پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ - ۲۰ مارس ۲۰۰۳

مصاحبه با مرضيه لنگرودی

چالش زن آرمانگرا با خانه وجامعه

پرسشگر: مهيندخت مصباح

 

خانم مرضيه مرتاضی لنگرودی ، کارشناس علوم تربيتی و از فعالان ملی مذهبی درعرصه اعاده حقوق زن در ايران است که تاکنون مقالات متعددی در ارتباط با مسائل زنان از ايشان در روزنامه های رايج منتشر شده است . خانم لنگرودی از جمله سخنرانان اصلی مراسم هشت مارس در تهران بود و در گفتگويی تلفنی با دويچه وله توضيحات بيشتری پيرامون نظرات خويش ارائه کرد.

 

صدای آلمان : خانم لنگرودی شما در سخنرانی اخير خود ، از حاکميت انتقاد کرده ايد که آمارپيشرفت تحصيلی زنان را در ويترين گذاشته حال آن که هيچ تصوير و آماری از مشکلات روزمره زنان ارائه نميشود. شما در اين فرصت چند و چون مسائل ناگفته زنان را برای ما حکايت کنيد.

لنگرودی: جمعيت زنان ايران ۳۲ ميليون نفر است. طبق آمارارائه شده در همايش نفی خشونت عليه زنان در فرهنگسرای بانوان، مشاهده ميشود که از بين زنانی که به پزشکی قانونی مراجعه می کنند، ۹۹ درصد کتک خورده اند ۴۰ درصد دچار سوختگی اند ۲۴ درصد ضربه مغزی و ۳۲ درصد سقط جنين داشته اند. بنا بر آمار و تحقيقات انجام شده از سوی مرکز مشارکت زنان در ۱۵ استان کشور، غالب زنهايی که مورد خشونت از سوی همسرانشان قرارگرفته اند بين ۳۰ الی ۴۰ سال سن داشته اند. اينها خشونت های جسمی است که تازه آمارش منتشر شده و در روزنامه ها منجمله روزنامه همشهری که من همين الان آماری از آن نقل کردم، درج ميشود. اما عوارض روانی کتک خوردن همچون اضطراب، افسردگی، احساس شکست و پيامدهای ناشی از فقر و اعتياد در خانواده ها که توام با احساس کينه توزی، انتقام و بدبينی است ، همه و همه منجر به رفتارهايی ميشود که زنان را واقعا به پای خودکشی و خودسوزی ميکشاند.

ستم ديگری که به زنها ميشود و ما به راستی از آن در رنج هستيم، آن است که در فرهنگ روزمره مردان جامعه ، نوشته های رسانه های گروهی، در فيلم های سينمايی و سريالهای تلويزيونی ، نوع ديد به زن تحقير آميز است. زبان نشريات در مورد زنان حقارت بار است. درتصويری که در رسانه ها از زن ارائه ميشود، زن پيش از آن که به عنوان مدير خانواده مطرح باشد، مبتذل، مصرفی و ابله به نظر ميايد. اين مسئله که زنان بسيار تلاش ميکنند تا پيشرفت کنند و از اين برداشت ها فاصله بگيرند، موضوعی است مربوط به خودشان و نهادهای دولتی نقشی در آن ندارند، زنان ايرانی با چنگ و دندان سنگرهايی را جهت تثبيت موقعيت انسانی خودشان فتح ميکنند. از جمله فتح دانشگاهها يا مراکز مديريتی. اما هنوز تنها ۲درصد از ۳۲ ميليون زن ايرانی در مقام تصميم گيری قرار دارد. آن هم نه در حد وزارت بلکه درحد معاونت و يا مديريت لايه های ميانی. هنوز زن ايرانی به عنوان يک هويت مستقل در جامعه شناخته نيست. با وجوديکه جمعيت در کشور ما حال انفجار است، هنوز اساسی ترين توقعی که از زن ميرود همان بچه داری و خانه داری است. آن هم توام با فداکاری. اين تقاضا برای فداکاری زمانی محدود به انجام وظايف خانه داری و مادری بود اما زنان ما حال که مجبور شده اند به واسطه اجبار فقر کار کنند و اجازه يافته اند که به عرصه های اجتماعی وارد شوند، باز بايستی فداکارانه هم خانه و بچه را اداره کنند و هم فداکارانه در جامعه ای که اساسا بسيار مردانه طراحی شده و مرد حرف اول را در آن ميزند و حقوق فراوان دارد، مشارکت کنند. حتی در عرصه های بسيار بالای تحصيلی و علمی هم حقوق زن نخبه، درايران نه تنها با مرد برابرنيست بلکه خيلی کمتر است. حقوق يک زن در سطوح بالای مديريت بسيار کمتر از مرد فرودست از لحاظ مراتب اداری است. قوانينی که به منظور تامين حقوق زنان در ايران نوشته شده اند مربوط به صد سال قبل هستند و طبيعی است که به درد زن امروز ايران نميخورند.

