ابوالحسن بني صدر
در صورتی که مخالفت جهانيان با
جنگ وسعت بيابد و اروپا و روسيه در مخالفت پا سست نکنند جنگی روی نخواهد داد.
امريکا هدف های زير را در خاورميانه تعقيب مي کند:
۱ - تغيير روانشناسی مردم دنيای اسلامی: از روحيه
ناچيز شمردن قدرت امريکا به روحيه تسليم به قدرت امريکا و جلوگيری از تغيير
روانشناسی مردم امريکا از روحيه سلطه گری به روحيه انزوا طلبی .
۲ - تامين نياز امريکا به نفت. از هم اکنون
کشورهای اروپائی مخالف جنگ تهديد مي شوند که از نفت عراق قطره ای دريافت نخواهند کرد!
۳ - تغيير تعادل قوا در سطح خاورميانه و تثبيت آن
بسود امريکا. در تعادل قوای جديد اسرائيل بمثابه متحد استراتژيک امريکا موقعيت
متفوق پيدا خواهد کرد.
۴ - اقتصاد سرمايه داری تا وقتی تن به قبول تغيير نظامهای اجتماعی ندهد از بحران
نمي آسايد. اما هر تغيير نظام اجتماعی با تحت مهار
انسان در آوردن سرمايه واقعيت پيدا مي کند. بنابراين
به تاخير انداختن زمان تغيير در سود سرمايه داری
و مادر شهر آن امريکا است.
۵ - تعادل قوائی که به اسرائيل موقعيت متفوق به
بخشد و تسلط امريکا را بر منابع نفت و گاز و درآمدهايشان را هميشگی کند نياز به
تبعيض دارد و تبعيض بدون خشونت که جنگ يکی از اشکال آنست شدنی نيست.
۶ - ضربه نفتی دوران مرجع انقلاب ايران از ياد کسی
نرفته است. اگر امريکا سلطه بدون مزاحمت بر منابع نفت را بخواهد ناگزير مي بايد
کشورهای نفت خيز به درآمدهای نفتی وابسته بمانند. به سخن ديگر مي بايد
در تعادل قوائی بسر ببرند که به آنها امکان رهائی از اين وابستگی را ندهد.
۷ - امريکا بمثابه قدرت نياز به دشمن نيز دارد.
فقر و خشونت حاصل مدار بسته سلطه گر - زير سلطه
است و در اين مدار تروريسم پديد مي آيد و نياز
امريکا را به دشمن تآمين مي کند.
۸ - قدرت بدون توسعه مصرف مخدرها متصور نيست.
امريکا بزرگترين مصرف کننده مواد مخدر است . نه تجارت مواد مخدر سالانه ۵۰۰
ميليارد دلار تجارتی است که اقتصاد سرمايه داری نسبت به آن لاقيد باشد و نه
خاورميانه در اين تجارت بی نقش است و نه امريکا در مقام مصرف کننده اول می تواند
نسبت به آن بی تفاوت باشد.
۹ - بنا بر استراتژی آقای بوش "راديکاليسم
" نبايد به اسلحه کشتار جمعی مجهز شود. دو امر را از ياد مي برد:
يکی اين امر را که در روی کار آمدن و ماندن راديکال هائی
نظير صدام امريکا نقش داشته است و ديگری اين که آقای بوش طرز فکر بن لادن را مي پذيرد.
توضيح اين که بنا بر طرز فکر راديکال کسانی که چون راديکال ها
فکر نمي کنند منحرف هستند و مي بايد
به زور به راه راست هدايت شان کرد. آقای
بوش هم مي گويد: برای نجات عراق از ديکتاتوری صدام مي خواهد
به عراق قشون بکشد!
۱۰ - جريان يک سويه سرمايه ها
و استعدادها از جامعه های زير سلطه به جامعه های
سلطه گر تغيير نکند.
۱۱ - قشرهای حاکم کشورهای منطقه و دولت های
اين کشورها حقوق ملی مردمان اين خطه از جهان را " منافع مشترک خود و امريکا
" بشمارند و خيال چون و چرا کردن به خاطر ملت های
منطقه خطور نيز نکند.
