جمعه ۱ آذر ۱۳۸۱ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۲

رضوی فقيه:

مسايل امروز پيچيده​تر از آن است که با اجتهاد به طريقه​ سنتی

برای آن راه حل پيدا کنيم.

 

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) سعيد رضوی فقيه، عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت (منتخب علامه) که شب گذشته دربرنامه جبهه مشارکت ايران اسلامی و درکانون توحيد سخن با موضوع "فقه و دنيای امروز" سخن می گفت،بيان کرد: در ابتدا نگاهی گذرا به تعريف عقل می​اندازيم زيرا ممکن است هر کس در نزد خود تعريف مشخصی از عقل داشته باشد، همچنين گستره​ی مشخصی از معارف عقلانی برای خود مشخص کرده باشد زيرا همه فکر می​کنيم که بخشی از دانسته​هايمان از عقل هستند و ديگران نيز بايد در اين دانسته ها همراه و هم​رای ما باشند و بسياری از استدلالهايی که می​کنيم کلماتمان عقلی هستند و چون متکی به عقل می​باشند بايد فراگير بوده و ديگران نيز بايد همانند ما فکر کنند.

وی افزود: شايد بخش بسياری از معارفی که نزد ماست چنانچه حلاجی شده و به بوته​ی نقد کشيده شوند، معلوم شود که برای همه به طور مطلق بديهی و پذيرفتنی نيستند .آنجاست که اين مشکل پيش می​آيد که اگر عقل، عطيه​ای است که خداوند به همه​ی ابنای بشر موهبت فرموده چرا برخی از مباحث و مبانی عقلانی برای برخی انسانها پذيرفتنی نيستند و در آنها می​توان شک، شبه و ترديد کرد.

اين روزنامه​نگار تصريح کرد: ما در معارف سنتی خود، با عقل سر و کار داريم، عقل نظری، عملی، بالقوه، بالفعل، بلملکه، عقول مستقل، عقل عاشر و اول و که به تعريف همه​ی اينها می​پرداختيم و گمان می​کرديم که به يک معرفت تفصيلی نسبت به عقل دست پيدا کرده ايم که از آن معرفت اجمالی و ابتدايی که همه​ی انسانها نسبت به عقل دارند برتر است ولی در آينده مشخص شد که در همه​ی اين تعريفها و توضيحها نيز می​توان تشکيک کرد و به اين نتيجه رسيديم که بحث تعريف و مفهوم عقل يک بحث مشکلی است که به سادگی قابل حل نيست.

عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت (منتخب علامه) ابراز داشت: در تعريف عقل، اجماعی نيست و يک امر عينی مشترک بين همه​ی انسانها به نام عقل وجود ندارد تا بتوان به روی آن توافق کرد بنابراين مجموعه​ای از معارف مشترک بين همه وجود ندارد که گفته شود اينها معارف عقلانی هستند. زيرا زمانی که مشاهده می​شود برخی از اموری که در بعضی از نظامهای فکری و فلسفی بديهی انگاشته شده در نظامهای ديگر مورد ترديد و تشکيک قرار می​گيرند، متوجه می​شويم که بديهيات و مسلمات منطق و فلسفه نيز قابل تشکيک می باشند، بنابراين نمی​توان آنها را اموری عقلی در نظر گرفت.

وی به فلسفه​ی سنتی يا ارسطويی اشاره کرد و گفت: در اين فلسفه واقعيت بيرونی اشيا امری بديهی است و نمی​توان در آن ترديد کرد اما ديده می​شود که رنه دکارت، فيلسوف معروف فرانسوی در واقعيت بيرونی نيز ترديد می​کند. برخی ديگر وجود نفی را بديهی می​انگاشتند ولی باز ديده می​شود مطابق فلسفه​ی ديويد هيوم در وجود جوهری به نام نفی هم می​توان ترديد کرد و طبيعتا در اين فلسفه و مطابق معارف جديد مسئله​ای به نام نفی مستقل از بدن نمی تواند وجود داشته باشد، زيرا آنچه آن را نفی يا روح می​ناميم چه بسا پديده​ايی باشد که از کنش اعضا و جوارح مادی و جسمانی ما حاصل می آيند.

