سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۱ - ۱۱ مارس ۲۰۰۳

فريدون احمدی

برای تغيير نظام سياسی، عليه جنگ

نيازهای انسان های منطقه ما فقط صلح نيست، دموکراسی و بهره مندی از يک زندگی انسانی و امروزين نيز هست

 

شايد زمانی که چاپ شده اين سطور خوانده می شوند، پرسش نخست پاسخ گرفته و جنگ در عراق جاری شده باشد. اما اگر حمله نظامی آمريکا به عراق نيز صورت نگيرد، که بسيار بعيد می نمايد، اهداف طراحی شده آن بطرق ديگری توسط آمريکا پيش برده خواهد شد. اين حمله حلقه ای از يک استراتژی عمومی و گام به گام است که پس از يازده سپتامبر تصميم قطعی برای اجرا و پيشبرد آن اتخاذ شده است. يک وجه اين استراتژی را تسلط بر اين منطقه پراهميت نفتی و کنترل شريان و جريان نفت تشکيل می دهد و وجه و جنبه ديگر آن تغيير سيمای سياسی رژيم های منطقه است که از افغانستان آغاز شد با عراق ادامه يافته و با ايران و عربستان و کشورهای شمال افريقا تکميل خواهد شد. پس از يازده سپتامبر تغيير رنگ کمربند سبز سابقا مطلوب، اهميت يافته است. و البته سخن از قصد و تصميم است و نه امکان و توانستن.

با نگاه از منظر صلح جهانی و خسارات انسانی و منطق نفی توسل به قدرت نظامی در مناسبات بين المللی و مقابله با سيطره جويی و قلدر منشی ايالات متحده آمريکا، قطعا قضاوت در باره اين جنگ وتلقی از آن منفی است و بايد با تاکيد آنرا محکوم کرد. اما از ديده و از زاويه منافع يک افغانی، عراقی و يا يک ايرانی که زير شمشر سر کج شرع و استبداد و عقب ماندگی گاه هزار ساله قرار دارد، با چنين صراحتی نمی توان حکم صادر کرد. نيازهای انسان های منطقه ما فقط صلح نيست، دموکراسی و بهره مندی از يک زندگی انسانی و امروزين نيز هست. به نظر می رسد ديالکتيک ايجاد تعادل بين ارزش های پيش گفته در سطوح ملی و بين المللی نياز به باز تعريف داشته باشد اما بهر حال رابطه خطی ويا اين همانی بين آنها برقرار نيست.

استفاده از فشار موثر بين المللی در راستای تغيير قطعی شرايط و نظام سياسی در کشور و تلاش برای هماهنگ کردن اين هدف با ارزش هاو آماج استراتژيک ، فرا ملی و جهانی را پيشاپيش نمی توان رد کرد.

واقعيت اين است که سياست های اتحاديه اروپا در قبال جمهوری اسلامی زير نام هايی همچون سياست ديالوگ انتقادی نه جدی بوده است و نه موثر و تنها پوششی بوده است بر اغماض ها و امتياز گيريهای اقتصادی.

من تصور نمی کنم تغيير رژيم حاکم بر عراق و حضور نظامی آمريکا در اين کشور که به اعمال فشار مستقيم بر جمهوری اسلامی منتهی خواهد شد، لزوما بر روندهای سياسی کشور ما تاثير منفی داشته باشد.

بسياری از سناريوهايی که برای چنين حالتی نگاشته شده به نظر من اغراق آميزاند. يا انگيزه تن دادن و پذيرش و پذيراندن شرايط و حاکميت موجود گيرم اندکی تلطيف و اصلاح شده آن را در دل دارد و يا آوازه گری و تبليغ مد نظر است. احياء و برگشت سلطنت و يا کودتای خونين محافظه کاران و يا خطر تجزيه کشور از جمله همين سناريوهاست. هر چند بعنوان خطر می بايست مد نظر قرار گيرند اما هيچکدام زمينه جدی و عينی ندارند.

در شرايط کنونی که مجموعه جمهوری اسلامی به بن بست رسيده و اصلاح ناپذيری آن نيز به اثبات رسيده است، بخش اصلی مساله بر می گردد به نيروهای اپوزيسيون در درون و بيرون کشور که تا چه حد بتوانند ملزومات سياسی لحظه را دريابند، بر تفرق خود فائق آيند، هماهنگ عمل کنند و حول اهداف و برای ارائه آلترناتيو معين خود، متحد شوند.

البته که اگر نيروهای اپوزيسيون در راستای ايجاد زمينه های شکل گيری آلترناتيو متحدا نکوشند، در کنفرانسی اين بار اگر نه در بن که در لندن و واشنگتن برای کشور ما نظام سياسی و کرزای کرزای ها را تعيين خواهند کرد.