صدمين سالگشت تولد هدايت
بنيانگذار رمان نو در ايران
گفتوگوی «ايسنا» با محمود
معتقدی ، ضياء موحد ، محسن پرويز و محمد بهارلو
صادق هدايت در ۲۸ بهمنماه سال ۱۲۸۱ در خانوادهای
اشرافی در تهران به دنيا آمد. تحصيلات متوسطه را در تهران در مدرسه دارالفنون و سن
لويی به پايان رساند و به بلژيک و بعد از آن به فرانسه رفت که درس راه و ساختمان
بخواند. او سرانجام در سال ۱۳۳۰ در پاريس خودکشی کرد.
هدايت غير از کتاب فوايد گياهخواری که در سال ۱۳۰۶
در برلين نوشت، در عرصه داستان نويسی اين آثار را از خود به جای گذاشت: مجموعه
داستان زنده به گور (۱۳۰۹)، پروين دختر ساسان (۱۳۰۹)، اصفهان نصف جهان (۱۳۱۱)،
مجموعه داستان سه قطره خون (۱۳۱۱)، مجموعه داستان سايه روشن (۱۳۱۲)، علويه خانم
(۱۳۱۲)، ولنگاری (۱۳۲۳) نيرنگستان (۱۳۱۲)، مازيار (۱۳۱۲)، وق وق صاحاب (۱۳۱۳)،
ترانههای خيام (۱۳۱۳)، بوف کور - بمبئی (۱۳۱۵)، مجموعه داستان سگ ولگرد (۱۳۲۱)،
گزارش رمان شکن (۱۳۲۲)، کارنامه اردشير بابکان (۱۳۲۲)، حاجی آقا (۱۳۲۴)، گروه
محکومين (۱۳۲۷)، مسخ (۱۳۲۹) و مجموعه نوشتههای پراکنده (۱۳۲۴).
خبرنگار بخش ادبی خبرگزاری دانشجويان ايران
(ايسنا)، به مناسبت فرا رسيدن يکصدمين سالروز تولد اين داستاننويس، با محمود
معتقدی، ضياء موحد، محمد بهارلو و محسن پرويز، به گفتوگو نشست.
محمود معتقدی گفت: صادق هدايت را بايد بنيانگذار
رمان نو در ايران دانست؛ چرا که زاويه ديد و چشم انداز وی در عرصه داستاننويسی
ايران، فضايی تاثيرگذار را در پی داشته و دارد. نگاه هدايت چه در داستانهای
رئاليستی و چه در فضاهای سورئاليستی، نگاهی پرسشگر از هستی است. در صدای هدايت
همواره پرسشی پنهان وجود دارد، بیآنکه بخواهد آن را لو بدهد.
وی ادامه داد: انسان و تسخيرشدگی، دو مقوله جدی در
آثار هدايت است که به گونهای هنرمندانه به تصوير کشيده شده است. دامنه
"مرگ" همانا ادامه زندگی در آثار هدايت به حساب میآيد. نمادگرايی و
اغلب طرح "انسان بوف کوری" دغدغه دائمی او بوده است. ضمن اينکه در
داستانهای رئاليستی و فضاهای پژوهشگری زبان طنز و کابوس زن همواره بعد ديگری از
ارزش کار وی را به نمايش میگذارد. هدايت هيچگاه به "نيک" و "
بد" روزگارش کاری ندارد. او با آدمهايی سر و کار دارد که در اين فرايند، دچار
زندگی و وسوسههای آن هستند.
معتقدی همچنين گفت: تيپ آفرينی، به گونهای در
آثار هدايت جلوه خاص خودش را دارد. هدايت از سکوی واقع نمايی برای انتقاد از وضعيت
اجتماعی سود میبرد و در بيان " پستی" ، " فقر" و مخمصههای
انسانی، به فضاهای داستانی روی میآورد. نگرش هدايت، به جهان پيرامونش، اغلب تلخ و
شکننده است. طرح " ابتذال" و "انحطاط" دغدغه دائمی وی بوده
است. امروزه جا دارد که آثار هدايت دوباره خوانده شود و چشماندازهای روانشناختی
آن، گشوده گردد. هدايت، به نسلی تعلق داشت که ستم اجتماعی و اختناق فرهنگی شاخصه
اصلی آن بوده است.
