محمدرضا خاتمی :
تلاش نماييم جزو کشورهايی باشيم که روند گذار
از سوی ديکتاتوری به سوی
دموکراسی را طی میکنند
کشوری که از ديکتاتوری جدا شود، لزوما به دموکراسی
عبور نمیکند. اين فرض که جدا شدن از نظام ديکتاتوری يعنی گذار به رژيم دموکراتيک،
فرضيهی درستی نيست.
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) ،
سيدمحمدرضا خاتمی دبيرکل جبههی مشارکت ايران اسلامی که صبح امروز در چهارمين
اردوی شاخهی جوانان اين حزب در اردوگاه شهيد باهنر سخن میگفت، با بيان اين مطلب
افزود: اگر توفيقی برای جبههی مشارکت کسب شده، به دليل حضور فعال جوانانی است که
در اين حزب فعاليت میکنند و خوشبختانه علیرغم تمام کاستیهايی که داريم، تلاش
کرديم توجه به اين بخش بيشتر از ساير بخشها باشد و خدا را شکر نتايج خوبی گرفتيم.
وی ادامه داد: تحولات سياسی، اجتماعی، اقتصادی و
فرهنگی که در هم تنيده شده، بدون قاعده نيست، بلکه دارای مبنای علمی و فوايد خاص
خود است. آنچه که در کشور به آن کمتر توجه شده است، اين است که همان گونه که ما در
رشتههای تجربی به علوم توجه میکنيم، توجه به علوم در رشتههای انسانی وجود
ندارد. تجربيات جهانی میگويد که در ربع آخر قرن بيستم، در هفت منطقهی جهان
اتفاقاتی رخ داد که چشمانداز سياسی جهان را در قرن ۲۱ به طور کلی تغيير دادند که
يکی از آنها عبارت بود از الگوی تحليلی گذار برای دموکراسی که عمدتا توسط
دانشمندان و جامعهشناسان آمريکايی تحليل شده است.
وی افزود: اولين فرض اين است که هر کشوری که از
الگوی ديکتاتوری جدا شود، بايد آن کشور را الگوی در حال گذار به دموکراسی دانست.
يعنی جدا شدن از ديکتاتوری خودبهخود به معنای گذار به دموکراسی تلقی میشود.
در دههی ۹۰، صد کشور در دنيا دارای اين وضعيت
بودند.
نايب رييس مجلس شورای اسلامی، اظهار داشت: فرض دوم
اين است که روند دموکراسی در کشورهای در حال گذار، تنها با عبور از مراحل خاص
امکانپذير است؛ اولين مرحله نيز مرحلهی گشايش است. بحرانهايی که چه در درون
رژيمهای ديکتاتوری و چه بين اين حکومتها و ملت به وجود میآيد، درون رژيمهای
ديکتاتوری شکاف ايجاد میکند. مرحلهی دوم مرحلهی فروپاشی رژيم است که سريع هم
اتفاق میافتد. در اين مرحله يک نظم کاملا نوين و جدا از رژيم ديکتاتوری مستقر
میشود و سازوکارهای دموکراتيک را به کار میگيرد و يک دولت انتقالی روی کار
میآيد که اولين تلاش او وضع قانون اساسی جديد است. اين مرحله، فروپاشی رژيم
ديکتاتوری و استقرار نظم دموکراتيک ناميده میشود و مرحلهی سوم مرحلهی تثبيت
نظام دموکراتيک است که بر خلاف مرحلهی قبلی، روندی تدريجی و آهسته دارد. کار اصلی
در اين مرحله، اصلاح نهادهای حکومتی، تقويت جامعهی مدنی، فرهنگ سازی و عادت دادن
جامعه به سازوکارهای دموکراتيک و رعايت قواعد دموکراسی در آن جامعه است.
خاتمی يادآور شد: فرض سوم اين است که، استقرار
دموکراسی يک محور اصلی میخواهد که آن محور انتخابات است. يعنی در استقرار نظام
دموکراتيک، انتخابات دارای اهميت تعيين کنندهای است. هرچند طرفداران دموکراسی
لزوما انتخابات را به معنای دموکراسی نمیدانند، اما به عنوان يک راه و وسيله برای
استقرار دموکراسی به آن اهميت میدهند، در حقيقت به اين معناست که وجود يک
انتخابات، هرچند با مشکلات و موانع، کورسوی چراغ دموکراسی است و خاموش شدن اين
کورسو میتواند آثار زيانباری داشته باشد.