 

صدای آلمان: مشکلات زنان فعال و آرمانخواه در حيطه های اجتماعی کم و بيش روشن اند. اما موانع موجود در عرصه های خانوادگی و داخلی برای زنان چيست؟

لنگرودی: از آنجا که برخوردهای سليقه ای باعث شده در تمام زوايای زندگی مردم قدرت دخالت داشته باشد، مردم به ويژه زنها از سياست گريزان اند و جامعه ايران بيشتر سياست زده است تا سياسی. زيرا به عقيده من جامعه ای را به معنای واقعی سياسی ميتوان تلقی کرد که توزيع قدرت در آن عادلانه اتفاق افتاده باشد. جامعه ما بيشتر سياست گزيده است لذا مردم از سياست پرهيز دارند و معمولا هم اگر بخواهند در سياست دخالتی داشته باشند از روش های منفی که کمترين هزينه ها را در بر دارد استفاده ميکنند.مثل روش اخير مردم در نوشتن آرای پنهانی .

دخالت در عرصه سياست و حتی يک انتقاد ساده، هزينه های زيادی دارد. در کشور ما منتقدان به ديده دشمن نگريسته ميشوند و با آنها برخوردهای امنيتی و پليسی صورت ميگيرد. اطرافيان و خانواده يک زن فعال و آرمانخواه، اعم از پدر و مادر، همسر و فرزندان او را تحت فشار ميگذارند تا برای در امان ماندن از صدمات احتمالی، در حاشيه و کنار بماند. اين خود موجب آن ميشود تا زن،هم در جامعه درگير باشد، هم در خانواده. در حالی که ما ميبينيم مردان آرمانخواه به راحتی در کنار زنانی که تفکرات سياسی ندارند و عادی هستند، آرام ميگيرند. از طرف ديگر مبارزه در عرصه های سرشار از خشونت، واقعيت های تلخ اجتماعی، نفس آگاهی داشتن از فقروفساد و فحشا، خواهی نخواهی ذهن زن را درگير ميکند و او را از عرصه طنازی و شوخ و شنگی که در جوامع سنتی، بسياری خانواده ها خواهان آن هستند، دور ميسازد. اين است که ميبينيم بسياری از زنان سياسی تنها ميمانند و حتی مردان آرمانخواه کمتر تمايل دارند که با آنها به عنوان همسر وحدت داشته باشند.

زنان ما در اين عرصه نه تنها از حمايت هيچ نهاد مدنی و دولتی برخوردار نيستند، بلکه در جدال با آنها نيز هستند. برای همين در فعاليت های خود ناچارميشوند از حدود معينی فراتر نروند و ترجيح ميدهند ضمن اين که روحيات زنانه خود را حفظ ميکنند، در گوشه و کنار و حداکثر پشت سر مردانشان فعاليت کنند. اين از نظر من البته پذيرفتنی نيست و به اعتقاد من لازم است زنان بتوانند همانقدر که از ديدن قطعه ابری در آسمان لذت می برند، درعين حال قادر باشند که واقعيت های جامعه را عقلانی تحليل کنند و در برابر بيعدالتی ها مبارزه کنند.