سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۱ - ۱۱ مارس ۲۰۰۳

عبدالکريم لاهيجی

همه چيز دلالت بر جنگی قريب الوقوع دارد

پي آمدهای جنگ نمي توان پيش بيني دقيق کرد. اما به عقيده من اين پيامدها به ضرر جبهه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر خواهند بود

 

۱ و ۲ - بر اساس قرائن و شواهد متعدد از ماه اکتبر (آبان) بر اين باور بودم که دولت جرج دبليو بوش قصد حمله به عراق و سرنگون کردن صدام حسين را کرده است. گذشته از اين که بوش در جريان کارزار انتخاباتي اش قول داده بود که چنان چه بر کرسی رياست جمهوری تکيه زند، کار صدام را خواهد ساخت و کار ناتمام پدرش را به اتمام خواهد رساند؛ فاجعه ۱۱ سپتامبر فرصت مناسب را به او و همکارانش که چهره های شاخص «نئوکنسرواتيسم» آمريکا را تشکيل مي دهند، داد و به تمام معنا آب به آسياب آنان ريخت تا افراطي ترين طرح ها را در داخل و خارج از آمريکا به مرحله اجرا گذارند و از «مک کارتيسم» دهه ۱۹۵۰ گوی سبقت بربايند. با وجود عناصری هم چون ديک شنی و دونالد رامسفلد و پل ولفويتس و کوندولزا رايس و جان آشکرافت در مقام وزارت دادگستری در دولت او کار حقوق و آزادي های اساسی مردم آمريکا را به جايی رساندند که وارن کريستوفر وزير خارجه پيشين آمريکا اوضاع کشورش را قابل مقايسه با وضعيت آرژانتين در دهه ی ۱۹۷۰ دانست و در عرصه بين المللی هم چه در قضيه اسرای جنگی در افغانستان و نقض صريح چهار عهدنامه بين المللی ژنو و چه در ماجراهای خاورميانه و در صدر آنها جنايات جنگی مستمر ارتش اسرائيل و دولت اريل شارون در فلسطين اشغالی، به قواعد حقوق بين الملل و قطعنامه های مکرر و متعدد سازمان ملل متحد طی ۳۵ سال گذشته، هيچ گونه اعتنايی نکردند و به سياست يک بام و دو هوای معمول خود ادامه دادند و بر عکس، فشار را بر شورای امنيت سازمان ملل بر ضد عراق و صدام حسين بيش از پيش افزودند.

از سوی ديگر از ياد نبريم که ۱۵ تن از ۱۹ تروريستی که فاجعه ۱۱ سپتامبر را آفريدند، تابعيت عربستان سعودی را داشتند. بدين ترتيب کشوری که طی ۵۰ سال پايگاه سياسی و اقتصادی و نظامی آمريکا در منطقه به شمار مي رفت، اجازه يافته بود زير لوای مبارزه با کمونيسم و ارتش اشغالگر شوروی در افغانستان، به تبليغ و ترويج اسلام افراطي وهابی - سلفی در منطقه بپردازد. در همين دوران سيل دلارهای نفتی و سلاحهای آمريکايی از طريق بن لادن ها به سوی پاکستان و افغانستان سرازير بود و به مرور تمام منطقه آسيای مرکزی و قفقاز را هم در برگرفت.... آری ۱۵ تبعه همين کشور عربستان و در رأس آنان بن لادن، همکار و همراه سيا که پس از جنگ کويت (معروف به جنگ خليج) به جبهه مخالف پيوسته بود، قلب سياسی - اقتصادی ايالات متحده آمريکا را نشانه گرفتند و چنان ضربه ای بر حيثيت و غرور و تکبر آمريکا زدند که آثار و عواقب آن تا ساليان دراز باقی خواهند ماند. از اينرو خاورميانه در صدر دستور کار دولت آمريکا قرار گرفت، بدون توجه به اين که ريشه اين نفرت و احساسات ضد آمريکايی را نمي توان در حکومت عربستان سعودی و ديگر حکومت های منطقه سراغ کرد، بلکه ارتباط تنگاتنگ با سياست آمريکا در منطقه و در صدر آنها حمايت بی دريغ و بی قيد وشرط آمريکا از اسرائيل و دولت افراطی اريل شارون دارد. ديگر اين که دو کشور عراق و عربستان سعودی در صدر کشورهای دارنده ذخائر نفتی قرار دارند و روابط جرج دبليو بوش با کمپاني های نفتی بر کسی پوشيده نيست. چانه زدن های هيئت نمايندگی آمريکا در جريان تحرير و تنظيم قطعنامه ۱۴۴۱ شورای امنيت هم قرينه ديگری بر سياست جنگ طلبی آمريکا بود. قصد آنان اين بود که دخالت نظامی آمريکا مستلزم صدور قطعنامه ديگری نباشد و در کوشش خود تا حدودی هم موفق شدند. زيرا که آمريکا مدعی است که اثبات انهدام سلاحهای مخرب اعم از شيميايی و جز آن که عراق مجهز به آنها بوده و بر طبق قطعنامه های شورای امنيت بايستی نابود شوند، بر عهده عراق است. و از آنجا که عراق نه تنها هيچ گونه دليلی بر چگونگی انهدام اين سلاح ها ابراز ننموده که از همکاری با کارشناسان سازمان ملل و سازمان بين المللی انرژی اتمی هم سرباز مي زند پس به نقض عملی قطعنامه ۱۴۴۱ دست يازيده و جز دخالت نظامی و جنگ راه ديگری برای الزام عراق به خلع سلاح باقی نمي ماند.