وی افزود: فرض چهارم اينکه برای استقرار دموکراسی
بايد پيششرطهايی را مد نظر قرار داد. به لحاظ مسايل اقتصادی ، تاريخی، ميراثهای
نهادينه شده در آن جامعه ، ساختارهای قومی، سنتهای اجتماعی و فرهنگی اينها همه
مؤثرند.
دبيرکل جبههی مشارکت ايران اسلامی تصريح کرد: فرض
پنجم اين که استقرار دموکراسی بعد از فروپاشی رژيم ديکتاتوری نيازمند يک حکومت
ملتزم و کارآمد است. اگر ما استقرار دموکراسی را شامل طراحی مجدد نهادهای دولتی
میدانيم، بايد توجه داشته باشيم که چند مشکل پيش میآيد. يک مشکل اساسی اين است
که حاميان دموکراسی در اين مرحله به چالشهای درون اجتماع بیتوجه میشوند و آنچنان
که بايد و شايد نمیتوانند با چالشهای درون اجتماع پنجه نرم کنند و از طرف ديگر
به خاطر برخی چالشها، مجبور میشوند که عناصری از دولت های ناکارآمد قبلی را
بپذيرند.
محمدرضا خاتمی با تاکيد بر اينکه پارادايم گذار و
الگوی تحليلی بر اساس اين چند شرط، امروز با شکست روبهرو شده است، خاطرنشان کرد:
اولا کشوری که از ديکتاتوری جدا شود، لزوما به دموکراسی عبور نمیکند. اين فرض که
جدا شدن از نظام ديکتاتوری يعنی گذار به رژيم دموکراتيک، فرضيهی درستی نيست، دوم
اين که مراحل گشايش، فروپاشی، استقرار و تحکيم در بسياری از کشورها اتفاق نيافتاده
است. فرض سوم اين بود که انتخابات به عنوان کورسوی دموکراسی بايد مورد توجه قرار
گيرد.
وی تصريح کرد: در بسياری از کشورها انتخابات وجود
دارد، اما يکی از اصول و دستاوردهای اصلی انتخابات بايد تقويت احزاب سياسی و
انسجام آنها باشد. به طوری که میبينيم در بسياری از کشورها انتخابات باعث تجديد
حيات و توسعهی سياسی احزاب نمیشود و میبينيم که برای اين که ادای انتخابات را
در میآورند و احزابی را شکل میدهند که احزاب، واقعی نيستند. اين احزاب يا متکی
به فرد بوده يا احزابی هستند که تنها با سياستهای پدرسالارانه فعاليت میکنند.
فرض چهارم، پيششرطهای دموکراسی است، مثلا میگويند که مسائل تاريخی، اجتماعی و
... چگونه بايد باشد، کشورهای عقب مانده نمیتوانند اين کار را انجام دهند ، اما
برخی از کشورها را میبينيم که اين شرايط را ندارند، اما دموکراسی در آنها پياده
شده است هر چند به لحاظ علمی نمیتوانيم اين فرض را رد کنيم. اما به هر حال، هر
جامعهای که بخواهد به سوی دموکراسی برود، بايد پيشزمينههای دموکراسی را درون
خود داشته باشد.
دبيرکل جبههی مشارکت ايران اسلامی، گفت: فرضيه
پنجم که محور اساسی استقرار نظام دموکراتيک را ايجاد دولت کارآمد و مؤثر میداند
در بسياری از کشورها با مشکل روبهرو شده است. با اين اوصاف، پارادايم گذار و
پيشفرضها که عمدتا توسط دانشمندان طراحی شده بود، امروز عملا با شکست روبهرو
شده است. بنابراين میتوان گفت کشورهای در حال گذار، عملا در حال گذار به سوی
دموکراسی نيستند. ايجاد انتخابات منظم و واقعی اگر وجود داشته باشد، لزوما به
ايجاد دولتهای جديد با مشروعيت منجر نمیشود. در اين نگاه، شانس موفقيت برای
رسيدن به دموکراسی، به نهادهای مدنی و احزاب بستگی ندارد، بلکه بيشتر از آن به
عملکرد و توانايی نخبگان سياسی بستگی دارد و بالاخره ايجاد دولت، يک چالش بسيار
عظيم برای اين کشورها است. اما کنار گذاشتن اين الگو ممکن است برای ما بسيار
مشکلزا باشد، مگر اينکه الگوی ديگری را پيدا کنيم. زيرا که اين الگو اميد را زنده
کرده و نظم منطقی را بر تفکر نظام دموکراسی ايجاد میکند و همچنين اميد بخش است.