ضياء موحد نيز در همين زمينه به خبرنگار ادبی
ايسنا گفت: سخنی که اسحاقپور در "فرار صادق هدايت" گفته، نکتهی بسيار
دقيقی است؛ يعنی هدايت در بوف کور، اصلا مشکل جهان سوم و مشکل ما ايرانیها را با
آن فرهنگ بارور گذشته مجسم کرده است. هدايت، يک نويسندهی عميقا فرهنگی است و دستش
را روی فاجعهای گذاشته که در انتظار کشورهايی همچون کشور ماست. هدايت، انسان
دردمندی است و نبايد به بوف کور به عنوان يک داستان عادی نگريست. او به ايران باستان،
به ايران پس از اسلام، به زمان حاضر و به احزاب چپ زمان خودش رجوع کرده، اما
همواره نااميد شده است و بعد در يک سطح بالا به جهان نگاه کرده است.
وی ادامه داد: هدايت، کسی است که جيمز جويس و
کافکا را میشناخته؛ آن هم در زمانی که روشنفکران جهان غرب هم آنها را درست
نمیشناختهاند، پس او کسی نيست که بتوان براحتی از کنارش گذاشت. نجف دريابندری از
بوف کور نوعی برداشت رئاليستی دارد که من با اين تفاسير با آن موافق نيستم.
اما محسن پرويز، به خبرنگار ادبی ايسنا گفت: از
ميان دوستان هدايت و کسانی که قبل از هدايت مشغول نوشتن بودند، افرادی قویتر از
او وجود داشتند.
وی افزود: صادق هدايت، به عنوان يکی از نويسندگان
نسل دو داستان نويسی ما مطرح بوده است و در شرايطی که اصول داستان نويسی در کشور
ما جانيفتاده بود و خيلیها با اصول آن آشنا نبودند، او و تعدادی از دوستانش، در
امر داستان نويسی شروع به کار کردند و به دليل خلاء وجود نويسندهی مناسب در
دورهی خود به عنوان نويسندگان منحصر به فرد مطرح شدند.
پرويز افزود: هدايت حدود دو دهه کار نويسندگی
انجام داده که محصول آن به غير از بوف کور و يادداشتهايی پراکنده و چند ترجمه
خيلی کوتاه، حدود ۳۱ داستان کوتاه، به لحاظ حجم، برای کسی که تقريبا به غير از
نوشتن شغل ديگری نداشت، حجم قابل قبولی نيست و به لحاظ کميت کارش بسيار اندک بود.
نويسنده مجموعه داستان "روزی که مسيح را
ديدم" در ادامه در مورد کيفيت کاری آثار هدايت نيز گفت: به جرات میگويم که
به غير از سه يا چهار داستان کوتاه هدايت که تا حدودی قابل تامل هستند مانند سه
قطره خون يا سگ ولگرد بقيه داستانها به لحاظ اصول داستان نويسی، داستانهای ضعيف و
حتا کمتر از متوسط محسوب میشوند. شايد ۳ يا ۴ داستان هدايت را بتوانيم به لحاظ
تکنيکی، داستانهای قابل قبول بدانيم.
اين نويسنده خاطر نشان ساخت: تکنيکی که منظورم
است، مساله مورد پذيرش همگان، نه تنها در امروز، بلکه در دوران هدايت هم بوده است
و با توجه به آشنايی او با زبان بيگانه و توانايی استفاده از داستانهای بيگانگان،
نمیتوانيم بگوييم او با اين اصول آشنا نبوده است؛ کمااينکه بعضیها او را تحت
تاثير بعضی از نويسندگان غربی از جمله ادگار آلن پو هم میدانند.
وی با عنوان کردن اين مطلب که ضعف تکنيکی هدايت،
نه به آشنا نبودن با اصول نويسندگی بر میگردد؛ بلکه به ضعف قلم او باز میگردد،
در ادامه گفت: يکی از نکات بارز و محرز در کار هدايت که داستانهايش را فوقالعاده
ضعيف میکند، ندانستن يا بیتوجهی به زاويه ديد مناسب و طرح يکپارچه است . زاويه
ديد درصد بالايی از داستانهای هدايت، وسط يا آخر داستان عوض میشود و طرحهای او
خيلی اوقات دو تکه است و طرح يکدست و منسجمی ندارد.