۱۲ - از مهم ترين
انگيزه ها بي ترديد موقعيت
استراتژيک منطقه است هم از لحاظ هدف امريکا (ابر قدرت بی رقيب ماندن ) و هم از نظر
ماوراء ملی که امريکا مادر شهر آن هاست. سلطه
قطعی بر منطقه از هر دو نظر تعيين کننده است. با توجه به اين واقعيت که امريکا
قدرتی ميراست راديکال های امريکائی مي پندارند
با سلطه بر خاورميانه و... نه تنها مانع از مرگ امريکا بمثابه قدرت مي شوند
بلکه موجب هرچه طولاني تر شدن حياتش
نيز مي گردند.
هدفهائی که بر شمردم مي گويند
چرا حکومت بوش در پی جنگ با رژيم صدام است. اما آيا جنگی روی می دهد؟ دو امر می
توانند مانع بروز جنگ بگردند: يا فشار امريکا رژيم صدام را از پا درآورد. به سخن
ديگر پيش از بروز جنگ صدام عراق را ترک گويد و رژيم او تغيير کند. و يا وجدان
جهانی و در پيروی از آن دولت هائی که مي توانند
به امريکا نه بگويند با استواری با جنگ مخالفت کنند. در صورتی که مخالفت جهانيان
با جنگ وسعت بيابد و اروپا و روسيه در مخالفت پا سست نکنند جنگی روی نخواهد داد.
ب - در صورتی که جنگی درگيرد قرار و مدارهای پيش
از جنگ بتدريج فراموش خواهند شد و جای به اين واقعيت خواهند سپرد که ايران قرار مي گيرد
در محاصره کامل قوای امريکا: امريکا در خليج فارس و در عراق و ترکيه و آسيای ميانه
و افغانستان قوای نظامی خواهد داشت. هر رژيمی که بخواهد در عراق مستقر کند سياست امريکا
را در رابطه با ايران و کشورهای ديگر نيز معين خواهد کرد. بديهی است همان هدفها را
امريکا در ايران نيز پی خواهد گرفت. تجربه افغانستان و عراق اين سئوال را برای
ايرانيان مطرح مي کند: آيا می بايد صبر
کنند تا استبداد حاکم بر ايران دست آويز امريکا برای تعقيب هدف هايش
بگردد؟ ملاتاريا نبايد بپندارد که امريکا هدف های
۱۲ گانه را بخاطر رعايت قول و قرار پيش از جنگ با عراق رها خواهد کرد. امريکا استراتژی
منطقه ای خود را تعقيب خواهد کرد و تعقيب اين استراتژی
بدون تغيير رژيم ها برای انطباق با هدف های
امريکا شدنی نيست. بنا بر اين انتخابی که مردم ايران دارند ساده و روشن شده است:
امريکا را قدرتی ميرا بدانند و رژيم مردم سالار مستقل را ايجاد کنند و يا در مدار
بسته روابط امريکا - رژيم ملاتاريا زندانی شوند.
ج - از پاسخ ها
که به سه پرسش اول شما دادم موضع اينجانب روشن است. با وجود اين تاکيد مي کنم
که الف - جنگ را تنها روش سياست خارجی امريکا کردن گويای ضعف امريکاست. ب - اين
روش تحول جامعه های اسلامی را به مردم سالاری کند و تروريسم را
گسترش مي دهد. ج - مردم کشورهای نفت خيز آخرين فرصت ها
را برای رها شدن از وابستگی به بودجههای دولت های
نفتی که بنوبه خود وابسته اند به
درآمدهای نفتی و قرضه های خارجی دارند از دست
مي دهند. جنبش برای رها شدن از استبدادهای زير سلطه و
پايان دادن به عرصه آزمايش اين و آن استراتژی امريکا و باز يافتن غرور انسانی و توان
رشد کاری است که هر روز تاخير در پرداختن به آن فاجعه آور است.
|