از طرف ديگر ممکن است کنار گذاشتن اين الگو به اين معنا باشد که از لحاظ سياسی
فايدهای ندارد.
به گزارش خبرنگار سياسی ايسنا، نايب رييس مجلس
شورای اسلامی در بخش ديگری از سخنان خود در مراسم افتتاحيه چهارمين اردوی ساليانه
شاخه جوانان جبهه مشارکت ايران اسلامی اظهار داشت: بايد مفروضات جديدی را در نظر
بگيريم و انتظارات خود را واقع گرايانه کرده و بيشتر به دنبال اين باشيم که روند
موکراسی را تعقيب کنيم و مهمتر اينکه از لحاظ سياسی چه اتفاقاتی درون کشور در حال
رخ دادن است. تمام ما اذعان داريم که دموکراسی يک روزه و يک شبه ايجاد نمی شود، همه
معتقديم لزوما کشوری که از ديکتاتوری جدا میشود به دموکراسی نمیرسد. اکثر
کشورهايی که در اين مرحله هستند در حالتی بينابينی به سر میبرند.
وی، يادآور شد: به لحاظ عقل سياسی، کمبودهای جدی
دموکراتيک ديده میشود. قانون خوب است، اما در عمل هيچ مسالهای رعايت نمیشود و
ميدان مشارکت سياسی در نظام بينابينی، فقط به شرکت در انتخابات محدود میشود.
خاتمی، افزود: میتوانيم کشورهايی را که در حالت
بينابينی هستند براساس دو گروه يا سندرم طبقه بندی کنيم. يک سندرم سياسی در
کشورهای در حال گذار، سندرم کثرت گرايی بیخاصيت و ناکارآمد است. ويژگی مثبت اين
حالت در اين است که آزادی سياسی نسبتا وجود دارد، انتخابات منظم برگزار میشود و
امکان تغيير قدرت در ميان گروهای سياسی تا حدودی وجود دارد. دوم اينکه مشارکت
سياسی تنها در زمان انتخابات وجود دارد و بعد اينکه نخبگان سياسی فقط متعلق به احزاب
درون نظام هستند و تغيير قدرت در اين کشورها معمولا رد و بدل کردن مشکلات از يک
کانون به گروه ديگر است. در اين نظام عموم مردم در جريان مسائل سياسی نيستند و به
رغم اينکه به آرمان دموکراسی اعتقاد دارند؛ از حيات سياسی کشور ناراضی هستند،
عمدتا سياست را ملالآور و فسادانگيز میدانند. طراحی و اجرای سياستهای اقتصادی
نامناسب است و اصلاحات ا جتماعی و .. به همان اندازهی اصلاحات سياسی دچار ضعف و
رکود است. اغلب کشورهای آمريکای لاتين در اين وضعيت هستند.
دبيرکل جبهه مشارکت، تصريح کرد: وجه مشترک تمام
اين نظامهای کثرت گرای بیخاصيت اين است که گروههای نخبگان سياسی به رغم تعدد و
رقابتهای موجود، عميقا از شهروندان جدا هستند و تصويری که از حيات سياسی در اين
نظامها میشود، تصويری پوچ و بیارزش است.
وی، ادامه داد: سندرم دوم، سندرم سياستهای
سلطهمدار است که وضعيت کشور خود را بيشتر در اين طبقه میدانم گرچه علائمی هم از
وضعيت اول میشود برشمرد. در سندرم سياست سلطهمدار، فضای سياسی، از فضای کثرت
گرای بیخاصيت مطلوبتر است؛ اما فضای سياسی که در جامعه ترسيم میشود واقع
گرايانهتر از سياستهای کثرت گرايی کاذب است. در اينجا رقابتهای سياسی بين
گروههای مخالف وجود دارد اما معمولا در اين نظام، علیرغم اينکه احزابی هستند که
عميقا به دموکراسی معتقدند؛ اما نظام حاکم، عمدتا در دست يک گروه سياسی، يک
خانواده و يا يک محور است که کل سيستم را بهگونهای تحت سلطه دارد که به هيچ وجه
اجازه نمیدهد رقابتهای سياسی واقعی که درون احزاب وجود دارد به ايجاد يک نظام
دموکراسی کامل منجر شود.