پرويز، به نثر غير سليس و شلخته در بسياری از
داستانهای هدايت اشاره کرد و افزود: بنا به دلايل متعدد اين کار، تعمدی نبوده است.
بعضیها سعی در القای تعمد در اين کار دارند؛ اما من با قاطعيت میگويم که اين طور
نبوده و خيلی اوقات اين نثر غير يکپارچه و غلطهايی که در متن داستانها به چشم
میخورد، ناشی از کم اطلاعی نويسنده بود؛ نه تعمدی بودن آن.
وی در ادامه عنوان کرد: از لحاظ درونمايه آثار،
آثار هدايت نوعی پوچگرايی را القا میکند و در کنار آن يک شيفتگی و خودباختگی به
غرب در همه آثار او ديده میشود و ممکن است يک يا دو تا استثنا داشته باشد؛ والا
در بقيه آثار او که به نوعی غربیها در آن مطرح هستند، اين شيفتگی را به طور کامل
میتوان مشاهده کرد.
او از مسايلی را که منتقدان آثار هدايت به آن توجه
نکردهاند، مساله زن در آثار هدايت دانست و متذکر شد: زنان ايرانی در کليه آثار
هدايت، بسيار تنفر برانگيز، شلخته و غيردوست داشتنی و انسانهای نامطلوب محسوب
میشوند؛ ولی هر جا پای زن فرنگی به ميان میآيد، عکس اين قضيه اتفاق میافتد. در
آثار هدايت، زنان فرنگی، زنانی دوست داشتنی، فهميده و با شعور، با احساس و همه آن
چيزهايی که يک زن بايد داشته باشد را دارا هستند ولی زنان ايرانی معکوس زنان غربی
هستند.
نويسنده "يک روز در باغ زندگی" با عنوان
کردن اين مطلب که نوعی بدبينی و بدنويسی نسبت به مردم کوچه و بازار در آثار هدايت
به چشم میخورد افزود: هدايت بيش از آنچه که بايد بزرگ شده و نه به لحاظ حجم کار؛
يعنی نه به لحاظ کميت نه به لحاظ کيفيت، حتا در دوران خودش کسی نبوده که بتواند در
اين حد مطرح شود.. الان پس از گذشت اين همه سال ما حداقل صدها نفر بسيار قویتر از
هدايت و با حجم کار بسيار مفصلتر از او داريم که اسمی از خيلی از آنها برده
نمیشود؛ ولی شايد به خاطر ترويج نوع تفکری که در آثار هدايت است، همچنان هدايت
مطرح ميشود.
پرويز در پايان با عنوان کردن اين مطلب که
نويسندگان بزرگتری از هدايت، وارد عرصه داستان نويسی شدهاند؛ ولی به آنها کمتر پرداخته
شده است، در ادامه گفت: شان پيشکسوتی که برای نسل نويسندگان همعصر هدايت و چند
نفری که قبل از او داستان کوتاه مینوشتند، همچنان باقی است.
محمد بهارلو نيز در گفتوگو با خبرنگار ادبی
ايسنا، اظهار داشت: تلقی هدايت از عشق عشق زمينی يا عشق واقعی در بوف کور، تلخ ،
بيرحمانه و نفرتانگيز است.
اين داستاننويس و منتقد، با بيان اين مطلب، در
ادامه، با نقدی بر بوف کور، افزود: در بوف کور عشق وابسته به عالم مثال، عالم ازلی
و غير محسوس، و فارغ از زمان و مکان حائز همه صفات و خصائل فرشتگان است. زن اثيری
که راوی دلباختهی اوست و از او به عنوان فرشته ياد میکند، رفتار و سکناتش به هيچ
وجه به مانند مردمان معمولی نيست.
وی با عنوان کردن اين مطلب که در فلسفه افلاطون
روح انسان قبل از حلول در جسم در عالم مثال میزيد، در ادامه يادآور شد: آنچه خرد
انسانی در زندگی فانی با آن سر و کار دارد، در حقيت سايه مبهم و گذرانی است از آن
چيزهايی که در عالم ازلی و عالم مثال وجود داشته است، به طوری که راوی مینويسد
آيا روزی به اسرار اين اتفاقات ماوراءالطبيعی، اين انعکاس سايه روح که در حالت
اغما و برزخ بين خواب و بيداری جلوه میکند، کسی پی خواهد برد.