در صورتي که اکثريت کشورهای عضو شورای امنيت عقيده دارند که بايستی منتظر گزارش نهايی کارشناسان سازمان ملل بود و به آنان وقت کافی داد که مأموريت خود را به انجام برسانند تا معلوم شود که عراق هم چنان مجهز به سلاحهای مخرب هست يا نه. اما به عقيده اينجانب و با توجه به اين که قرار است که کارشناسان سازمان ملل گزارش ديگری در تاريخ ۱۴ فوريه (۲۵ بهمن) به شورای امنيت تسليم نمايند، در پی آن هيئت نمايندگی آمريکا يا کوشش خواهد کرد که قطعنامه ديگری را در جواز دخالت نظامی و حمله به عراق از تصويب شورای امنيت بگذراند و يا اين که چنانچه کارشناسان به وقت بيشتری نياز داشته باشند و يا اين که قطعنامه به تصويب نرسد، آمريکا با هم پيمانانش (انگليس، استراليا، اسپانيا، ايتاليا و چند کشور سابق اروپای شرقی) دست به کار خواهند شد.

اعزام بيش از يک صد هزار سرباز و چندين ناو هواپيمابرجنگی و ماشين جنگی با عظمتی که هرکز سابقه نداشته، به منطقه هم دلالت بر جنگی قريب الوقوع دارند.

۳ و ۴ - در باره پي آمدهای جنگ نمي توان پيش بيني دقيق کرد. اما به عقيده من اين پيامدها به ضرر جبهه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر خواهند بود. نخست اين که اين دخالت نظامی در چارچوب قواعد حقوق بين الملل عمومی و منشور ملل متحد، مشروعيت ندارد. جنايات رژيم صدام حسين تازگی ندارد و بر کسی پوشيده نيست؛ چگونه است که همين غرب و در صدر آن آمريکا بيش از دو دهه نه تنها چشم بر اين جنايات بستند، حتا رژيم صدام حسين را مجهز به مخرب ترين سلاح ها کردند تا بر سر مردم عراق و ايران و کويت بمب های شيميايی و غير شيميايی بريزد و مرتکب جنايات جنگی و جنايات بر ضد بشريت در ابعاد گسترده شود. جنايات صدام حسين تازگی ندارد و صدام حسين هم تنها ديکتاتور جهان يا منطقه نيست. اگر ما در يک روابط و مناسبات قانونمند عمل مي کنيم بايستی در چارچوب قوانين و عرف بين المللی کنونی اقدام کنيم (نظير يوگسلاوی و تشکيل دادگاه بين المللی برای ميلوزويچ....). ديگر اين که در اين جنگ، هزاران انسان بيگناه و بي دفاع کشته و از زندگی و هستی محروم خواهند ماند. ملت عراق به نکبت صدام حسين ۲۰ سال است که در جنگ يا شرايط جنگی و از جمله محاصره اقتصادی است. با کدام مجوز و ملاک انسانی - حقوقی مي توان جنگ ديگری را بر اين ملت تحميل کرد. حرف آخر اين که اگر آمريکا امکان يابد که هر رژيمی را که نمي پسندد با دخالت نظامی و جنگ از پا درآورد ديگر مجالی برای حق و قانون و مراجع بين المللی باقی نمي ماند. امپراتوری آمريکا در يک سو و تمام دنيا در سوی ديگر قرار خواهند گرفت و جنگ های صليبی مدرن زير نام «خوبی بر ضد بدی» به روايت جرج دبليو بوش، يکی پس از ديگری آغاز خواهند شد.