نايب رييس مجلس شورای اسلامی خاطر نشان کرد: يک
مشکل اصلی در اين سندرم وجود دارد که در سندرم اول وجود ندارد و آن اينکه بين نظام
سلطهگرانه و نيروهای سياسی، مرزها مخدوش شده است؛ يعنی معلوم نيست اين نظام سياسی
که تحت نظام يک حزب يا يک فرد وجود دارد، کجا تمام میشود و مرز نيروهای سياسی
دموکراتيک از کجا شروع میشود. مرز بين اين دو در جامعه مخدوش است. مشکل ديگر
اينکه دارايیهای عمومی در اختيار نظام سلطه است، حال اين دارايیها ممکن است
مالی، اطلاعاتی، نيروهای نظامی، شغل و ... باشد.
وی تصريح کرد: تفاوت ديگر بين اين دو سندرم در اين
است که در نظام کثرتگرای بیخاصيت، نظام قضايی نسبتا مستقل است اما در نظام
سلطهمدار کاملا تحت امر و مطيع میباشد. به اين دليل در نظام سلطهگرا، اوضاع غيرقابل
پيش بينی است؛ يعنی نمیتوانيد بگوييد که ما اينگونه برنامه ريزی میکنيم، حتی
نمیتوانيم بگوييم چگونه با آن برخورد میشود.
وی ابراز عقيده کرد: در اين دو نظام، از نظر وضع
توجه به مردم نيز تفاوتهايی وجود دارد. مردم در وضعيت اول نااميد هستند، يعنی امکان
حضور خود را در نظام کثرت گرا بیخاصيت نمیدانند اما در نظام سلطهمدار مردم
عميقا ناراضی هستند. در نظام کثرتگرايی بیخاصيت، مردم بیتفاوت میشوند اما در
نظام سلطهمدار، مردم دوست ندارند بیتفاوت باشند. در اين نظام اينگونه نيست که
همهی جناحها را از يک قماش بشمارند بنابراين تلاش میکنند نقش حداقلی داشته
باشند و اين نقش را فراموش نکنند.
خاتمی گفت: وضعيتی که برای احزاب و گروههای سياسی
درون نظام سلطهمدار وجود دارد اين است که چون نظام سلطه دائمی است و اجازه تغيير
اساسی را نمیدهد، عموما گروههای سياسی را غيرخودی میشمارند. در اين حالت بايد
توجه کرد علی رغم تلاشهايی که صورت میگيرد، نبايد اميد داشت درون حکومت تغيير
اساسی ايجاد شود.
دبير کل جبهه مشارکت ايران اسلامی ادامه داد: در
نظامهای سلطهمدار به هر علت، يک سری گشايشهای سياسی ايجاد میشود که بعضی از اين
گشايشها اجباری است. در نظام سلطهمدار، نظام حاکم با مکانيزمهای خاصی قدرت خود
را نگه میدارد؛ يکی از اين مکانيزمها اين است که مخالفان سياسی خود را در
بلاتکليفی قرار میدهد.
خاتمی در پايان نتيجهگيری کرد: بهتر است توجه خود
را به الگوهای سياسی کيفی موجود در کشور معطوف کنيم. بايد به رفتارهای سياسی درون
کشور توجه نماييم. اگر کشوری دچار کثرت گرايی بیخاصيت و ناکارآمد باشد سوال اصلی
برای فعالين سياسی بايد اين باشد که چگونه میتوان تعداد و کيفيت فعالان اصلی در
جامعه را افزايش داد؟ چگونه میتوان شکاف بين نظام سياسی و شهروندان را کاهش داد؟
اين مسير، بسيار طولانی و نيازمند تدبير و مطالعهی است و بايد در اين زمينه
نيروهای خود را بسيج کنيم و تلاش نماييم جزو کشورهايی باشيم که اين روند گذار را
از سوی ديکتاتوری به سوی نظام دموکراتيک طی میکنند و خدای نکرده از جمله کشورهايی
نباشيم که در اين مرحلهی گذار، به سوی ديکتاتوری باز گرديم که در آن صورت عقب
افتادگیهای مزمن بسيار خواهد شد.
|