سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۱ - ۱۱ مارس ۲۰۰۳

 

 

 

ناصر مهاجر

جنگ استعماری

بزرگ​ترين جنبش صلح​خواهی​ که پيش از آغاز حمله​ی نظامی پديد آمده و به هيچ رو نمی​خواهد در برابر فاجعه​ای با ابعادی جهانی ساکت بنشيند. من خود را جزيی از اين جنبش می​دانم.

 

۱ - خيال نمی​کنم که تا حمله​ی نظامی​ی ​آمريکا به عراق، ديگر چيزی مانده باشد. مگر اين که​ در عراق کودتا شود (که بعيد است)، صدام حسين از قدرت کناره بگيرد و  تن به تبعيد دهد(که باز هم بعيد است)، يا اين که به طور ناگهانی کشته شود.

۲ - اگر می​پرسيد: نشانه​های آغاز جنگ دوم با عراق چيست؟ می​گويم: پياده شدن و صف​آراستن بيش از صد و پنجاه هزار نطامی​ی تا بن دندان مسلح و مجهز به کارآمدترين جنگ​افرازها در منطقه​ی خليج فارس و مجموعه​ی رفتارهای سياسی و ديپلماتيک دولت بوش پسر. اما اگر ​پرسش اين باشد که چرا دولت بوش پسر پاپيچ صدام حسين شده، در يک​سال گذشته پی​گيرانه زمينه​ی کارزار نهايی با دولت او را مهيا ساخته و به رغم ناخرسندی​ی هم​پيمانان سنتی​اش در اروپا و کشورهای عربی، يک​بند بر طبل جنگ ​کوبيده، پاسخم اين است: سياست​گذاران کنونی​ اياالت​متحده، يعنی کارگزاران مجتمع نظامی صنعتی و شرکت​های نفتی، راه رونق اقتصاد بحران​زده خود و تامين سروری​ امريکا بر جهان را، جنگ با عراق و توسعه​ی ميليتاريسم می​پندارند. اينان برآنند که با تسلط بر عراق و به دست گرفتن توليد و فروش نفت اين کشور، در بازار جهانی  نفت و رشته​های پيوسته به آن، دست بالا را داشته باشند. نيز برآنند که با تکيه بر برتری​ نظامی، فنی، مالی و اطلاعاتی​ نسبت به همگنان​شان، فرايند بازتقسيم کشورهای جهان را شتابی تازه بخشند؛ بر قلمروی نفوذشان بيافزايند، از مناطق نفوذ هماوردهای اروپايی​شان بکاهند و از اين رهگذر «نظم نوين جهانی»شان​ را در جهان يک قطبی​ پس از فرپاشی​ شوروی و «بلوک شرق»، جاگير سازند. اگر به ياد داشته باشيم سکان​داران کنونی​ سياست آمريکا ( اين محافظه کار ترين جناح حزب جمهوری​خواه)، همان کار​به​دستان دولت بوش پدر​اند که در جنگ اول با عراق نتوانستند کار را تمام کنند و صدام حسين را از اريکه​ی قدرت به زير کشند، اگر به ياد داشته باشيم که اين دار​و​دسته​ی حسرت​به​دل تمام​خواه زورگو، پيش از ۱۱سپتامبر و از همان فردای انتخاب آن​چنانی بوش پسر به رياست جمهوری آمريکا،​«حل مسئله​ی حل نشده​ی عراق» را در دستور کار خود گذاشت، و اگر پيوند تنگاتنگ اين دار و دسته را با گرانندگان صنايع نظامی، بلندپايگان ارتش و دستگاه امنيتی اسرائيل از ديده دور نکنيم، به جنبه​ی ديگری از پيگيری​ها و پافشاری ​ها​ی دولت بوش در دشمنی​ورزی با صدام حسين بهتر پی​می​بريم.

