سرنوشت مرغان عزا و عروسی
مهدی خوشحال
نوروز است، فصل سبز و زندگی. همزمان جنگ هم است،
فصل سياه و مرگ. در تاريخ، تا بوده زندگی بر مرگ، و سبزينگی بر سياهی، چيره بوده
است. راستی! چه کسانی نمی توانند زيستن و سرسبزی ديگران را تحمل کنند، چه کسانی
نمی توانند بدون زور زندگی کنند، چه کسانی نمی توانند بدون خون و جنون به حيات شان
ادامه دهند؟! آنان که ابزار جنگ در دست داشته و اسبابش را فراهم می کنند و بدون
جنگ، منافع و موجوديت شان در معرض خطر است!
با ضرب الاجل نهايی جورج بوش عليه ديکتاتور بغداد،
مبنی بر ترک بی چون و چرايش از کشور عراق، تا اين که جنگی اتفاق نيافتد، بيش از
چند ساعت فرصت باقی نمانده است.
اگر يادمان نرفته باشد، دوازده سال قبل نيز در
چنين ايامی در عراق جنگ بود. جنگ آمريکا برای آزادسازی کويت و جنگ داخلی عراق. در
آن جنگ نيز سوخت و سوز، و زد و خورد فراوان بود. ولی در مجموع، به جز تلفات مالی و
انسانی عراق، ديگران، همه و همه، از متجاوزين و تجاوزشوندگان، جملگی دوباره بر
اوضاع فائق آمده و بر اريکه قدرت نشستند و حادثه ناگواری برای هيج ديکتاتوری رخ
نداد. ديکتاتورها دوباره بر گرده مردم سوار شدند، قورخانه ها با سرعت و شتابی
بيشتر به کار افتادند. به جز در يک مورد که جريانی در خاک عراق و ظاهرا بی در طرف
در جنگ و اساسا برای جنگ هم نيامده بود، يکی از بزرگترين مستغرقين عمليات
"طوفان صحرا" بود! منظورم بدنه و نيروهای پايين سازمان مجاهدين است که
اگر نه همه بلکه بخشی از دودهای جنگ خليج فارس بر چشم اين نيروها رفت. نيرويی که
ايرانی بود و ظاهرا شعار انقلاب و آزادی برای مردم ايران سر می داد، تلفاتی را در
عراق متحمل شد که با اصل شعارش در تناقض آشکار بود. از جمله تلفات شان، چهار عضو
بالا در شهر کربلا در حين عمليات جاسوسی به دست شورشيان شيعه گردن زده شدند، چهل
تن به دست اکراد خشمگين کشته و سوزانده شدند، ۷۰۰ تن ناراضی از جنگ در زندانها به
سر می بردند و نزديک به ۸۰۰ تن کودکان مجاهدين به بهانه جنگ از عراق خارج شده و از
آنان، به جز تعداد زيادی که به عنوان انقلابی و فدايی دوباره وارد عراق شدند،
الباقی کودکان به سرنوشت رقت باری در کشورهای غربی دچار شدند. تلفات آخر، تلفاتی
اند که خود به موقع مستعد گرفتن تلفاتی ديگر از مردم اند. جرم اين ۸۰۰ کودک زياد
بود. ضمن اين که چسب مابين پدران و مادرانشان بودند، بوی زندگی و اميد به فردا را
در همه جا پراکنده بودند. و اين جرم، برای دشمنان زندگی، قابل چشم پوشی نبود.
امروز اگرچه دوازده سال از آن زمان می گذرد، شرايط
برای نيروهای درگير و قربانيان جنگ چندان عوض نشده بلکه بعضا بدتر هم شده است.
همين ديروز، با هشدار جنگی جورج بوش به صدام حسين، بازرسان تسليحاتی سازمان ملل
موظف به ترک خاک عراق شدند. ديپلماتها، خبرنگاران، روزنامه نگاران و شهروندان ساير
کشورها خاک عراق را ترک کردند. شهروندان بغداد در تکاپو جهت ترک شهرشان شدند.
اسرای جنگی مابين ايران و عراق تا حد ممکن مبادله شدند. جمهوری اسلامی بيش از ۲۵۱
اسير جنگی اش را از عراق بازپس گرفت. در اين ميان، که همه يک پای گريز و در حين
فرار دارند، حتی بيش از ۲۰۰ تن از رهبران سازمان مجاهدين به اروپا رفته، يکی از
رهبرانشان را فراری داده و در صدد فرار دومين رهبر به خارج از خاک عراق هستند،
مرغان "عزا و عروسی" که دهها سال در کشورهای ايران و عراق خون داده و هر
زمينی را خونين و هر زندانی را پر کردند، با يک طرح انتحاری به نام فروغ جاويدان
دوم، در ميان انبوه دشمنان، بی رهبر و بی ياور و بی هيچ مقصودی، منتظر فرمان حمله
به سوی مرگ يا وجه المصالحه مابين دشمنان کوچک و بزرگ شان هستند. چرا دنيا به اين
نيروی چند هزار نفره ای که نه خاک، نه دولت، نه رهبر، نه آينده و هيچ ابزار جنگی و
منافعی در آن کارزار ندارد، توجه ای ندارد!
