باقر مؤمنی
هدف امپرياليسم آمريکا در واقع
کنترل قدرت در خاورميانه است
من به عنوان يک انسان ايرانی
دموکرات و ضد امپرياليست و ترقيخواه و صلح طلب، به هر عنوان و بهانه ای که باشد،
با هر نوع تجاوز امپرياليستی به هر کشوری، و طبعا به وطن و مردم وطن خودم، به شدت
مخالفم
۱ - پيش از هر چيز بايد توجه داشته باشيم که هدف
امپرياليسم آمريکا از جنجالهای تبليغاتی و سياسی و لشگر کشي های گسترده، در واقع کنترل قدرت در خاورميانه، و به خصوص در
منطقه ی خليج فارس، در اساس برای ايجاد امنيت به قصد تسلط بر منابع و نفت
و گاز منطقه و غارت اين محصول است؛ و در شرايط کنونی اگر امريکا با همين تاکتيک های فعلی بتواند به اين
هدف برسد نيازی به درگيری نظامی و جنگ به معنی واقعی نخواهد داشت.
۲ - اظهار نظر قطعی در بارهی وقوع يا عدم وقوع جنگ
و تهاجم نظامی به عراق در لحظه ی کنونی چندان آسان
نيست با اين همه تصور من اين است که امريکا، برخلاف روزهای اول تدارک برای حمله به
عراق، اکنون ديگر مي
کوشد تا با قدرت نماييهای
نظامی و فشارهای سياسی به هدف خود برسد زيرا اولا همان طور که مي بينيم کشورهای نيرومند
اروپايی، که در عراق و منطقه منافع زيادی دارند و اساسا نمي توانند يکه تازی آمريکا را تحمل کنند، با اين جنگ، که منجر به
تسلط يک جانبه
ی آمريکا بر منطقه خواهد شد،
به شدت مخالفند؛ ثانيا جنگ و اشغال عراق، و به خصوص ادامه ی اين اشغال دولت های عربی را ناگزير به
مخالفت با آمريکا تحريک خواهد کرد و مخصوصا مخالفت های جدی مردم منطقه را هم به شدت عليه آمريکا بر مي انگيزد که اين وضع در دراز
مدت برای آمريکاييها خالی از بعضی خطرات نخواهد بود.
بدتر از همه احتمال اين که آمريکا در يک جنگ نظامی
متحمل تلفات سنگين بشود زياد است و همين مسئله خود جنبش ضد جنگ را در اين کشور، که
هم الان هم قوی است، بيشتر تقويت خواهد کرد و دولت بوش را به طور جدی دچار دردسر
خواهد کرد.
به هر حال همان طور که مي بسينيم رهبران آمريکا نسبت به وقتی که به شدت بر طبل جنگ مي کوبيدند و نيروهای نظامی خودشان را با گستردگی زياد در منطقه پياده
مي کردند آرامتر و محتاطانه تر عمل مي کنند و کاملا برخلاف
گذشته خودشان را نسبت به مذاکرات و پيشنهادها و تصميم گيريهای شورای امنيت، که در اساس با حل مسئله از طريق جنگ مخالف
است، متعهد نشان مي
دهند،
و اساسا همان طور که گفتم اگر دولت بوش با همين تاکتيک های شل کن سفت کن امروزی پيش برود احتمال زياد دارد که برای
موفقيت نسبی در دستيابی به هدف هايش در منطقه، به راه حلی غير از جنگ، که نتيجه اش دادن تلفات سنگين
احتمالی و ايزوله شدن از سياست جهانی و هم چنين مواجه شدن با يک جنبش نيرومند صلح
خواهی در داخل خواهد بود. رضايت بدهد.
۳ - جنگ، به خصوص اگر از جانب يک امپرياليسم
نيرومند يکه تاز مثل آمريکا، عليه ملت هايی مانند عراق و ايران باشد طبعا، هم از جهت تلفات انسانی و
هم از لحاظ تحکيم و تسلط و دست اندازی اين امپرياليسم بر منابع اين کشورها صد در
صد منفی است، به خصوص که يکه تازی آن را بر سراسر جهان هم تقويت و تأمين ميکند.
البته ممکن است بعضيها سقوط جانورانی مثل صدام حسين يا آخوندهای ايرانی را از
قدرت، مثبت ارزيابی کنند اما بايد دانست که در چنين شرايطی يک دولت دست نشانده جای
آنها را خواهد گرفت که تسلط امپرياليسم را بر اين کشورها و مردم آنها دائمی و موجه
مي کند، و طبعا اين امر به هيچ وجه نمي تواند جنبه ی مثبتی داشته باشد.
۴ - من به عنوان يک انسان ايرانی دموکرات و ضد
امپرياليست و ترقيخواه و صلح طلب، به هر عنوان و بهانه ای که باشد، با هر نوع تجاوز امپرياليستی به هر کشوری، و طبعا
به وطن و مردم وطن خودم، به شدت مخالفم برای اين که نتيجه اينگونه تجاوزها فقط
تلفات نيروهای انسانی، تسلط امپرياليسم بر منافع اقتصادی و چپاول اين منابع و
بالاخره سلطهی مطلق سياسی از طريق ايجاد يک حکومت دست نشانده خواهد شد که به هيچ
وجه نمي تواند منافع
کشور و ملت را در نظر داشته باشد بلکه بر عکس رشد اقتصادی و سياسی و فرهنگی جامعه
را به راه های انحرافی و
زيان بخش خواهد کشاند.
به نظر من وضع کنونی فرصتی به وجود آورده تا مردم
خاورميانه، و به خصوص عراق و ايران، با استفاده از تضادهای ميان اتحاد اروپا و
آمريکا برای گسترش تسلط خودشان بر جهان و با جلب حمايت نيروهای دموکراتيک و صلح
طلب اين کشورها و ياری خواستن از آنها. برای ايجاد يک جبهه ی وسيع دموکراتيک و
استقلال طلب و ترقيخواه راديکال در هر کشور تلاش کنند و همين طور با جلب نظر و
حمايت نيروهای طرفدار حقوق بشر در سازمان ملل و سازمان های دموکراتيک جهانی ضربهی قطعی را برای سرنگونی صدام در عراق
و حکومت اسلامی در ايران وارد آورند
|