وانگهی رسوايی​های ما لی ​ دولت معروف به «ان​رانی​ها»(Enron s)را جز جنگ و مبارزه با تروريسم، چه می​توانست در سايه قرار دهد، بر بی​کفايتی​​های اقتصادی​ دولتی که تنها کسری بودجه​ امسالش سر به ۷ ۳۰ مليارد دلار می​زند(۱)، جز جنگ و مبارزه باتروريسم چه می​توانست پرده​ بياندازد؟ و جز جنگ و دست​آويز «خطری که آمريکا را تهديد می​کند» چه چيزی می​تواند دست​مايه​ی بوش پسر شود برای انتخاب دوباره​اش به رياست جمهوری آمريکا؟

۳ - دولت بوش بی​اعتنا به اعتراض هم​پيمانان قديم​اش در اروپا، در سکوت و وادادگی​ بهت​انگيز «دولت​های مسلمان» و پيش چشم​های بيدار جهانيان دلنگران، فرمان حمله​ی نظامی به عراق را صادر خواهد کرد در اين حمله چند صد هزار زن و مرد و کودک کشته می​شود؟ بر ميليون​ها قربانی​ اين جنگ چه خواهد رفت؟ چه ويرانی​ها به بار خواهد آمد و بی​خانمانی، آوارگی، سيه​روزی تا کجا می​رسد؟ اين​ها را کسی نمی​داند. اما می​شود گمانه زد که:

عراق به اشغال ارتش آمريکا درمی​آيد، حکومت استبدادی صدام حسين سرنگون می​شود و قدرت به دست يانکی​ها می​افتد. بوش پسر، بر​سياق استعمار قرن نوزدهم، دولتی بومی(پاره​ای را از همان جماعتی که در روزهای ۱۶ تا ۱۸ دسامبر ۲۰۰۲ در لندن گرد هم​آوردند) برجای دولت بعثی می​نشاند که اراده​ای از خود ندارد ​و گوش به فرمان امريکايی​هاست؛ در همه​ی زمينه​ها، از تصميم​گيری​های اقتصادی گرفته تا سياست نسبت به همسايه​ها،​ تا چگونگی​ مناسبات با اروپايی​ها.

چنين شکستی همه​سويه و سهمگين، سال​ها عراق را واپس​می​راند؛ در بسياری پهنه​ها و از جمله در پهنه​ی پيکار برای دمکراسی که پيوندی تنگاتنگ با عدالت اجتماعی دارد . مردمی که بيش از دو دهه در تنگنا و تنگ​دستی زيسته​اند، مردمی که زير آوار جنگ بسياری چيزها از دست ​داده​اند​ و به خاک سياه نشسته​اند، مردمی که سرزمين​شان به اشغال ابرقدرتی در​آمده که بی​رحمی​ها و جپاولگری​هايش در ويتنام هنوز از يادها نرفته؛ مردمی که خار و خفيف و سرافکنده شده​اند و حکومتی​ دست​نشانده را پيشاروی خود می​بينند، پيش از هر چيز به رهايی از شر اشغالگران استعمارگر می​انديشند و دست يابی به واپس رانده شدن پهنه​ی پيکار برای دمکراسی، از مرزهای عراق در می​گذرد. دولت​های عربی وابسته به آمريکا، از ترس توده​های برافروخته​ی مردم، فضای سنگين سياسی را سنگين​تر و پليسی تر می​کنند و ميدان عمل مردم را بيش از پيش تنگ​. اين بستری ​ست. برای رشد جريان واپسگرای اسلامی​، غرب ​سيتزی​های کينه​توزانه و عمليات کور و ضد​انسانی​ی که دامنه​اش به اروپا و آمريکای شما لی نيز خواهد کشيد. اين نيز به نوبه​ی خود دست​آويزی​ ست مناسب برای دست​دراز​ی دولت​های اروپايی و آمريکای شما لی به آزادی​های سياسی و حقوق دمکراتيک شهروندانشان و پيشاپيش همه مهاجر​ين ايرانی، عرب، هندی، پاکستانی و ترک​تبار.

آری، پيامدهای اين جنگ استعماری دامن جامعه​های اروپايی و آمريکای شما لی را نيز خواهد گرفت. از ماليات​های مردمان اين جامعه​هاًست که ماشين جنگ به راه می​افتد و به بهای کاستن از بودجه​ی آموزش و پرورش، بهداشت، مسکن، خدمات اجتماعی و کمک هزينه​ی بيکاری​ست که مخارج چند صد ملياردی جنگ تامين می​شود.