وی تصريح کرد: گمان می​برديم اگر معارف طبيعی، يقينی و بديهی محصول عقل مشترک همه​ی انسانها نيستند لااقل رياضيات ،قضايا و گزاره​های آن امور بديهی، و عقل و برهان در آنها حاکم است.

عضو انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس، اظهار داشت: امروزه با ديدگاههای مختلفی مواجه هستيم که مبانی محکمی دارند و در قضايای رياضی نيز ترديد و تشکيک دارند به عنوان مثال در فلسفه​ی نقدی دکارت ما با اين رويکرد و ديدگاه مواجه هستيم که اين ذهن ماست که قضايای رياضی را اينگونه می​فهمد زيرا پديدارهای حسی و تجربی در فيلتر ذهن ما، اينگونه متجلی می​شوند. ما به قضايای رياضی می​پردازيم و يا به عبارت ديگر ساختار ذهنی ماست که اينگونه جهان را می​بيند.

رضوی فقيه يادآور شد: عقل پديده​ای نيست که بين همه​ی انسانها و در همه​ی زمانها مشترک باشد چنانچه دکارت نيز می​گويد در ميان آدميان هيچ چيز بهتر و عاقلانه​تر از عقل تقسيم نشده است. زيرا هيچ کس بيش از آنچه به او داده​اند عقل تمنا نمی​کند يعنی هيچ کس نيست که خود را فروتر از ديگرعقلا بپندارد.و هر کس چنان به عقل خود تکيه می​کند که گويا همه​ی ضرايب و دقايق عالم را می​تواند بی کم و کاست درک کند و بفهمد و کسی نيست که از خداوند عقل بيشتری مسئلت کند.

رضوی فقيه ابراز داشت: در اين سخن دکارت ممکن است کنايه​ای نهفته باشد، يعنی انسانهايی هستند که اگر چه عقلشان نقصان دارد اما اين نقصان و کاستی را در نمی​يابند ولی شايد در سخن دکارت جديتی نيز نهفته باشد، يعنی اينکه عقل گوهری است بسيط که ميان همه​ی انسانها مشترک است که درستی و نادرستی احکام را تشخيص می​دهد و از اينجا می​توان نتيجه گرفت که هم ابوعلی سينا و هم يک انسان عامی در تشخيص درستی و نادرستی گزاره​ها با هم برابر هستند.

وی با اشاره به عقايد دکارت، تصريح کرد: هر انسانی يک معايب فطری دارد که نياز به آموخته شدن ندارد و در عقل هر کسی موجود می​باشد اما امروز بعد از چند قرن از گذشت حيات دکارت و تاليف آثار او، ديده می​شود آنچه که دکارت آن را فطری و عقلی می​انگاشته، نيز مشترک بين تمامی انسانها نيست و بعضی​ها می​توانند در آن ترديد داشته باشند که نهايت اين است که بعد از اين پرسشها می​توان به اين نتيجه رسيد که امر عينی مشترک بين انسانها به نام عقل وجود ندارد اما مجموعه​ای از انسانها که متصف به صفت عاقل هستند وجود دارند، به اين معنا که ما با عقل سر و کارنداريم، بلکه با عقلا سر و کار داريم يعنی اگر برخی از اشخاص را به نام عاقل توصيف می​کنيم، بايد گوهری مشترک بين عقلا به نام عقل نيز وجود داشته باشد.

اين فعال سياسی، ادامه داد: برای عقل نمی​توان حد و مرزی مشخص کنيم ولی اشخاص ملموس، عينی و انضمامی در عالم خارج داريم که به آنها عاقل می​گوييم.