نگارنده "بخنگ بومی" در ادامه افزود:
تلقی هدايت از عشق - عشق زمينی يا عشق واقعی- در بوف کور، تلخ و بيرحمانه و
نفرتانگيز است. اين تلقی يا تعبير، اگر به راستی حاصل باشد، میتواند بوف کور را
در حوزه ادبيات وحشت و مرگ درآورد.
وی با يادآور شدن سخن نويسنده فرانسوی، ريموند
دسنی در مورد بوف کور، گفت: بوف کور گونهای قصه اصيل شرقی است که گويی با قلمی که
آن را در جوهر خشخاش فرو بردهاند نوشته شده است.
اين نويسنده در ادامه گفت: خواندن حديث نفس
زهرآلودی که در زير سايه مرگ نوشته شده است، چنان که خود راوی در بوف کور
مینويسد، به تعبيری که در بالا نقل کردم کمابيش لازم میآورد.
وی با عنوان کردن اين مطلب که رسيدن به رضايت خاطر
و شناختن خود از راه نوشتن، مشغله اصلی راوی در بوف کور است، در ادامه گفت: او
میخواهد خودش را به سايهاش معرفی کند و اين را به تکرار و تاکيد مینويسد. من
فقط برای اين احتياج نوشتن که عجالتا برايم ضروری شده است، مینويسم.
بهارلو تاکيد کرد: بنابراين مقصود راوی از نوشتن
خود امر نوشتن است که عدهای آن را اسباب ملعنت يا رستگاری میدانند. نويسنده،
نوشتن را برای راوی نه به صورت وسيله ارتباط ميان راوی و دنيای خارج، بلکه به صورت
وسيله ارتباط ميان راوی و درون خود او برگزيده است.
نويسنده "بانوی سيل" افزود: راوی
میخواهد به سايهاش بگويد که اين زندگی من است تا شايد به اين وسيله بتواند بر
آرزوهای ناکام خود غلبه يا دست کم آنها را برای خودش توجيه کند.
اين منتقد در ادامه نقد خود افزود: غائل شدن به
خود امر نوشتن انديشهای است که در ذهن شخص هدايت وجود داشته است. بينش کشف و
شهودی حاکم بر بوف کور اين استنباط را درباره هدايت، به عنوان نويسندهای که
ادبيات را هدف و غرض مستقل و نمايی خود میشناسد، به مقدار فراوان تاکيد میکند،
بويژه اينکه بوف کور يک رمان آتوبيوگرافی است.
وی با بيان اين مطلب که بوف کور
آتوبيوگرافريگترين رمان ادبيات فارسی است در ادامه گفت: بوف گور بيش از هر اثر
ديگری در ادبيات داستانی ما روحيات و احوال ذهنی نويسندهاش را منعکس میسازد و
يکی از دو سه داستان هدايت و بلندترين نوشتهای است که او به صيغه اول شخص مفرد
نوشته است.
نگارنده مجموعه داستان "باد و بادبان"
يادآور شد: زبان و لحن راوی در بوف کور به زبان و لحن خود هدايت نزديک است، زبان و
لحنی که نويسنده آن را در داستانهای کوتاهی که گرده بوف کور در آنها وجود دارد
آزموده است.
بهارلو تاکيد کرد: بوف کور يک اعترافنامه است،
البته نه به صورت صريح و سر راست، يک کتاب خاطرات، و طبيعی است که همه آن چيزهايی
را که راوی احساس میکند و مینويسد نمیتوان با انديشه و شخصيت خود هدايت يکسان
داشت.
وی افزود: اصولا تشخيص اينکه راوی يک داستان يا
رمان تا چه اندازه نماينده شخصيت نويسنده است در غالب موارد حتا از لحاظ خود
نويسنده مقدور نيست. هستی راوی در روند آفرينش ادبی، هستی جديدی است اما اين هستی
از صافی ذهن نويسنده عبور میکند و از نيروی عواطف و انديشه او شکل میگيرد و پرورش
پيدا میکند.
اين داستاننويس گفت: بنابراين طبيعی است، راوی در
گرمخانه عواطف و جهان اخلاقی نويسنده آفريده میشود با چيزی که از آن به عنوان خود
آفرينی تعبير میکند.
