میداديم اما همين است ديگر. اگر زنان ديگر فکر کنند کار ما مفيد است حتما کمک میکنند و ما هم ادامه میدهيم.