رضوی فقيه، اظهار داشت: ما با واقعيتی به نام فقه مواجه هستيم که ميراث غنی و گرانسنک عالمان دينی ماست و به عنوان يک علم شرعی، ميراثی است که به دست ما رسيده است و در طول تاريخ ۱۴۰۰ ساله​ی مسلمانها فقه، دانش زندگی مردم بوده است. چنانچه ساليان گذشته​ی نشان دهنده​ی تاثير، دامنه و گستره​ی تاثير علم فقه در زندگی مردم بوده است.

عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت (منتخب علامه) ابراز داشت: فقه از دو جهت مسئله​ی ضروری ماست يکی از جهت ملت و ديگری از جهت دولت .از جهت ملت چون اکثريت قابل توجه مردم مسلمان هستند و به اين نکته که بايد سامان زندگيشان براساس شرع مقدس باشد توجه دارند. اما از جهت دولت نيز نقد مسئله​ی ضروری ماست زيرا دولتی که تحت سايه​ی آن زندگی می​کنيم، براساس مسئله​ای به نام نقد اداره می​شود.

وی ادامه داد: بعد از بيان اين موضوعات اين بحث پيش می​آيد که آيا فقهی که با آن مواجه هستيم توانايی پاسخگويی به مسايل را دارد يا خير؟ که اين يکی از چالشهايی است که ما طی ربع قرن گذشته با آن مواجه بوديم. ولی قانون اساسی داريم که در آن بيان شده فقه و شريعت قانون حاکم بر جامعه است و هيچ بخشی از قوانين نمی​تواند مخالف با احکام شرع باشد به اين معنا که شريعت اسلامی فوق تمام قوانين است. بنابراين اينکه بياييم و فقه را قانون قرار دهيم و زندگی مردم را با تراز فقه ميزان کنيم امکان پذير نخواهد بود .باز اين سوال پيش می​آيد که آيا فقه توانايی پاسخگويی به مسايل پيچيده​ی امروز را دارد و می​تواند در جامعه نقش بازی کند يا خير؟

وی افزود: در اينجا نيز مسئله​ای طرح می شود که ادله و منابع فقه چيست؟ لذا برخی در اوايل انقلاب معتقد بودند که فقه توانايی پاسخگويی به تمام مسايل را دارد به شرطی که از تمام ظرفيتهای آن بهره برده شود و معتقد بودند که از طريق يک اجتهاد پويا می​توان فقه را بارور کرد. زيرا اگر فقه سنتی نمی​توانست پاسخگوی بسياری از مسايل فردی و اجتماعی مردم باشد، به دليل انسداد باب اجتهاد بوده است .ولی اجتهاد که از مشخصات فقه شيعه است سبب می​شود که بتوانيم فقه را برای دنيای امروز نيز کار آمد کنيم. بعد بحث فقه سنتی و پويا پيش آمد که برخی معتقد بودند می​توان فقه شيعه را به نحوی بارور کرد که پاسخگوی تمام مسايل امروز همانند سياست داخلی و خارجی باشد اما تجربه​ی تاريخی نشان داد که اين کار نيز امکان پذير نيست، زيرا مسايل امروز پيچيده​تر از آن است که بخواهيم با اجتهاد به طريقه​ی سنتی برای آن راه حل پيدا کنيم . برخی ديگر نيز گفته اند فقه مطابق آموزه​های فقهی شيعه ۴ دليل و منبع دارد کتاب،سنت، عقل و اجماع.

رضوی فقيه به تعريف هر يک از اين ۴ منبع پرداخت و گفت: کتاب که همان قرآن است و بسياری از احکام فقهی از عوامل و مبانی موجود در قرآن است.و در مورد حديث نيز بحث می​شد از آنجا که شيعه بر خلاف اهل سنت قايل به عصمت معصومين بعد از پيامبر است و معتقد است که احاديث امامان معصوم به اندازه​ی احاديث نبوی حجيت و اعتبار دارد، بنابراين ما با يک دامنه​ی وسيعتر و گسترده​تری از منبع احاديث مواجه هستيم. چنانچه در اصول کافی داريم که هيچ مسئله و حکمی نيست، مگر اينکه دليل و مبنای آن در کتاب و سنت آمده باشد و اجماع نيز در فقه شيعه تحت تاثير فرهنگ فقهی و اصولی اهل سنت وارد شده است.