بهارلو با عنوان اين مطلب که در بوف کور وحدت
مرموزی ميان واقعيت و رويا، ميان بيداری و خواب، بين جريان زندگی و ظهور مرگ
برقرار است، در ادامه يادآور شد: خواننده در هنگام مطالعه کتاب به درستی نمیداند
در کجا است و از اسم و رسم آنچه در رمان وجود دارد بیخبر است.
نگارندهی "سالهای عقرب" خاطرنشان
ساخت: ذهن خواننده به طور پيوسته از يک نشانه به نشانه ديگر از يک احساس به احساس
ديگر، از يک مفهوم به مفهوم مشابه و گاه متعارض کشيده میشود و اين روند دائما در
حال گسترش و تکرار است.
وی با عنوان اين مطلب که بوف کور از لحاظ عناصر
تشکيل دهنده آن يک اثر چند سطحی است و به آسانی تلاش خواننده برای وحدت بخشيدن به
عناصر آن نتيجه میدهد، در ادامه افزود: به عبارت ديگر خواننده نمیتواند از کنار
هم قرار دادن يا ترکيب پارههای پراکنده و تکرار شونده رمان به وحدت و تناسب منجر
و بارزی دست يابد.
بهارلو در ادامه نقد خود بر بوف کور گفت: اين همان
کيفيتی است که بوف کور را تعارضآميز و غير قابل دسترس میسازد و معمولا منتقدان
را وا میدارد آن را به عنوان اثری که محتاج سير و سلوک مفصل و پيچيدهای است،
معرفی کنند.
وی مهمترين جنبه بوف کور را در موضوع نظرگاه، يا
ديدگاه آن دانست و افزود: اين همان عنصری، است که ساختار رمان بر آن استوار است،
هدايت با گزينش نظرگاه اول شخص مفرد و با عرضهی خاطرات شگرف و زندگی پر شکنج
مردمی منزوی که دستخوش اوهام و احلام است، و با کاوش در فضاهای بسيار خصوصی و
لايههای ناهوشيار ذهن به آزمايش تازهای در داستان نويسی ما دست زد.
وی افزود: راوی - مرد نقاش - در بيان احساسات و
اضطراب درونی و روياهای شگرف خود چنان جسور و صادق است که آنچه میگويد و مینويسد
فقط برای خود او اهميت دارد، از آن نوع مطالبی که معمولا نزد روانکاو ابراز
میشوند.
نگارنده عشق کشی در ادامه عنوان کرد: در واقع اين
همان کيفيتی است که موجب میشود تا بوف کور را به عنوان يک رمان روانشناختی تعبير
کنند. چنان که پيشتر گفتم، راوی بارها اشاره میکند و میگويد که برای او اهميتی
ندارد که ديگران و معنايش را باور کنند يا نکنند، و به همين جهت در آغاز رمان
تاکيد میکند که او برای سايه خودش مینويسد: فقط با سايه خودم خوب میتوانم حرف
بزنم. او است که مرا وادار به حرف زدن میکند.
بهارلو در ادامه يادآور شد: اين عبارت يا اعتراف،
نشان میدهد که ورطه هولناکی ميان راوی و ديگران -رجامهها- وجود دارد، ديگران
نمیتوانند او را بشناسند و اصلا با او رابطهای ندارند.
وی افزود: اين عبارت که راوی در زمان به صورتهای
متفاوت تکرار میکند، در عين حال کنايهای است از خفقان حاکم بر محيطی که راوی
درآن خود را در خانه فرسوده و تاريک محبوس کرده است، و همچنين نمادی از وضع خود
نويسنده نيز هست؛ بويژه اگر در نظر آوريم که هدايت بوف کور را با ماشين چاپ دستی
در ۵۰ نسخه در بمبئی منتشر کرده است و اين عبارت در صفحه مقابل صفحه اول آن ديده
میشود: در فروش و صبح در ايران ممنوع است.
وی در پايان عنوان کرد: در واقع ممنوعيت انتشار
بوف کور، که در سال ۱۳۱۵ نوشته شده بود تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت، تا قبل از آن فقط
نسخههای محدود چاپ دستی آن "محرمانه" دست به دست میگشت.
|