۴-۸۲% فرانسوی​ها و۸۱ % آلمانی​ها با جنگ دوم آمريکا عليه عراق مخالفند. دو​سوم مردم چکسلواکی و۷۶ % لهستانی ها هم موافق اين جنگ نيستند؛​گرچه دولت​ها​ی​شان در کنار بوش جنگ​افروز ايستاده​اند. مخالفان جنگ، در انگلستان هم کم نيستند ۷۰. % شهروندان اين کشور همدستی​ تونی​​بلر با بوش پسر را تائيد نمی​کنند و خواستار حل مسات​آميز «بحران عراق»​اند.(۲) در آمريکا هم که آرای عمومی بيش از هر کجا موافق لشکرکشی به عراق است، تنها ۳۱ % مردم، هوادار پر​و​پا قرص جنگند. ۳۷% از۶۸ % موافقين جنگ، حمله​ی نظامی به عراق را به اعلام موافقت هم​ييمانان اياالت متحده و رای مثبت شورای امنيت ملل متحد موکول کرده​اند. (۳)

وضع «جهان عرب» نيز نسبت به اين جنگ روشن است. برخلاف موضع مماشات​جويانه و تسليم​طلبانه​ی دولت​ها، اکثريت عظيم مردمان عرب نسبت به اين جنگ نا​عادلانه​ی استعماری، اعلام بيزاری کرده​اند. اين بيزار​ی همگانی را حتا در ترکيه هم می​بينيم. ۸۷ % ترک​ها گفته​​اند که دولت عبدالله گل بايد با جنگ از در مخالفت در​آيد.(۴) سياست نيش و نوش بوش دوم اما از خواست شهروندان کاراتر درآمد. عبدالله گل و حزب اسلامی «عدالت و توسعه» اش موضع مستقل ترکيه را به ۵۱ميليارد دالر فروختند و دروازه​ی «جبهه​ی شمال» را بر آمريکايی​ها گشودند.(۵)

در اين ميانه ايرانی​ها چه می​گويند؟ گرايش ک مردمان ما مخالفت با جنگ نيست؛ چه بسا به خاطر وحشی​گری​های صدام حسين و زخم​هايی که از جنگ هشت ساله​ی ايران و عراق برداشته​اند و نيز اميدواری به آمريکا برای «نجات ايران» از شر جمهوری اسلامی،  جمهوری اسلامی اما سياست مزورانه​ای پيش گرفته است. در محراب و منبر مخالف جنگ جلوه می​فروشد؛ در عمل اما برای پيشگيری از جنگ هيچ نمی​کند و چون به خلوت می​رود آن کار ديگر می​کند و با فرستادگان دولت بوش چک​و​چانه می​زند​.(۶) سلطنت​طلب​ها و دست​راستی​ها اما بی​چک​و​چانه به پيشواز جنگ شتافته​اند و برای بوش پسر هورا می​کشند؛ با اين اميد واهی که او پس از صدام حسين به حساب جمهوری اسلامی برسد و رضا شاه دوم را بر تاج و تخت از دست رفته​اش بنشاند.

آن که در ميان ما ايرانيان به مخالفت اصولی​ با جنگ بر​آمده، عناصر، جرگه​ها و جريان​های گونه​گون وابسته به جنبش برای دمکراسی در ايران هستند(چه در داخل چه در خارج از کشور). مخالفت اين طيف گسترده و پراکنده با جنگ استعماری تا به آن حد​ بوده که پاره​های بزرگی از آن در جای​جای​ اروپا و آمريکای شمالی به جنبش​ جهانی صلح​خواهی پيوسته​اند. جنبشی که مليون​ها انسان آرمان​خواه و آزادمنش، مليون​ها مخالف خون​ريزی و قلدرمنشی را در صفوف خود به حرکت درآورده است. جنبشی بی​پيشينه در تاريخ بشر. بزرگ​ترين جنبش صلح​خواهی​ که پيش از آغاز حمله​ی نظامی پديد آمده و به هيچ رو نمی​خواهد در برابر فاجعه​ای با ابعادی جهانی ساکت بنشيند. من خود را جزيی از اين جنبش می​دانم.

 

پانوشته​ها:

 ۱ - نيويورک تايمز، شنبه ۸ فوريه ۲۰۰۳

۲- گاردين، ۲۰ ژانويه ۲۰۰۳

۳ - اکونوميست لندن، ۲۵ تا ۳۱ ژانويه ۲۰۰۳

۴ - گاردين ۲۰ ژانويه ۲۰۰۳

۵ - وال استريت ژورنال ۷ تا ۹ فوريه ۲۰۰۳

۶- واشنگتن پست، ۸ فوريه ۲۰۰۳