دولت عراق، برايشان پول زيادی خرج کرده و حاضر
نيست آنان را ارزان بفروشد، بلکه می خواهد مانند جنگ ۱۲ سال قبل از آنان استفاده
نظامی فراخور حال خود ببرد. و اين در حالی است که به روايت قربانيانی که اخيرا از
آن سازمان فرار کرده اند، معتقدند، بيش از ۹۵% اعضای سازمان حاضر به ماندن در آن
جا نبوده بلکه به اجبار مانده اند.
اکبر هاشمی رفسنجانی، روز شنبه ۲۴ اسفند، در گفتگو
با روزنامه جمهوری اسلامی، شرايط کنونی کشور ايران را عاشورايی و سال ۸۱ را به
عنوان "سال عزت و افتخار حسينی" ناميد! همزمان، همزادش در اپوزسيون برون
مرز، در آخرين شماره نشريه مجاهد، شماره ۶۲۲، که سه شنبه اين هفته منتشر شد،
"سيانور مرگ" را به زير زبان اعضايش قرار داد و در سرلوحه نشريه با خط
درشت آورده است،
"عاشورا در قرارگاههای مجاهدين با خروش حسينی
هيهات مناالذله"!
شباهت و شرايط يک سان دو نيروی غالب و مغلوب را می
بينيم که هر دو و در يک زمان از عاشورای حسينی حرف می زنند!
راستی! کدام ذلت از اين بيشتر! نيرويی که خود را
سياسی می نامد، به اقتباس از قيام تاريخی عاشورا، به نيروهای مذهبی اش فرمان حمله
عاشورايی می دهد. عاشورا، برای يک نيروی نظامی يعنی انتحار، يعنی شکست از سر ضعف،
يعنی ذلت، يعنی سيانور مرگ و ديگر هيچ!
آنانی که در تاريخ برای کربلا قيام کردند عرب و
عراقی بودند. هر دو طرف نبرد عرب بودند. ولی اينان ايرانی و بدون صاحب اند.
عاشورای حسينی رهبری داشت که با خانواده خود به جنگ و انتحار رفته بود و نه با
اسراء و گروگانهايی که حاضر به ماندن در صف مجاهدين نيستند تا چه رسد به اين که
برايشان بجنگند!
رهبری مجاهدين، چندی قبل اعتراف کرد، چون ما در
سرزمين حسين می جنگيم ناچاريم مانند حسين عمليات عاشورايی انجام دهيم! وی همچنين
معتقد است، سازمانش طی سه دهه اخير چندين عاشورا را پشت سر نهاده است. عاشورای سال
۵۴، عاشواری سال۶۰، عاشورای سال۶۷، عاشورای سال۷۰ و...!
چقدر عاشورا، چقدر خون، چقدر جنون، چقدر کينه و انتقام!
عاشوراهايی که يا رهبر نداشتند و يا اين که رهبر آن چنان نقشه عاشورا را چيده تا
هم چنان نيروهای ناراضی و گسست های داخلی را توسط سلاح عاشورا، و سپس ارعاب و ماتم
و تعزيه برآمده از عاشورا، مهار نمايد. اين بار نيز، اين عاشورا همان گونه از
تاسوعاش بر می آيد، مانند عاشوراهای قبلی است. رهبری که هيچ راه برون رفت و بهانه
ای برای نيروهای نظامی و ايدئولوژيک اش در عراق ندارد، می خواهد با بدنه نيروهايش
عاشورا خلق کرده و خود هم چنان بر مقتولين عاشورا، اشک دروغين ببارد و بر قاتلين
شان، لعن و نفرين بفرستد!
ايشان، با همين فرقه مذهبي فرتوت و فرسوده و
ناراضی اش، که از سر ياس و استيصال شعار عاشورای حسينی سر می دهد، می خواهد کشور
ايران را فتح کرده و با مردم ايران عاشورای بزرگتر بپا کند! غافل از اين که بداند،
مردم ايران، تن به جنگ، جنگ با دشمن فرضی، تحت هر شرايط کاذب و با هر نام و عنوانی
که بر آن بنهند، نخواهند داد.
"پايان"
|