اين روزنامه​نگار، ابراز داشت: بعد از گذشت روندی که در تعريف عقل وجود دارد، عقل مستقل نيز در کنار عقل غيرمستقل جايی پيدا کرد چنانچه در زمان شيخ طوسی ما با بحث​های اصولی جدی همانند بحث​های عقلانی در فقه، کلام و ... مواجه هستيم. زيرا ما اساسا مسئله​ای به عنوان اصول فقه نداشتيم و آنهايی که به اين مسئله دست پيدا کردند اهل سنت بودند زيرا آنها زودتر از مادستشان از ائمه کوتاه شد.

وی يادآور شد: بحث اجتهاد، از مباحثی بود که در ابتدا از نظر شيعه پذيرفتنی نبود، زيرا در آن زمان اجتهاد را به معنای بدعت می دانستند که بعداز مدتی اجتهاد را به معنای استنباط بکار بردند يعنی کشف احکام شرعی. به اين ترتيب عقل جای خود را چه به عنوان مستقل و چه غيرمستقل در فقه شيعه باز کرد، ولی اين سوال نيز پيش می​آيد که کارکرد آن در کجاست؟ از آنجايی که کسی با عقل برای حکم شرعی استنباطی نکرده است اما به عنوان مثال می​توان در عرف، سيره و ...آن را ديد چنانچه اگر عاقلان يک قوم را ديديد که اقدامی را انجام می​دهند می​توان به آن تکيه کرد و قابل اعتماد است زيرا سيره​ی عقل همان دليل عقل است.

وی در ادامه ظرافت فقه و دين کشور را بر اين دانست که برای عقل يک معنی صرفا انتزاعی قائل نشده است يعنی نگفته است که يک بخش از وجود شما عقل نام دارد و يک سری مفاهيم و معرفت​ها روی اين تابلو حک شده است بلکه گفته است يک عده از اشخاص به صورت عينی و انضمامی قابل شمارش و گفت و گو به نام عقلا وجود دارند که شما می​توانيد به اينها تکيه کنيد. اين سيره​ی عقلا، باعث می شود ما معتقد باشيم، عقلی که در فقه مورد بحث است، عقل انضمامی است به اين معنا که در فقه که به عنوان يک منبع به رسميت شناخته شده است و از دو جهت محدود می​شود يکی از جهت مکان ديگری از جهت زمان.

رضوی فقيه افزود: بنابراين اين عقل انضمامی هم محلی است و شاخصه​های خود را در ميان هر محله و قومی دارد و هم عصری است يعنی از هر نسلی و از هر دوره​ای به دوره ی ديگر، عقل متفاوت می​شود .اگر فقه می​خواهد در جامعه​ای مقبول باشد بايد مطابق با عقل انضمامی آن جامعه و در آن عصر ادراک و قبول شود.

وی اعتقاد داشت: اگر امروزه قرار است که فقه در متن زندگی اجتماعيمان باقی بماند و بخواهيم همانند تحت تاثير قرار گرفتن معارف بشری امروز باشيم، فقه را نيز بپذيريم اين فقه بايد با عقل عصری يعنی معارف بشری زمان انطباق داشته باشد به اين معنی که نمی​توانيم نسبت به خيلی از مسايل روزمره بی​توجه باشيم.

وی در خاتمه تصريح کرد: بايد بدانيم که در مورد تشخيص حکم نيز به نظريه​ی کارشناسی علم روز اهميت بدهيم واين نتيجه می​دهد تا بتوانيم فقه سنتی خود را در دنيای امروز نيز حفظ کنيم. دليل عقل می​تواند در نوسازی و روزآمدی کردن فقه تاثير بسزايی داشته باشد